فیلم ترسناک به گونهای یکی از راحتترین ژانرهای سینما است. یک سری کلیشه قابل پیش بینی و یک سری المانهای کم خرج، چند بازیگر ناشی با بدترین بازیها و جیغهای سرسام آور و یک پایان مسخره و قابل پیشبینی. قسمت عمده فیلمهای ترسناکی که رگباری به سمت مخاطب شلیک میشوند، همچین چیزی هستند. گاهی اوقات فیلمهای ترسناکی عرضه میشوند که از حالت پاپ کورنی و یک بار مصرف خود دور میشوند و یک تجربه ناب و تکرار نشدنی را به مخاطب عرضه میکنند. Midsommar, Hereditary, The Willing, I Saw The Devil و... از این دسته فیلمها هستند که مخاطب را به یک تجربه جدید از ژانر وحشت دعوت میکنند. Saint Maud نیز از این دسته فیلمهای ترسناک است. فیلمهای ترسناکی که خلاف جهت ژانر شنا میکنند که در نهایت تعداد زیادی مخالف و تعداد کمی موافق به دست میآورند؛ اما آیا این قضیه به معنای بد بودن فیلم است؟ نه خیر!
فیلم Saint Maud به کارگردانی رز گلس، محصول کشور بریتانیا است که در سال 2019 ساخته شد و در جشنواره فیلم تورنتو برای اولین بار به نمایش درآمد و مورد استقبال قرار گرفت. سپس در جشنواره فیلم بریتانیا به نمایش در آمد که با استقبال بسیار مثبت منتقدان همراه شد و توانست نظر دنی بویل را نیز جلب کند و میانگین نمرات ده از ده از منتقدان را دریافت کند. همچنین این فیلم در بخش بهترین فیلم بریتانیا در جوایز بفتا نامزد شد و 37 نامزدی دیگر را نیز در کارنامهاش ثبت کرد که از این 37 نامزدی، 9 تا را برنده شد. بازیگران فیلم مورفید کلارک در نقش ماود، جنیفر ایله در نقش آماندا، لیلی فریزر در نقش کارول، لیلی نایت در نقش جوی و مارکوس هوتون در نقش ریچارد هستند. آدام جانوتا بزوفسکی آهنگساز ، بن فوردسمن فیلمبردار، مارک تونز تدوینگر هستند. در خلاصه داستان آمده: فیلم داستان یک پرستار خصوصی را دنبال میکند که به طرز خطرناکی شیفته نجات دادن روح مریضش میشود.
فیلم با یک سکانس که به نوعی گذشته ماود را روایت میکند شروع میشود. ماود وحشت زده به بالا نگاه میکند و سپس در اینجا سکانس اول تمام شده و به آینده میرویم. یک اکستریم کلوزآپ از غذای ماود را میبینیم که دارد آماده میشود و سپس کاتهایی که ماود دارد وسایلش را جمع میکند تا به سمت عمارت گاتیکی در بالا تپه برود و با اکستریم لانگ شاتهایی با زاویه High Angel، سیاهی و ترسناکی این مناظر نمایش داده میشود و به نوعی مخاطب را آمده وارد شدن به یک سفر تاریک و ترسناک میکند.
سریال در دقایق اول با کاتهای متعدد عمارت و روزمرگی کاراکتر ماود و آماندا آشنا میکند. بیشتر با شخصیت مغرور و مدیر آماندا آشنا میشویم و همچنین کاراکتر معصوم و آرام ماود با چشمانی که رنگ هرکدامشان فرق میکند و زیبایی جذابی که دارد. با این کاتهای متعدد، مخاطب میفهمد که قرار است یک تنش بین یک شخصیت مذهبی و یک شخصیتی که بیایمان را مشاهده کند. تنشی که در فیلمهای ترسناک کمتر دیده شده و بر روی برگه به شدت جذاب است.
تضادی که بین شخصیت ماود و آماندا است بیشتر و بیشتر پرورش داده میشود. ماود با آماندا احساس صمیمیت میکند و آماندا نیز از زحماتی که ماود برایش میکشد قدردانی میکند، به او بیشتر نزدیک میشود و باهم گپ و گفت میکنند و حتی برای ماود مجموعه نقاشیهای ویلیام بلیک را هم میخرد! این رابطه و مقدمه فیلم شاید خسته کننده و جذابیت کمی داشته باشد ولی به خوبی شکل گرفته و برای مخاطب ملموس میشود.
