همانطور که میدانیم آمازون اولین بار در سال 1994 در گاراژ خانه جف بیزوس در شهر سیاتل بوجود آمد؛ شاید جف بیزوس اصلاً فکر این چنین موفقیتی را نیز به ذهن خود راه نمیداد تا جایی که خودش میگوید از این وقایع کاملاً متعجب است!
به هر حال داستان جف بیزوس و ایده فروشگاه آنلاینش در طی این سالها به موفقیتهای بزرگی رسید؛ در این مسیر آمازون به عنوان ارزشمندترین و بزرگترین برند و شرکت جهان و جف بیزوس نیز ثروتمندترین فرد جهان معرفی شدند.
داستانهای در این مسیر از سال 1994 تا اکنون برای آمازون پیش آمد که برخی تلخ و برخی شیرین بودهاند. در این بخش شما را با برخی از این داستانهای جذاب آشنا میکنیم.
اولین داستان جالب شرکت آمازون نحوه نامگذاری آن بود. بیزوس ابتدا نام Cadabra را برای ایده خود انتخاب کرد؛ اما چندی بعد در پی تماس تلفنی با یک وکیل متوجه شد که او اشتباهاً نام آن را Cadaver به معنی بیروح یا مُرده تلفظ کرد به همین دلیل به فکر تغییر آن افتاد.
جف بیزوس سپس نام و دامنه اینترنتی Relentless.com را خریداری و ثبت کرد اما قبل از عمومی کردن آن، دوستانش این نام را نامی شیطانی و نامناسب دانستند و وی را متقاعد کردند که آن را تغییر دهید. این نام به معنی بیرحم بود.
در نهایت بیزوس به سراغ فرهنگ لغات رفت و به روی نام آمازون که نام جنگلی عجیب و غریب که همه چیز در آن وجود دارد و همچنین نام بزرگترین رودخانه دنیا بود، رسید. این نام با هدف سایت آمازون تقریباً یکی بود و به همین دلیل نام و دامنه آمازون انتخاب شد؛ البته هنوز هم دامنه Renetless.com متعلق به بیزوس است و به دامنه amazon.com هدایت میشود.
در تاریخ ۱۲ می سال ۱۹۹۷ شرکت Branes & Noble از آمازون شکایت کرد. آنها ادعا میکردند که آمازون بزرگترین کتابفروشی دنیا نیست بلکه بزرگترین دلال کتاب است البته بعد از مدتی این شکایت در خارج از محیط دادگاه حل شد. شرکت والمارت نیز در تاریخ ۱۶ اکتبر ۱۹۹۸ از آمازون شکایت کرد. آنها ادعا کرده بودند که شرکت آمازون با استخدام کردن مدیران سابق این شرکت از رازهای تجارت آنها استفاده کرده است. اگرچه این شکایت نیز در خارج از محیط دادگاه حل شد اما باعث شد تا این شرکت تغییراتی را در محدودیتهای داخلی و انتقال مدیران شرکت Walmart انجام دهد.
در سالهای ابتدایی وبسایت آمازون، حدود یکسال جف بیزوس و کارکنانش که شامل 5 نفر میشدند، در گاراژ منزل جف به یادگیری نحوه تهیه کتاب و راه اندازی سیستم کامپیوتری که کار کردن، با این سایت را آسانتر کند، پرداختند.
بیشتر کتاب فروشیها به بازاریابی برای فروش بهتر و بیشتر اجناس خود، نیاز دارند؛ یک بازاریاب واقعی در پی ایجاد یک رابطه خوب با کاربران است و این امر موجب آسانتر شدن فرآیند خرید میشود. جف بیزوس قصد داشت برای بازاریابی بهتر و ارتباط با مشتریان یک اجتماع مجازی ایجاد کند.
جف و تیمش برای رسیدن به هدف، برنامههای نوآورانه را ایجاد کردند که قابلیتهای زیادی داشت؛ از جمله امکان جستجوی تخصصی کتابها یا بخش Review که کاربران در این بخش نظرات و توصیه خود را در مورد کتاب به سایت اضافه میکردند و همچنین بخش پیشنهاد مشتریان که کتابهای مشابه دیگری را برای خرید به کاربران پیشنهاد میکنند که براساس خرید قبلی مشتریان میباشد.
