- امروز ایستگاه خیلی شلوغه!
- تو این روزای کرونایی این همه آدم تو مترو چیکار میکنن؟ نکنه کرونا رو شکست دادیم خودمون خبر نداریم؟ حالا خودش هم میدونه که شکستش دادیم، توجیه شده؟
- ول کن این حرفا رو. بدو سرکارمون برسیم. این همه جا، حالا چرا رفتی پشت این جمعیت واستادی؟
- بابا در قطار اینجا وا میشه. بعد یه عمر گدایی هنوز شب جمعه یادت میره!
- قطار اومد.
- آقا راه بده بزار بیان بیرون. آقا هل نده.
[بعد از مدتی مسافران شتابان پیاده شدند.]
- یکی از مسافرین: حالا هل بده، هل بده بزار نفرای جلوییت برن تو تا در بسته شه.
- خُب چرا؟
- مسافر: اینجوری دو تا حسن داره. هم اونا سوار میشن و به کارشون میرسن و هم شاید با قطار بعدی ما هم سوار شدیم.
[درب قطار به زور بسته شد و رفت، پس از گذشت چند دقیقه قطار بعدی رسید، درب باز شد و مسافرین پیاده شدند...]
- آقا یه ذره برو تو، بزار مام بیام بالا. این قطار سومیه که منتظریم.
- کیفت رو بکش در بسته شه.
- آخیش، بالاخره سوار شدیم.
- داداش این چیه تو پشتم داری فشار میدی.
- مسافر پشتی: «کیفمه چیزی نیس دایی».
- خب مرد حسابی، داری جر میدی منو.
- مسافر پشتی: «من خودم هم اینجا گیرم. مترو میای باید جنبه داشته باشی. ناراحتی با آژانس برو».
- عجب آدمیها. شیطونه میگه...
- ول کن بابا سرصبحی، تحمل کن، ایستگاه بعدی یه کم جا وا میشه.
[ایستگاه بعد، درب باز شد و عدهای پیاده شدند.]
- زور بزن بریم سمت مابین دو کابین. اونجا جاش بهتره.
- چرا تو فکری؟ حالا که دیگه تو فشار نیستی خوشحال باش. بگو، بخند، زندگی کن.
- ای بابا، نفست از جای گرم در میاد.
- نفس من! نفس این یارو پشت سریم رو حس نکردی. یه راست از ته رودش میاد. دارم خفه میشم. حرفم بزنم میگه اینجا متروس تحمل کن. نکرده سر صبحی یه لقمه نون بزاره دهنش بو نده. حالا ول کن این حرفا رو چی شده؟
- حقوق من همینجوریش تا نصفه برج میرسونه. حالا توی این دوران کرونایی چه خاکی تو سرم بریزم. واسه همین عزا گرفتم.
- عه چراا. من و تو که یه جا کار میکنیم و سابقه کارمون هم یکیه، اونوقت چهجوری حقوق من میرسه اما مال تو نه. تازه من یه بچه هم دارم. لابد یه جای کارت ایراد داره. میدونی چرا؟ تو بَرجِت زیاده نه خرجت. لباسای مارک و موبایل آخرین مدل، معلومه که با حقوق کارمندی نمیخوره. شیکم خالی و آروغ فندقی.
- راست میگی. یه اشکال من و خانومم این بود که وقتی حقوق میگرفتم نمیتونستیم جلوی خودمون رو بگیریم. اصلاً اینگار تا پول خرج نمیکردیم آروم نمیشدیم. خرید کردن خوشحالمون میکرد. حس غریبی داشت تو مغازهها و پاساژای شیک قدم زدن. نور مغازهها با لبامون بازی میکرد. عطر فروشندهها آدمو میگرفت. تازه بعد خرید، شام میچسبید. رایحه غذا و صدای موزیک آدمو دیوونه میکرد. اگه یه سینما یا تئاتری هم پا میداد بهش نه نمیگفتیم. اون موقع به همه چی فکر میکردیم جز این روزا.
- میدونم چی میگی. ولی پول خرج کردن که هنر نیست، درست خرج کردن هنره. میگن ذهن آدم دو تا سیستم داره. سیستم اول کارش پاسخگوئی سریع و بدون تامله. یعنی مغز دائما گزارههایی رو بدون چکشکاری تولید میکنه که اصطلاحا به اونا برداشتهای ذهنی میگن. ولی سیستم دوم کارش سنجش، ارزیابی، نقادی و تفکر شدیدتر و پر مایهتره. به عبارتی سیستم دوم از دستمایههای ذهن، استنتاج منطقی و عقلائی میکنه. مثلا اگه به تصویر یه خانم نگاه کنی که پیشونی درهم کشیده داره و حالت چشمهاش از هم دریده است و دهانش بازه. ذهن ما به سرعت نتیجه میگیره که این خانم عصبانیه و داره به مخاطبش فحش و ناسزا میگه. این قضاوت سریع گرچه ممکنه بر اساس سازوکارهای بسیار پیچیده مغز بهدست اومده باشه و بسیار مفید و کارساز هم باشه ولی میتونه خیلی اشتباه باشه. یعنی ممکنه این حالت چهره، عکسالعمل مادر مهربونی باشه که فرزندش داره میافته تو حوض آب. در ذهن انسان، سیستم یک همیشه در کاره و مشغول تحویل نظریه و پاسخ و راهنمائی یا گمراه کردنه. سیستم دو تنبل و کم کاره و مگر تحت فشار اضافی حاضر به فعالیت نیست و فعالیت اون انرژی بره.
- کجائیم؟ بزار بپرسم. [رو به مسافر کناری] آقا الان کجائیم؟
- مسافر: شولوی
- شولوی دیگه کجاس؟
- مسافر: یه جایی بین شوش و مولوی
- دمت گرم، قشنگ فهمیدم. خب داشتی میگفتی.
- عرضم به حضورت که موقع خرید، سیستم اول ذهن ما فعال میشه. یعنی سریع گول میخوریم. ما به یه چیزایی «نیاز» داریم چون بدون اونا نمیتونیم زندگی کنیم مثل خوراک و پوشاک و غیره. یه چیزایی رو هم نیاز نداریم ولی جزو «خواستههای» ماست مثل موبایل فلان و ماشین بهمان. یه خط و مرز مشخص هم بین نیازها و خواستهها نیست و ممکنه باهم همپوشانی هم داشته باشن. اما خندهدار اینجاست که موقع خرید یه چیزایی رو به ما میفروشن که نه جزو نیازامونه و نه جزو خواستههامون (مثل شکل بالا) و از بین همه اون چیزایی که میخریم تازه یک تعداد محدودش رو استفاده میکنیم. توی این دوران کرونا دیگه وقتشه سیستم دو رو بیشتر فعال کنیم تا سرمون کلاه نره.
- رسیدیم ایستگاه میرداماده، بدو جا نمونیم.
شما میتوانید مطالب «اقتصاد با طعم سادگی» را در تلگرام و اینستاگرام به نشانی زیر دنبال کنید.
@eghtesad_sadegy