معمولا افرادی که با تاریخ و فلسفه غرب آشنا هستند، واژه رنسانس را شنیدهاند. رنسانس به معنای نوزایی است. دورهای که تحولات فرهنگی آن از فلورنساس ایتالیا در قرن 13 میلادی آغاز شد و پلی بود بین عبور از قرون وسطی به عصر جدید و مدرن. اما سوالی که میخواهیم در این مقاله به آن سوال پاسخ دهیم این است که آیا واقعا در غرب رنسانس به معنای کنار زدن کلیسا و توجه به یونان باستان، دلیل اصلی تغییر و تحول بسیار در اروپا بوده است؟
برای شروع نیاز است اندکی با قاره کوچک اروپا آشنا شویم. اروپا امتداد آسیا است. تمدن در بخشهای مختلف اروپا پیشینه یکسانی ندارد. در بخشهای شرقی اروپا که نزدیک آسیا است مانند یونان، تمدن بسیار کهن و قدیمی است. اما در بخش غربی اروپا آغاز تمدن به حدود 1000 سال پیش باز میگردد. به طور مثال اولین پادشاهان و حکومتها در انگلیس و فرانسه، به حدود 1200 سال قبل باز میگردد. این در حالی است که رنسانس و قرون وسطی بیشتر برای این مناطق به کار میرود. اگر بخواهیم به طور دقیق به تاریخ این بخش از اروپا نگاه کنیم. قرون 13 تا 17 میلادی برای این مناطق قرون وسطی تمدنی نیست بلکه قرون اولیه متمدن شدن است. برای فهم بهتر تاریخ بسیار کم و بیریشه این مناطق میتوانید به مقاله هجوم مغول یا هجوم انگلیسیها مراجعه کنید.
سوالی دیگری که باید به آن پاسخ داده شود این است که آیا در دوران انقلاب صنعتی و پس از آن، کلیسا نفوذ خود را در جامعه از دست داد؟ آیا واقعا کلیسا دیگر هیچ قدرت و نفوذی در جامعه نداشت؟
اگر به تاریخ قرن بیستم میلادی نگاه کنیم، متوجه میشویم که در جنگ سرد که در اواخر این قرن اتفاق افتاد؛ کلیسا بسیار پرنفوذ و تاثیرگذار در تحولات تاریخی است. در ایتالیا که مهد رنسانس است، آمریکا برای مبارزه با شوروی و نفوذ کمونیسیم از قدرت و تاثیر زیاد کلیسا استفاده کرد.
همچنین در طول قرن 16 میلادی یعنی در دورانی که به عنوان دوران اوج رنسانس نام برده میشود؛ شاهد طولانیترین جنگ مذهبی در اروپا هستیم.
قطعا در ایتالیا از قرن 13 میلادی شاهد تغییرات شگرف و بزرگی هستیم. این تغییرات، خود را در علوم مختلف نشان می دهد. اما این تغییرات آیا حاصل کنار گذاشتن کلیسا است؟ آیا بازگشت به یونان است یا موضوع دیگری است که منجر به این پیشرفت علمی شده است؟
پاسخ این سوال را باید در دارالترجمه های ایتالیا و اسپانیا جستجو کرد. اولین تعامل جدی مسلمانان و اروپاییها به جنگهای صلیبی باز میگردد. اروپاییان هنگامی که وارد سرزمین های پیشرفته و مدرن مسلمانان میشدند، کم کم به عقب ماندگی خود پی بردند. صد سال پس از اتمام جنگهای صلیبی شاهد نهضت ترجمه در اروپا هستیم. به دنبال نهضت ترجمه متون مسلمانان در اروپا «عصر انتقال و مصالحه» چنان تحول و تغییراتی در حیات فکری و نگرشی متفکران اروپا به وجود آمد که اسقف اکستر در سال 1287 میلادی قرن خویش را «مدرنی تمپورس» (اعصار جدید) نام نهاد. این نهضت ترجمه در قرن 14 تا 17 میلادی موجب شکوفایی علمی و هنر در اروپا شد.
منابع مالی که تمدن بزرگ اروپا را ساخت، حاصل غارت تمام جهان بود. از اواخر قرن 14 میلادی ایده رسیدن به هند از طریق دریا موجب آغاز دوران سیاه مغولگونه در جهان شد. اسپانیاییها و پرتقالیها آغازگر این ماجراجویی بودند. به تدریج انگلیسیها که از خوی وحشیتری نسبت به سایر مناطق اروپا برخورد بودند توانستند بخشهای مختلف جهان را به خاک و خون بکشند. فتح آمریکا و نسل کشی بومیان آن جا و غارت منابع این مناطق، ثروت عظیمی را در اختیار اروپاییها قرار دارد.
یکی از اتفاقاتی که در روایت رنسانس شاهد آن هستیم؛ تحلیل تخیلی آثار هنری است. آثار هنری در قرن 13 تا 17 میلادی که به اشتباه دوران روشنگری و رنسانس نامیده شود؛ همگی حول محور کلیسا است. به طور مثال نقاشی خلقت آدم میکلآنژ که روایت گر خلقت انسان بر اساس کتاب مقدس است در برخی منابع کاملا غیرواقع تحلیل می شود. برخی این نقاشی را این گونه تحلیل می کنند که گویا انسان در حال رها کردن دست خدا است. در حالی که با اندکی مطالعه و جستجو میتوان به تحلیل دقیق این نقاشی به جای تخیل وهمانه رسید.
رنسانس بهترین روایت برای دلیل پیشرفت اروپا است. در روایت رنسانس غرب میتواند خود را به یونان گره بزند و تاریخ چند هزار ساله پیدا کند. این درحالی است که با اندکی مطالعه میتوان فهمید که تمدن در اروپای غربی و شمالی از حدود 900 میلادی آغاز می شود و این مناطق در زمان تمدن یونان، ساکنین وحشی و به دور از تمدن داشتند.
از طرفی در روایت رنسانس، خبری از کمک گرفتن اروپاییها از مسلمانان برای پیشرفت نیست و طوری تاریخ روایت میشود که گویا اروپا با برخورد علمی با مسائل توانست این قدر پیشرفت کند. همچنین در روایت رنسانس اثری از غارت و قتل اروپاییها در دوران استعمار و جنگهای طولانی مذهبی نیست.
دلیل باورپذیری روایت دروغ رنسانس را باید در دوران پهلوی اول و دوم جستجو کرد. پرستیدن غرب در این دوران نیاز به روایتهایی داشت که اولا دین ستیزانه باشد و ثانیا اروپا را قارهای مستقل روایت کند. روایت دروغ رنسانس تمام این ویژگی ها را داشت و متاسفانه به دلیل غربزدگی شدید روشنفکران، بسیار رواج یافت.