یکی از ماجراهای عجیب در آمازون ممنوعیت استفاده از اسلاید در شرکت است. اگر چه ظاهراً تا به حال کسی به خاطر استفاده از پاورپوینت در جلسات مهم مجازات نشده است، اما به هر حال استفاده از آنها در جلسات مهم رسماً ممنوع میباشد.
تأکید بیزوس این است که تا حد امکان به جای اسلاید سازی، حرفها و خواستهها و استدلالها در قالب یک متن حداکثر شش صفحهای نوشته شده و در جلسات خوانده شوند. باور او بر این است که این شیوه میتواند به پرورش تفکر نقادانه کمک کند.
مجله بیزینس اینسایدر درباره داستانی جالب از نوجوانی دوازده ساله به نام کالب ج. بویر اینگونه نوشت: این نوجوان تصمیم گرفت در کمتر از سه ماه کتابی 200 صفحهای را بنویسد اما هیچگاه تصور نمیکرد که کتابش به صدر پرفروشترینهای آمازون برسد.
نکته جالب این موضوع این است که نویسندهای عنوان پرفروشترین کتاب بینالمللی را به خود اختصاص داده که تنها 12 سال سن دارد.
کتاب این نوجوان 12 ساله به نام بازیهای جزیره و توسط انتشارات لستینگ پرس چاپ و عرضه شده است. این کتاب درباره دو پسر نوجوان به نامهای متیو و راین است که در حالی از خواب بیدار میشوند که در ساحل شنی دراز کشیده و هیچ چیز را به خاطر نمیآورند و تنها شانس نجات و زنده ماندنشان اعتماد به یکدیگر است.
بویر درباره کتابش گفته است: این کتاب کاملاً ماجراجویی است و خواننده را با اتفاقات غیر منتظره مجبور میکند که تا آخر کتاب را بخواند. داستان این دو پسر نه تنها تلاش آنها را برای زنده ماندن نشان میدهد بلکه اهمیت دوستی را هم یادآوری میکند.
حال سوال اینجاست که چگونه پسری 12 ساله توانسته است کتابی محبوب و پرطرفداری را بنویسد؟ مادر این نوجوان درمورد این سوال میگوید: “وقتی پسرم سن کمتری داشت بسیار کتاب میخواند اما وقتی 4 ساله شد، سرعت کتابخوانی او بسیار افزایش یافت و هر سال حدود صد کتاب را میخواند؛ بنابراین خیلی خوب قدرت داستان گویی و روایت را درک میکند.”
در تابستان وقتی کالب بویر کلاس ششم بود، نوشتن داستان خود را شروع کرد. در ابتدا طرحی از داستانش را نوشت و در ادامه تابستان به شخصیتها و موضوعات داستانش پرداخت.
این نوجوان، چیزی را نوشت که دوست داشت خودش به عنوان خواننده اشتیاق خواندن آن را داشته باشد. کالب درباره این موضوع گفته است: “دوست داشتم داستانی را بنویسم که در هیچ قفسه کتاب فروشی در دنیا نباشد. بازیهای جزیره برای کسانی نوشته شده است که از ماجراجویی، کار گروهی و مقاومت در برابر مشکلات لذت میبرند.”
بویر برنامه روزانهای برای نوشتن داشت و هر روزه 90 دقیقه را صرف نوشتن میکرد. پس از پایان هر فصل، داستان را در اختیار دوستان نزدیک و خانوادهاش میگذاشت تا نظرات و پیشنهادات خود را به او بگویند.
او خیلی زود توانست اولین رمان خود را به پایان برساند و این تنها چیزی نیست که بویر انجام داده است. او یک شرکت با هدف پرورش جوانان در سراسر جهان با اشتیاق برای خواندن، نوشتن و کارآفرینی تأسیس کرد.
بخشی از شرکت بویر کتابهایی را به بیمارستانهای کودکان اهدا میکند و کودکان میتوانند برای رهایی از مشکلات سلامت خود به خواندن کتاب مشغول شوند.
کالب بویر در ادامه گفته است: “امیدوارم که مردم در تمام سنین بتوانند اهمیت دوستی متیو و رایان را درک کنند. این یک داستان ماجراجویی است اما پیام حائز اهمیتی دارد که من امیدوارم الهام بخش زندگی تک تک خوانندگان کتابم باشد.”
ادامه دارد…