برای هر مسلمان واجب است که ارکان و اصول اعتقادی اسلام را با ادله عقلی (نه تقلیدی) یاد داشته باشد. البته یک گروه از ادله نقلی (براساس قرآن و روایات) هستند، که در این نوشته کمتر به آنها پرداخته شده است. پایههای اعتقادی هر انسانی باید براساس عقل و فطرت (وجدان صحیح) استوار باشد و بدون دلیل و برهان نباید به چیزی معتقد شود. بنابراین باید دلایل خداشناسی محکم (بدون دلایل تخیلی فلسفه و سخنان موهوم عرفانهای غلط) و در عین حال بسیار ساده (بدون پیشنیاز به علم دیگر) و قابل درک برای همگان (بدون کلمات و اصطلاحات پیچیده) باشد. پس تصمیم گرفتم اصول اعتقادی اسلام و تشیع را (انشاءالله با استدلالی درست) به زبان ساده و بطور خلاصه بیان کنم. شاید استدلالهای بیان شده قابل فهم بوده و برای شخص دیگری نیز مفید باشد یا در منطقش ایرادی داشته باشد که کسی بتواند برای اصلاحش به من کمک کند.
سعی کردم بعد از هر بخش، به صورت توضیحات اضافه، برای بعضی سوالات و شبهات مرتبطِ مطرح شده، پاسخ مناسبی در حد توانم پیدا کنم. همین ابتدا تاکید میکنم که بنده هیچگونه تخصص یا مدرکی در علم دین ندارم و مطالب ذیل را از روی منابع معتبر جمعآوری و به زبان ساده و خلاصه نوشتهام. لذا خواهشمندم درصورتیکه ایرادی در استدلالها مشاهده فرمودید یا نکته مفید دیگری به نظرتان رسید در بخش نظرات (پایین این نوشته) اصلاحیه یا پیشنهاد خود را مطرح بفرمایید.
«عدل» در لغت به معناى «بجا»، «شایسته» و «میانهروى»، اجتناب از افراط و تفریط و قرار دادن هر چیز در جایگاه خود (بصورت موزون) بر اساس استحقاق آن چیز است. اصل عدالت درباره خداوند متعال به این معناست که هرگز از او کاری «نابجا» و «ناشایست» صادر نمیشود، بلکه هر آنچه از خداوند قادر متعال در امور آفرینش و درباره بندگانش (از جهت پاداش و کیفر و از نظر تشریع قوانین و ...) صادر میشود، شایسته و پسندیده است.
عدل همیشه به معنی برابری و تساوی نیست. مثلاً رعایت برابری در امر تحصیل و امتحان بین دانشآموزان یک کلاس، لازمه عدالت است ولی دادن نمره انضباط یکسان به همه دانشآموزان (چه با انضباط و چه بیانضباط) نابجا و مخالف عدالت است.
تاجاییکه دانش بشر درباره اسرار نهفته خلقت گسترش یافته است، مشاهده شده که همه چیز در اصل آفرینش برطبق نظام دقیق و شگفتآور بوده و همه مخلوقات دارای حکمت و فایدهای هستند.
