علاقه عجیبی به دهه هشتاد و نود آمریکا و سبک زندگیشان دارم. استایلهای پانک و گرانج، اسکیت سواری، پوسترهای وینتیج و فیلمهایی که با دوربین 35 میلی متری گرفته میشدند، همگی حسی نوستالژیک را تداعی میکنند که حتی اگر در آمریکا نباشی و این دهه را تجربه نکرده باشی، میتوانی حسشان کنی! فیلم mid90s، دقیقا به همین شکل است. به محض شروع فیلم، در دنیای داستان اثر پرتاب میشویم؛ استیوی که از دست داداشش فرار میکند و محکم به دیوار برخورد میکند و سپس ایان، او را به باد کتک میگیرد. فیلم بسیار سریع شروع میشود و بدون معطلی، این ماییم و فیلم mid90s!
فیلم درمورد دوران خودشناسی و بلوغ است. پوستهای که یک نوجوان انتخاب میکند تا بقیه زندگیاش را در آن بگذراند. یکی تصمیم میگیرد با نردها بگردد که عشقشان گشت و گذار در دنیای کمیکهاست، یا گیکهایی که با ذوق و شوق درمورد قسمت جدید جنگ ستارگان حرف میزنند یا اکیپ اوباشی مثه اسکیت سوارها که نئشه هستند و زندگیشان به بطالت میگذرد! در این فیلم، به اکیپ اسکیت سوارها میرویم و در هشتاد دقیقه، انگار در قالب یک شخصیت دیگر، داریم با آنها وقت میگذرانیم. فیلم یک حس واقعی بودن به مخاطب میدهد و آنقدر فضاسازی و جزئیات خوب رعایت شده است که یک تجربه لذت بخش را به بیننده هدیه میدهد.
جونا هیل، به معنای واقعی کلمه نشان میدهد که بلد است باید چه کار کند. mid90s من را به یاد فیلم Gummo انداخت؛ حس و حال دهه نودی ولی با درد و رنج کمتر و قابل تحملتر، بامزهتر و منظمتر. جونا هیل دقیقا به همانقدر که لازم است، به مخاطب نشان میدهد. ریتم فیلم تند است ولی به هر گوشه از زندگی یک نوجوان یازده ساله که جذب اکیپ اسکیت سوارها شده است، میپردازد. موسیقی متن آمبینت الکترونیک ترنت رزنر و آتیکوس راس، کمک بسیار زیادی به جذاب و دلنشین بودن فیلم کرده است و ساندترکهای فیلم، به جا و به موقع استفاده شده است. فیلم برداری کریستوفر بلاولت، شاتهای زیبا و تماشایی را خدمت مخاطب میدهد که تا مدتها در ذهنش میماند.
سانی سالجیک، ستاره فیلم است. در مدت فیلم برداری، یازده سال سن داشته و توانسته یک بازی محشر را انجام دهد. قیافه سانی همزمان بامزه و شیطانی است؛ همزمان از بامزه بودنش تعریف میکنیم ولی هنگامی که دیوانه بازی در میآورد، از او میترسیم. کاترین واترسون در نقش مادر استیوی و ایان، یک بازی تر و تمیز را نشان داده است. شخصیت او تقریبا به حد کاملی پرداخته میشود ولی باز هم حفراتی وجود دارد که باعث میشود این کاراکتر فراموش شود. لوکاس هجز در نقش ایان، باز هم بازی خیلی خوبی دارد. شخصیت پردازیاش تقریبا کامل است و به خوبی نقش برادر همزمان نگران و عوضی استیوی را بازی میکند. نا-کیل اسمیت، در اصل یه اسکیت سوار حرفهای است و به خوبی در نقش ری، یک فرد که میخواهد برای خودش آیندهای دست و پا کند و همزمان به اکیپش چسبیده است را ایفا میکند. کاراکتر فاک شت با بازی آلن پرنات، همان کلیشه فیلمهای دهه نودی و بلوغ است، کاراکتر همیشه نئشه و بد دهن! اما فیلم سطحی از او رد نشده و تا حدی به عمق این کاراکتر نفوذ میکند. جیو گالیسا در نقش روبن، نشان دهنده افرادی است که میخواهند همزمان راهنمای تازه کارها در یک اکیپ باشند و بر روی او نیز تسلط داشته باشند. هرچیزی که خودشان فکر میکنند درست است را به خورد عضو جدید میدهند و سعی میکنند تا حد ممکن، نگذارند با افراد اصلی صمیمی شوند. غرور و تنفر در شخصیت روبن قابل احساس است. رایدر مکلاگین در نقش کلاس چهارم، کم حرف و خیال پرداز است. در طول فیلم در دنیای خودش سیر میکند و با یک دوربین سونی لنز چشم ماهی، از اسکیت سواری و گشت و گذارها فیلم میگیرد و میخواهد فیلم خودش را بسازد.
فیلم mid90s، حسی شیرین و نوستالژی به مخاطب ارائه میدهد. شیرینی که از بحث مهم خودشناسی میآید؛ نوجوانها چه کار میکنند تا خود را بشناسند؟ چه اشتباهاتی را مرتکب میشوند؟ چه لذتهایی را تجربه میکنند؟ و...
به طور کلی، شخصیت پردازی فیلم، بعضا لنگ میزند و خانواده استیوی به خوبی به مخاطب معرفی نمیشود. اما کمدی فیلم قوی است و لودگی ندارد. جونا هیل در دبیوتش، فراتر از انتظارها ظاهر شده و در نهایت یک اثر لذت بخش که مدت ها در ذهن مخاطب میماند را تحویل میدهد.
نمره: 87/100