ویرگول
ورودثبت نام
ادریس میرویسی
ادریس میرویسی
خواندن ۴ دقیقه·۶ سال پیش

یک مشکل عجیب جدید پیدا کرده‌ام.

(این یک نوشته‌ی خودمونی هست. درباره‌ی وبلاگنویسی و پست‌هایی هست که این روزها دارم می‌ذارم. ولی چندان با ارزش نیست. با نخوندنش چیزی رو از دست نمی‌دید، و با خوندنش ممکنه وقتتون تلف بشه.)


:)) خنده‌ام می‌گیره!

یادتونه یه وقتایی توی پست‌ها می‌گفتم که «همین الان یک نوشته رو شروع کردم و دیدم که داره طولانی و طولانی‌تر می‌شه و چون وقت زیادی می‌گرفت بی‌خیالش شدم و نوشته‌ی جدید رو شروع کردم.»؟

هر روز که از این نوشتن‌هام می‌گذره این مشکل جدی‌تر می‌شه.

هر روز حرف‌های بیشتری برای زدن پیدا می‌کنم،

وقتی که توی وبلاگ شروع به نوشتن می‌کنم خیلی سریع نوشته‌ام پر و بال می‌گیره،

بدون اختیار من به شاخ و برگش اضافه می‌شه،

مدام نکته‌هایی به ذهنم می‌رسه برای کامل‌تر کردن نوشته،

تعداد کلمه‌ها بیشتر می‌شن و ساعت‌های بیشتری پای مطلب می‌شینم.

و موقع نوشتن هر مطلب هم چندتا ایده برای پست‌های آینده به ذهنم می‌رسه که تیترشون رو می‌نویسم برای خودم.

مثلا پستی که دیشب نوشتم با این که تقریبا نوشتنش خیلی روون و راحت صورت می‌گرفت حدود ۳ ساعتی ازم وقت گرفت.

همون‌طور که روزهای اول گفتم توی برنامه‌ام نبود که اینقدر برای هر نوشته وقت بذارم،

توی ذهنم این بود که یک سری از نوشته‌هام کوتاه باشن،

ولی کوتاه‌نویسی توی وبلاگ برام خیلی سخت شده.

توی پلتفرم‌های دیگه به راحتی می‌تونم ۲۰ کلمه، ۵۰ کلمه، ۲۰۰ یا ۵۰۰ کلمه بنویسم،

می‌تونم توی همین تعداد کلمات یک فراز و فرود معنی‌دار به وجود بیارم.

ولی این‌جا نمی‌شه.

اصلا دلم نمیاد کمتر از ۱۰۰۰ کلمه بنویسم.

نوشتن توی وبلاگ مثل اینه که با صمیمی‌ترین و هم‌فکرترین و دوست‌داشتنی‌ترین دوستت داری صحبت می‌کنی،

مثلا «محمدرضا دوربین» برای من،

من وقتی محمدرضا رو می‌بینم اگه مانعی وجود نداشته باشه از صبح تا شب باهاش راه می‌رم و حرف می‌زنم،

و تازه بعدش از شب تا صبح می‌شینم باهاش و حرف می‌زنم.

من موقع حرف زدن با محمدرضا خیلی راحتم و اصلا نمی‌تونم کوتاه صحبت کنم،

وقتی هم که تلفنی بعد از مدت‌ها صحبت می‌کنیم معمولا چند بار شارژم تموم می‌شه و آخرش دیگه دستامون از نگه داشتن گوشی‌های تلفن خسته می‌شه که قطع می‌کنیم.

مثلا همین نوشته رو در نظر بگیرین،

قبلش داشتم یک پست دیگه می‌نوشتم که دیدم داره طولانی می‌شه،

و موقعی که این نوشته رو شروع کردم توی ذهنم این بود که خیلی سریع به این مشکل اشاره می‌کنم و تموم!

ولی الان به حدود ۴۰۰ کلمه رسیده‌ام و تازه ذهنم گرم شده.

