امسال (1404) قرار بود امیرحسین عروسی بگیرد.
تاریخ مراسم را برای پایان سال و آغاز سال جدید در نظر گرفته بود و با تمام توان برای این اتفاق مبارک آماده میشد.
هر روز تلاشش را بیشتر میکرد؛ پروژههای مختلفی میگرفت و تقریباً همهی وقتش را با کار و تلاش پر میکرد.
هر بار که به خانهی مادرم میرفتم، او را میدیدم که پشت کامپیوتر نشسته و با جدیت و اشتیاق در حال انجام پروژههاست.
وقتی از کارهایش میپرسیدم، با لبخند و شور خاصی تعریف میکرد:
«آره، یه پروژه انجام دادم، انقدر شد. یه پروژهی جدید هم گرفتم، انقدر شده...»
حرفهایش پر از امید بود؛
امید به آیندهای روشن، به خانه و زندگی مشترکی که در ذهنش ساخته بود.
در همان روزها، پیامی برایم فرستاد که هنوز با یادش دلم میلرزد؛ پیامی پر از مهر، صفا و صمیمیت برادرانه 👇
💬 پیام امیرحسین (تلگرام):
سلام داداش خوبی؟ سلامتی؟
میگم داداش موافقی امسال درصد من از سهم سایت رو ۷۰ درصد کنیم 😊؟
البته فقط امسال، چون امسال مخارجم یهخورده زیاده و نیاز دارم بیشتر بشه.
انشاءالله روزیم به لطف خدا زیاد میشه، که بتونم جهیزیه رو تکمیل کنم و همچنین آماده بشم آخر سال برای عروسی...
میدونم چون میگی نه، گفتم فقط امسال 😁🙃.
سال بعد دوباره میکنیمش همون ۶۰،۴۰.🧐
من هم در پاسخ نوشتم:
«سلام. باشه. امسال هدیه من به مناسبت عروسیت. انشاءالله درآمدش زیاد بشه.»
✨ این گفتوگوی ساده برای من یادآور محبت عمیق میانمان است؛
اما بیش از آن، نشانهای از امید، برنامهریزی و تلاش بیوقفهی امیرحسین برای ساختن آیندهای روشن است.
او نهتنها برای خودش، بلکه برای خوشحال کردن خانواده و آغاز زندگی مشترکی پر از آرامش، شب و روز نمیشناخت.
امیرحسین همهی زندگیاش را وقف عشق، ایمان و خدمت کرده بود؛
اما در کنار آن، با تمام دلش برای ساختن خانهای پر از عشق و لبخند تلاش میکرد.
تلاشی که امروز برای ما، یاد و حسرتی شیرین اما سنگین بر دل گذاشته است…
🌹 یادش جاودان؛ جوانی که ایمانش در آسمان بود و دلش در ساختن بهشتِ زندگی بر زمین.
راوی: محمد حسنی اقتدار (برادر شهید)