در ادامه، مخاطب متوجه این میشود که کاراکتر ماود دچار یک سریع حملات عصبی است. ولی او آنقدر غرق اعتقاداتش شده است که اینها را یک پیام از سوی خدا میداند که دارد با او به خاطر اینکه آنقدر با ایمان و معتقد است، "ارتباط فیزیکی" برقرار میکند. در طول فیلم چندبار این درد را مشاهده میکنیم که بیشتر برای او لذت بخش است. در آخر، او تمامی داروهایش را فدای اعتقاداتش میکند چون خداوند مراقب اوست و میخواهد آنقدر از این حضور استفاده کند تا لذت ببرد! یک حس سادیسمی عجیب غریب که نشان میدهد زندگی قبلی ماود آنقدر بد تمام شده است که او هرچیزی را به مذهب و خداوند ربط میدهد و از هر فرصتی برای قوی کردن این اعتقاد زیاد میکند.
فیلم جلوتر میرود، رابطه ماود با آماندا بیشتر شبیه رابطه یک فردی میشود که میخواهد کسی را از تاریکی نجات دهد اما آن فرد اصلا برایش مهم نیست که در تاریکی است یا نه. آماندا با ماود راه میآید، برایش کادو میخرد و باهم حرف میزنند. حتی یک بار دردی همانند درد ماود تجربه میکند و ماود فکر میکند که دارد در مسیری درست قدم میگذارد. کنترل ماود بر روی زندگی آماندا بیشتر میشود و این کارهای ماود، نه تنها آماندا را از تاریکی وجودش نجات میدهد بلکه خود را در تاریکی دیگری میاندازد. بعد از سکانس تولد آماندا، ایمان ماود در هم میشکند. او به خانهاش برمیگردد و تفکری دوباره در رابطه خودش با خدا میکند.
همچنان توهمات ماد ادامه دارد. کاتها بیشتر میشود، تدوین فیلم ریتم تندی را پدید میآورد و تصوایر جوری قاب بندی شدهاند که ما را همانند ماود گیج میکنند. از این جا به بعد چه میشود؟ چه اتفاقی قرار است بیافتاد؟ ماود یک جورایی به زندگی قبلیاش برمیگردد. ساعتها در مشروب فروشی میماند و سعی میکند با لباس جذابی که دارد نظرات دیگران را به خودش جلب کند. ماود خودش را در تاریکی انداخته است و با خدایش لج کرده است. از اینجا فیلم برداری حالت ثابت خودش را از دست میدهد و دوربین به شدت تکان میخورد. سپس به سکانس سکس ماود با یک فردی میرویم که انگار باز هم لجبازی او با خدایش بوده و خواسته برای اینکه خشمش را به خدا ابراز کند، در اوج مستی با اولین مردی که برخورد کرد سکس کند! در این جریان متوجه ضربه روحی که ماود در زندگی قبلیاش خورده میشویم.
آرام آرام وارد پرده آخر میشویم. در پرده اول دیدیم که ماود با پناه بردن به مذهب و غرق شدن در آن، توانسته هر مشکلی که در زندگیاش است را به صورتی قابل تحمل کند. سپس تصمیم میگیرد فردی را از این تارکی نجات دهد. در پرده دوم شکست ماود از نجات دادن همان فرد و سقوط او به تاریکی که از آن فرار کرده است را دیدیم و سپس وارد پرده آخر میشویم. پردهای سورئالتر و ترسناکتر.
ماود توهم اخیرش را وحی الهی میداند. اما این بار آزاری که به خودش میدهد شدیدتر است. در توهماتش بیشتر غرق میشود و بیشتر به آماندا حساسیت نشان میدهد. همچنان در اعتقاداتش شک دارد اما سعی میکند بیشتر به خداوند نزدیکتر شود. ذهن ماود آنقدر قدرتمند شده است هرچیزی را به شکل لذت بخشی برایش به تصویر میکشاند و او را غرق در خیالاتی میکند که برایش آرامش خاطر میآورد. ماود هرچیزی که به زندگی قبلیاش مربوط است را نابود میکند و وارد یک مرحله خطرناک و عجیب میشود.