از طرفی اقدام به عمل ناپسند و ظلم در اثر ضعف دانش یا قدرت است. چون اگر کسی زشتی اعمال ناپسند را بخوبی درک کند و برای رسیدن به هدف خود بتواند از راه صحیح و پسندیده اقدام نماید، هیچ جهتی برای ارتکاب عمل ناپسند باقی نمیماند. در نتیجه ما معتقدیم که از عدل خداوند است که به انسان اختیار و آزادی داده و راه هدایت و گمراهی را با نعمت عقل و فرستادن پیامبران مشخص فرموده و آنها را به پاداش کارهای نیک و کیفر کارهای زشت وعده داده و فرموده است: هرکس به اندازه خردلی کار خیر انجام دهد، پاداش آنرا میبیند و هرکه به اندازه خردلی کار زشت انجام دهد به کیفر اعمالش خواهد رسید و به احدی کوچکترین ظلمی و ستمی روا داشته نمیشود. (سوره انبیاء آیه 47، سوره لقمان آیه 16، سوره زلزله آیات 7و8)
بحث جبر و اختیار: موضوع «اختیار و آزادی» انسان امری عقلانی است چون تنظیم هر دستورالعمل و قانون (و جریمه تخلف از آن) در جوامع مختلف، اثبات و دلیل بر داشتن ارادهی آزاد انسان و قدرت تصمیمگیری و انتخاب راه صحیح یا خلاف قانون است. ولی از طرفی نیروی جسمی و قدرت تفکر انسانهای مختلف و در بازههای سنی مختلف (جوانی و کهنسالی) متفاوت است. این نشان دهنده این است که نیرو و قدرتی که در اختیار داریم از خود ما نیست و از دیگری (خالق) به ما میرسد. یعنی خداوند متعال قدرت و آزادی را به ما تملیک کرده (داده است) و ما مالک قدرت (جسمی و فکری) و آزادی (اختیار) شدیم ولی در عین حال خداوند اَملَک (مالک اصلی) است و هر وقت بخواهد آن قدرت و آزادی را از انسان میگیرد. در نتیجه چون خداوند در بازه محدود، قدرت و اختیار کامل به بشر داده است و بشر در انتخاب و انجام کارهای خیر و شر توانا و آزاد است، پس «لاجبر» یعنی جبری در کار نیست. از طرفی چون خدا هرگاه اراده کند، میتواند فوری این اختیار و قدرت را از من بگیرد، پس «لاتفویض» یعنی کارها صددرصد به بشر واگذار نشده است. از اینرو در حدیث آمده است: «لا جَبر و لا تَفویض، بل امرٌ بین الامرین»
بحث عدل با بحث اختيار گره خورده است. حال اگر خالق مخلوقی را كه خود با يكسری استعداد يا استحقاق ذاتی (بدون نقش مخلوق) خلق كرده، به خاطر آن استعداد يا استحقاق خدادادی، جزا (نعمت و پاداش يا عذاب و بلا) دهد از عدل و انصاف به دور است.
البته نوعی استحقاق قبلی میتواند نتيجه اعمال شخص در عوالم قبل (مثل عالم ذرّ و ارواح) باشد، که این نوع استحقاق قبلی در يكسری شرايط شخص در عالم بعد (اين عالم) موثر هست. مثل اينكه از چه پدر و مادری متولد شود.
سوال: چرا صفت عدل از بین همه صفات خداوند متعال جزء اصول اعتقادی قرار گرفته است؟
جواب: چون بسیاری از مباحث اعتقادی (مثل مباحث معاد، شفاعت، تبعیضها، جبر و اختیار و...) و همچنین صفات خداوند (مثل حكيم و رزّاق و رحمان و رحيم و مانند آنها) برگفته از اعتقاد به عدل الهی است.
