حكومت اسلامى مىخواهد انسان با انتخاب خودش راه بيفتد و بر پا بايستد.
اگر مىخواست آدمها را به پا بدارد خيلى كارش آسان بود.
تمام عقب ماندن و كندى پيشرفت اسلام، از همين آزاديى است كه مىدهد و از همين زمينهاى است كه براى انتخاب انسان مىسازد.
اسلام اگر مىخواست خلق را بغلطاند خيلى زودتر به مقصد مىرسيد.
على مىتوانست با يکصدم پولى كه معاويه مىداد، معاويه را با ريش و سبيلش خفه كند و از ميدان به در برد.
اينها نمىخواهند حكومت كنند. مىخواهند خلق با انتخاب خويش آنها را برگزينند. و اين است كه عقب مىمانند، در حالى كه ديگران جلودار شدهاند.
دین اسلام با تفکر شروع میشود
با تفکر در تاریخ
در جامعه،
در پدیدهها و آیهها،
در انسان؛ در استعدادهایش و آفرینش و خلقتش.
با تفکر در استعدادهایش، کار او مشخص میشود؛ چون کار هر کس بهاندازۀ سرمایهای است که همراه دارد و مناسب با استعدادی است که در او نهفته است.
و همین که کار انسان شناخته شد، دنیا شناخته میشود، که چه کارگاهی است و هستی شناخته میشود که تا کجا ادامه دارد.
با تفکر در خلقتش، انسان خودش را میشناسد و نیازش را و ضعفش را و عجزش را و جهلش را و در نتیجه خدایش را میشناسد، که بینیازش کرد و نیرویش داد و حکمت در سرش ریخت.
با این شناخت، این وجود صفر به آن غنای محض روی میآورد و به سمت او کشیده میشود و او در دلش بزرگ میشود و به حکومت مینشیند و زندگی و
مرگ و سکون و حرکتش را رهبری مینماید.
انسان با تفکر در استعدادهایش و تضاد مضاعف غرایز فردی و اجتماعی و عقل و فکرش، به کار خودش پی میبرد که خوردن و خوابیدن و خوش بودن نیست و نظم و عدالت و رفاه نیست؛ چون اینها، به این همه سرمایه احتیاج نداشت، بزغاله و زنبور با غریزه به این همه رسیدهاند.
انسان از آن تضاد و رقابت مییابد که کارش حرکت است؛ زندگی و مرگ متحرک و خوردن متحرک و نظم و عدالت متحرک و در نتیجه هستی راه است و کلاس است و کوره است.
اکنون باید پرسید حرکت به سوی چه؟ به سوی چیزی که پایینتر از اوست و یا برابر با اوست و یا برتر از او؟ ناچار باید حرکت به سوی برتر باشد و تکاملی باشد.
برتر از انسان کیست؟ آن که بینیازش کرده و نیرویش داده و حکمت در سرش ریخته است.
و این است که اللَّه میشود جهت حرکت انسان و هستی.
و انسان در این هستی به خاطر رشد و پیشرفت باید به سوی او بیاید.
و این است که راهی میخواهد؛ صراط
و وسیلهای؛ عقل و عشق و عجز
و سرمنزلی؛ معاد و آخرت
و راهبری و پیشوایی؛ رسول، امام
و آدابی و روشی؛ احکام و شرایع
با تفکر، به این شناختها- معارف- میرسیم و هر شناختی ناچار احساسی میآفریند؛ شناخت خوبیها، عشق و شناخت بدیها، نفرت.
هر شناختی عقیدهای را به دنبال میکشد و عقیدهها و عشقها حرکت و کوشش را سبز میکنند. هنگامی که انسان عظمت خود را شناخت، به کم قانع نمیشود و حتی به بهشت دلخوش نمیگردد، که: «رضوان من اللَّه اکبر».
هنگامی که وسعت هستی را شناخت و دوری راه را شناخت، در تنگنای یک مرحله نمیماند و آرام پیش نمیرود.
هنگامی که دنیا را یک راه دید، در آن نمیایستد و هنگامی که آن را کلاس دید، از آن درس میگیرد و هنگامی که آن را کوره دید، از دردهایش عقده نمیآورد.
و هنگامی که کارش را شناخت، بیکار نمینشیند.
و هنگامی که جهتش را شناخت دیگر مثل الاغ عصاری، گرد نمیچرخد و کند نمیرود و درنگ نمیکند؛ چون در کاروانِ متحرک هستی، رکود و درنگ، کمتر از عقب گرد نیست و عقب گرد جز تنهایی نیست و تنهایی در راه و در کویر هستی جز هلاکت نیست.
بر پایۀ این شناختها و این عقیدهها بارهای سنگین تکلیف قرار میگیرد
و با این موتور نیرومند و با این پای قوی، احکام وسیع و نظامهای سنگین اسلامی به مقصد میرسد.
احکامی مربوط به انسان با خودش: اخلاق؛ چون در درون انسان غوغاست.
در درون او «من»هایی سر بلند کردهاند و کارگر هستند.
احکامی مربوط به انسان با خدایش، با جهت حرکتش: عبادات،
احکامی مربوط به انسان با دیگران: حقوق، با پدر، مادر، همسر و فرزند، با ارحام، همسایهها، دوستها، با همکارها، همراهها، هم کیشها، هم نوعها، با رهبر و امام و عالم و حاکم، با کارگر، با مشتری، با فروشنده، با ملتهای دیگر، با دولتهای دیگر.
احکامی مربوط به انسان با زندگیش؛ خوراک، پوشاک، مسکن، بهداشت، معاملات، قراردادها، ازدواج، اولاد، طلاق، قضاوات، شهادات، دیات، حدود و ارث.
نظامهای تربیتی؛ ضرورت تربیت، روش تربیت، هدف تربیت، مربی، افراد لایق تربیت، هنگام تربیت،
و اجتماعی؛ عوامل سازنده، عوامل رشد، عوامل حفظ، تأمین رفاه، تنظیم ارتباطها.
و اقتصادی؛
و مالی؛ منابع مالی، مصارف، روش جمع آوری و روش مصرف.
و حکومتی؛ هدف حکومتی، ملاک انتخاب، روش انتخاب.
و حقوقی و جزایی و قضایی.
فرق نظامها و احکام در این است که نظامها زمینه و زیربنای احکام حساب میشوند؛ مثلا احکام حقوقی و جزایی و قضایی در نظام قضایی و جزایی و حقوقی اجراء میشوند.
و احکام اخلاقی در نظام تربیتی قابل اجراء هستند. و همین طور احکام مالی و نظام مالی، احکام اقتصادی و نظام اقتصادی.