ذهنش به او دستور میدهد و او توهمی میزند که خدا با یک زبان دیگر دارد با او حرف میزند. تصاویر مذهبی کتاب ویلیام بلیک، باعث میشود او وارد فاز جدیدی شود. فازی که فکر میکند باید کاری را انجام دهد که بهترین است، درست است و باید انجامش دهد. برای خودش یک قامت منجی وار درست میکند، آبی را مقدس! میکند و با یک چاقو و یک بشکه از ماده آتش زا، راهی خانه آماندا میشود.
اینجا آخر فیلم است. ماود برای آماندا حرف میزند، او را آب مثلا مقدس تقدیس میکند اما میبیند آماندا همچنان در همان تاریکی است. او و اعتقاداتش را مسخره میکند و ماود را دوباره به پرتگاهی هل میدهد. آماندا میخندد و ناگهان یک جامپ اسکیر واقعا ترسناک را داریم! جامپ اسکیری خود من را به شخصه زهره ترک کرد چون واقعا آمادگیاش را نداشتم! یک ترساندن تر و تمیز و غافلگیر کننده. ماود آماندا را به حالت یک شیطان میبیند و آماندا، ایمان و خدای او را تحقیر میکند و از پیروزیاش بر ماود لذت میبرد. ماود شکست را قبول نمیکند و آن کتکی که به آماندا زده بود، جایش را به چهار ضربه قیچی بر گردن آماندا میدهد. آن بار ماود از کرده خود پشیمان بود و این بار حس پیروزی و قبول شدن در یک امتحان الهی را دارد. حس منجی که کارش را به خوبی تمام کرده است.
اما تمام نشده است. ماود حس یک فرشته را دارد. او دیگر به طور کامل در ذهنش زندانی شده است. قفل زندانش را هم در توالت انداخته و سیفون را رویش کشیده است! آن گرداب، تصویرش از لیوانهای شراب جایش را به سقف آسمان داده است. این بار مطمئن میشود که قرار است عروج کند نه اینکه سقوط کند. به زیر آن میرود و خودش را میسوزاند. تمامی مردم جلویش زانو میزنند و او را عبادت میکنند. ماود خودش را یک فرشته میبیند که با سوزاندن خودش، قرار است عروج کند. اما یک لحظه، تنها یک لحظه از این حالت خارج میشویم. یک کات سریع که ماود با چهرهای ترسناک و سوخته دارد فریاد میزند. باز هم یک سکانس ترسناک و شوکه آور.
فیلم در نهایت با مفهوم ذهن و خطرناکیاش به پایان میرسد. چقدر ممکن است در توهامت خود غرق شویم؟ چقدر برایمان خطر دارند؟ آدم را به کجا میرساند؟ ماود آنقدر در این توهم غرق شد که خودش را مقدس میدانست. یک منجی که فکر میکند شیطان را کشته است و وقتش است به سوی خدایش عروج کند. آنقدر در این توهم غرق شده است که فکر میکند همانند یک نقاشی از ویلیام بلیک، یک فرشته آتش گرفته است که دارد عروج میکند و مردم او را پرستش میکنند.
در نهایت فیلم Saint Maud،یک فیلمی است که از تدوین و موسیقی و فیلم برداری و کارگردانی بسیار خوب، یک فیلم نامه مینیمال که به خوبی به مخاطب ترس را منتقل میکند. اما در دقایق اولیه فیلم، کمی این روابط و اتفاقات برای مخاطب خسته و گیج کننده هستند که ممکن است فیلم را رها کند. فیلم سعی کرده با کاتهای متعدد و به کمک تدوین این ضعف را بپوشاند ولی چندان موفق نبوده است. پرده اول فیلم از لحاظ کارگردانی خوب است اما به صورت خسته کنندهای رابطه آماندا و ماود را به تصویر کشیده است. پرده دوم هیجان و ترس بیشتری دارد و در پرده سوم فیلم به اوج خودش میرسد.
به طور کلی فیلم Saint Maud یک فیلم ترسناک خیلی خوب است که میتوانست با پرداختهای بیشتر و با ریتمی آهسته تر، بیشتر مخاطب را درگیر خود کند اما کارگردان ریتم تندی را انتخاب کرد و مخاطب را جوری وارد ذهن ماود میکند که درنهایت خودمان همانند ماود، مرز بین واقعیت و خیال را گم میکنیم!
نمره من به فیلم: 80/100