سوال: چرا اهل سنت اصل اعتقادی «عدل الهی» را قبول ندارند؟
جواب: همه گروههای مسلمان خدا را عادل میدانند؛ ولی تفسیر آنان از عدل و ظلم تفاوت دارد. عدل الهی از نظر شیعه (و گروهی از اهل سنت) در مورد پاداش و کیفر مخلوقات بدین معناست که خداوند جزا (فیض و رحمت یا بلا و عذاب) خود را بر اساس استعداد، توانایی و امکانات مخلوق میدهد و در نظام آفرینش از نظر فیض و رحمت و بلا و نعمت و پاداش و کیفر الهی نظم خاصّی برقرار است. همچنین ظلم و هر آن چیزی که از نظر عقل (عموم عقلای عالم) و وجدان، قبیح و زشت میپنداریم از خدا سر نمیزند. در مقابل سایر اهل سنت براین باور هستند که هیچ کاری ذاتاً عدل یا ظلم نیست. کارهایی که ما انجام میدهیم از آن نظر قبیح هستند که خدا ما را از آن اعمال نهی کرده است. در مورد خدا عدالت و ظلم مفهوم ندارد، تمام عالم هستى ملك اوست و به او تعلّق دارد، و هر كار كند عين عدالت است. یعنی اگر خداوند نیکوکاران را عذاب کند و به بدکاران پاداش بدهد، عین عدل است. حتی خداوند میتواند اطفال را در آخرت عذاب کند. خداوند چون تحت امر کسی نیست، نمیتوان گفت کار قبیحی از او سر میزند. آنها حتّى معتقد به حسن و قبح عقلى نیستند و باور دارند که عقل ما خوبى و بدى را به تنهايى نمىتواند درك كند، حتّى خوبىِ نيكى كردن و بدىِ ظلم. که این استدلال از نظر بنده قابل قبول نیست و چنین صفتی از یک وجود عاقل بعید است.
در توحید صدوق، در حدیثی منسوب به امام صادق علیه السلام، عدل چنین تفسیر شده است: آنچه را که خداوند تو را بدان سرزنش کرده است به او نسبت ندهی. پس از نظر شیعه، عدل از صفات ثبوتی کمالی خداست به گونهای که وی در داوریها و احکامش ستم نمیکند، به نیکوکاران پاداش میدهد، و میتواند گناهکاران را عقوبت دهد، و بندگانش را بیش از توانشان تکلیف نمیکند، و بیش از آنچه استحقاق دارند، عقوبت نمیکند.
یکی از مسائل اعتقادی ما اصل معاد است به این معنی که اعتقاد داریم که :
1- زندگی انسان با آمدن مرگ تمام نمیشود و مرگ به معنای نابود شدن و نیستی نیست؛ بلکه مرگ انتقال از جایگاه دیگر است. همانند انتقال از رحم مادر به دنیا.
2- همچنین معتقدیم بعد از مرگ حاصل تلاش و عملکرد انسان و جزای اعمالش به او خواهد رسید. خداوند متعال با برگرداندن بدن انسان و قرار دادن روح او در پیکرش (معاد جسمانی و روحانی) و انتقال او به بهشت یا دوزخ او را به جزای اعمال نیک و بدش میرساند.
با پذیرش عدالت خداوند متعال، میتوان گفت: اگر با آمدن مرگ زندگی انسان تمام شود در حقیقت پایان زندگی کسانی که با پاکی و درستی (مطابق قوانین دین خدا) زندگی کرده و بدین جهت دچار سختی، محرومیت یا چشمپوشی از خواستههای خود شدند، با پایان زندگی ستمگران و کسانی که به قانون خدا و حقوق دیگران بیاعتنا بودهاند، یکسان خواهد بود. قطعاً این خلاف عدالت الهی است و باید زندگی بعد از مرگ باشد که همگی جزای اعمال خود را ببینند. (به سوره ص آیه 28 و به سوره القلم آیات 35 و 36 مراجعه شود.)
از طرف دیگر، این دنیا نمیتواند پاداش یا جزای کافی به خوبان و بدان بدهد. مثلاً کسی که ۲۰ میلیون آدم کشته چه طور باید مجازاتش کرد. پس لازم است که جهانی بعد از این دنیا وجود داشته باشد.
همچنین با پذیرش حکمت خداوند متعال، میتوان گفت: خدای عالم و قدرتمند کاری بیحکمت و عبث و بیهوده نمیکند. اگر زندگی انسان منحصر به دوره کوتاه و محدود دنیا باشد، منطقی نیست که خداوند برای انسان تا آخر عمرش، دستور به تلاش به انجام دستورات دین، محرومیت از گناهان و صبر در برابر سختیها و مشکلات داده باشد و بعد با آمدن مرگ به زندگی و همه ثمره تلاشهای او خاتمه داده شود. مثل این است که شخصی با سرمایهگذاری فراوان و تحمل رنج زیاد باغی یا کارخانهای را احداث نموده و هنگام یه دست آمدن محصول آن را نابود سازد. این از نظر همه عقلا باطل است و عاقلانه این است که چنین کار مهم و دشواری باید براساس هدف عالی و ارزنده باشد. براساس حکمت خداوند، انسان باید ثمره تلاش و حاصل عمرش را تحویل بگیرد. خداوند در قرآن میفرماید: «آیا گمان میکنید که شما را بیهوده آفریدهایم و بازگشت شما به سوی ما نخواهد بود.» (سوره المومنون آیه 115) پس اگر معاد نباشد، آفرینش انسان دارای هدف حکیمانهای نخواهد بود.
از طرفی عاقلانه نیست که خدا بشر را فقط برای زندگی کوتاه این دنیا خلق کرده باشد. چون ظرف این دنیا محدود است و بسیاری از قابلیتهای این بشر بدون استفاده میماند. مثل آوردن یک ماشین بنز در یک روستای خاکی!!!
بعد از آنکه پذیرفتیم که خدا دارای قدرت نامحدود و بر همه چیز توانا است، این مساله مشکل نخواهد بود. قرآن مجید (برای جوابگویی به اعتراض مشرکین مکه بر معاد جسمانی و روحانی) به نمونههای قدرت خدا اکتفا میکند، که به بعضی از آنها اشاره میکنیم:
سوال: چرا کسی که مدت کوتاهی در دنیا گناه کرده و ظلم میکرده باید تا ابد در جهنم باشد آیا این عادلانه است. خوب به هر حال این شخص پنجاه سال گناه کرده و باید معادل همان مجازات شود؟
جواب: چون این فرد در حد توان خود و فرصتی که داشته تا توانسته گناه کرده و در مسیر حیوانیت قرار گرفته است. پس بدی، پلیدی و عناد در ذات او است و روح او از شکل انسان خارج شده و اگر زندگی ابدی هم داشت تا ابد در همین مسیر ادامه میداد. به تعبیر امام معصوم چنین افرادی نیت داشتند که تا ابد ظلم کنند و اگر دوباره به دنیا برگردند دوباره همان مسیر ظلم را میروند. وگرنه خدای رحیم و مهربان به کسی که امید خوب شدن در او باشد مهلت میدهد و بخل و ظلم نمیکند.
از طرفی، تأثیر بعضی از ظلمها در دنیا ماندگار است. مثلاً بدعتی گذاشته یا حق نسلی از آدمیان را از بین برده یا نعمتی را از بین برده که در نسلهای بعد فرزندان آن قوم نیز از آن محروم شدند و از حق دور افتادند. ما اصل اعتقادی داریم که میگوید: این دنیا مزرعه آخرت است، پس آنهایی که جزء و ستمکاری نکردند، نتیجهای جز عذاب نباید داشته باشند. (و به اندازه کارهای خوبشان در همین دنیا یا آخرت از نعمتهای خداوند بهرهمند خواهند بود)
از طرف دیگر، در واقع عذاب آخرت هر کسی نتیجه اعمال خود فرد است. در واقع شکل باطنی اعمال هر فردی بعد از مرگ به او عرضه میشود. پس کسی که اندوختهای برای آخرتش جز اعمال پلید و شر ندارد، عاقبتش جز عذاب ابدی نخواهد بود.
اصل دوم و سوم) عدل الهی و معاد
اصل چهارم و پنجم) نبوت و امامت
پیشنهاد میکنم برای اطلاع دقیقتر درباره استدلالهای عقلی و نقلی مربوط به عقاید شیعه، به کتاب «ما به چه معتقدیم؟» مرحوم علامه حاج شیخ محمدباقر علمالهدی (رحمه الله علیه) مراجعه بفرمایید.