تازه علت‌های این موضوع داره به ذهنم می‌رسه:

  • مثل این‌که وبلاگنویسی اگه براش وقت گذاشته بشه مثل اینه که داری با «خودت» که از قضا «محبوب‌ترین آدم دنیا از نظر خودت» هستی حرف می‌زنی. و همین باعث می‌شه نتونی از نوشتن دست برداری.
  • یا این‌که وبلاگنویسی و وبلاگ‌خوانی باعث گرم شدنِ ذهن می‌شه، وقتی که کمی می‌نویسی یا می‌خونی دوست داری ادامه بدی و به اعماق بیشتری از دریای تفکر بری. اگه فرصت کافی داشته باشی، کمرت درد نگیره، و خواب بهت غالب نشه دوست داری تا ابد عمیق و عمیق‌تر بشی، دوست داری تمام زندگیت مشغول این کار باشی و در این راه بمیری! (بعضی از آدما واقعا توی این گرداب می‌میرن. و یکی از شریف‌ترین مرگ‌ها هم همین نوع مردن هست.)
  • یا این‌که ایده‌ها تموم نمی‌شن، بلکه با ترکیب و انتشار و حتی جنگیدنشون با همدیگه بیشتر و بیشتر می‌شن. و با وبلاگنویسی به طور بهینه‌ای تمام این اتفاقات می‌افتن. و این خیلی شگفت‌انگیزه.
  • یا به چرخه‌ی «توجه» و «اعتماد» فکر می‌کنم،
    این‌که وقتی مخاطب توجهش رو در اختیار من می‌ذاره من باید اعتمادش رو جلب کنم،
    و موقعی که اعتمادش رو جلب می‌کنم دفعه‌ی بعد توجه بیشتری رو در اختیارم می‌ذاره.
    و اگه توی وبلاگنویسی به این چرخه توجه داشته باشی همون‌طور که روز به روز مخاطب‌ها توجه و محبت بیشتری رو به سمتت می‌فرستن،
    تو هم مجبوری محتوای طولانی‌تر و مفیدتر و دوست‌داشتنی‌تری رو در اختیارشون بذاری.
    (و من در این مدت خیلی مورد لطف شما قرار گرفته‌ام ...)
  • و ...

این «و ...» رو برای این گذاشتم چون هرچقدر که فکر می‌کنم چیزهای بیشتری به ذهنم می‌رسه،

درست مثل وقتی که با دوستِ صمیمی و هم‌فکرتون صحبت می‌کنین و متوقف نمی‌شین،

یا بهتر بگم «نمی‌تونید» متوقف بشید!

به نظرم این نشانه‌ی خیلی خوبیه،

احساس می‌کنم این نشون می‌ده توی مسیر درستی قرار دارم،

هرچند یکی از دلایل نامنظم شدن پست‌ گذاشتن‌ها هم همین موضوع بود.

همچنان دارم تلاش می‌کنم که این نوشته کوتاه باشه،

باید یاد بگیرم با محمدرضا در حد پیامک و یک چت کوتاه تلگرامی هم بتونم صحبت کنم.

اصلا باید یه چالش جدید تعریف کنم برای کوتاه حرف زدن،

شاید این مشکلِ عجیبِ جدید حل بشه! :)


ادریس میرویسی هستم. درباره‌ی زندگی، تفکر، دین و روان‌شناسی می‌نویسم.

در صورتی که این پست رو دوست داشتید، با دیگران به اشتراک بذاریدش.

اگه می‌خواین نوشته‌هام رو دنبال کنین عضو این کانال تلگرام بشین.

و اگه اهل اینستاگرام هستین، اونجا دنبالم کنین.

وبلاگ‌نویسیدوستیتولید محتواچگونه بهتر فکر کنیم؟رنج
نوشته‌های این کاربر می‌تواند وقت شما را تلف کند. درباره‌ی او: http://vrgl.ir/9MfDq
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید