ویرگول
ورودثبت نام
احسان داوودی
احسان داوودی
خواندن ۴ دقیقه·۵ سال پیش

داستان یک استارتاپ معمولی یا آنچه برای راه‌اندازی استارتاپ باید بدانیم (قسمت اول)

مقدمه: این داستان تلفیقی از واقعیت و تخیل است و هدف از نوشتن آن توضیح روشی از شروع و راه‌اندازی استارتاپ با توجه به شرایط فعلی اکوسیستم استارتاپی ایران و بررسی مهمترین مفاهیم و فاکتورهای استارتاپی است. طبیعتا برای ساده‌تر شدن توضیحات بعضی از پیش فرض‌ها واقع بینانه نیستند.

سلام، ما سه دوست علاقه‌مند به راه اندازی کسب و کار خودمان هستیم و پس از بررسی و تحقیقات اولیه بر روی ایده اولیه خود به این نتیجه رسیده‌ایم تا ایده‌مان را تبدیل به محصول و استارتاپ خودمان را راه اندازی کنیم. ایده استارتاپ ما ساده است: فروش اینترنتی کتاب

  • حسین (دوست و مؤسس اول) راهنمای فروش کتاب در یکی از کتاب فروشی‌های تهران است.
  • علی (دوست و مؤسس دوم) چندین سال سابقه بازاریابی دیجیتال در شرکت‌های مطرح اینترنتی ایرانی دارد.
  • من (موسس سوم) حدود پنج سال است که به صورت فریلنس برنامه‌نویسی می‌کنم.

ما برای شروع پروژه بلندپروازانه خود سرمایه انسانی مورد نیاز را داریم اما نیاز به سرمایه پولی نیز هست. بخش از پول برای سرمایه اولیه جهت خرید تجهیزات و لوازم اداری و کامپیوتری و پول پیش برای اجاره دفتر و بخشی دیگر به عنوان سرمایه در گردش (Working Capital) برای خرید کتاب‌ها و پرداخت هزینه‌ها. چرا که می‌دانیم استارتاپ در ابتدا زیان‌ده است و بعد از چندین ماه و سال به نقطه سر به سر و سپس سوددهی می‌رسد.
ما برای تامین سرمایه مورد نیاز Pitch Deck تأثیرگذاری آماده کردیم و در برابر سرمایه‌گذاران مختلفی آن را ارائه دادیم، به صدها سوال سرمایه‌گذاران جواب دادیم و در نهایت به دلایل مختلف از تمامشان جواب منفی گرفتیم.
پس از جلسات ناموفق جذب سرمایه هر سه به سر کارهای قبلی‌مان برگشتیم، حسین کار در کتاب فروشی، علی کارشناسی بازاریابی دیجیتالی و من انجام پروژه‌های طراحی و توسعه وبسایت.
دو هفته بعد حسین با ما تماس گرفت و از ما خواست در کافه‌ای دور هم جمع شویم. حسین بررسی کرده بود و متوجه شده بود کتاب فروشی‌ها، کتاب‌ها را به صورت امانی از مراکز پخش کتاب تهیه می‌کنند و فاکتور کتاب‌های خریداری شده را با تأمین‌کنندگان پس از یک ماه تسویه می‌کنند. حسین پیشنهاد داد اگر هنوز به ایده و کاری که می‌خواستیم انجام دهیم باور داریم، از پس‌انداز خودمان به عنوان سرمایه اولیه استفاده کنیم و علیرغم ریسک‌های بسیار، کار را استارت بزنیم. پس از چند ساعت بررسی و بحث همگی هم نظر شدیم.
قرار شد من طراحی و توسعه سایت را شروع کنم، حسین با تأمین‌کنندگان کتاب مذاکره کند و علی کارهای اولیه برای شروع مارکتینگ و فروش کتاب بر روی سایت را انجام دهد.
سایت ما یک ماه بعد آماده شد، با 1000 عنوان کتاب و برنامه‌ای برای فروش محصولات. ما 100 میلیون تومان کتاب خریداری کردیم و موعد پرداخت چک 100 میلیونی یک ماه بعد بود. هزینه‌های ما در ماه اول (شامل اجاره دفتر، حقوق سه نفر، مارکتینگ و اجاره سرور) 15 میلیون بود و حاشیه سود فروش کتاب 10%، خوشبختانه موفق شدیم تمام 100 میلیون کتاب را بفروشیم و 10 میلیون درآمد کسب کنیم. آخر ماه بابت پرداخت چک 5 میلیون کم داشتیم و چند راه برای جبران کسری پول پیش رو:

  • از خود گذشتگی و برداشت کمتر حقوق برای خودمان ( تا در آینده که اوضاع بهتر شد مابه التفاوت رو دریافت کنیم)
  • مهلت گرفتن از فروشنده برای پرداخت 5 میلیون (همراه با جریمه دیرکرد) در ماه‌های بعد
  • قرض از دوست و آشنا

هر سه راه تقریبا شدنی بود اما ما در ماه اول راه بدون منت را انتخاب کردیم و حقوق کمتری برداشت کردیم.
ماه دوم شروع شد و با توجه به بهینه‌سازی‌هایی که در کد انجام شده بود، افزایش ورودی سایت از گوگل و بازگشت تعدادی از مشتریان فروش ما 10% رشد کرد. با وجود ثابت نگه داشتن هزینه‌ها و رشد 10 درصدی درآمدمان، همچنان زیان‌ده بودیم. پس این بار از تأمین‌کننده مهلت گرفتیم.
در نهایت هر ماه به روشی کسری تراز مالی را جبران کردیم تا پس از چند ماه به نقطه سر به سر رسیدیم و در ماه‌هایی که سودده شدیم بدهی‌های قبلی را تسویه کردیم.
ماه ها یکی پس از دیگری می‌آمدند و می‌رفتند و ما میانگین رشد ماهانه 10% را حفظ کردیم تا به پایان ماه دوازدهم و پایان اولین سال استارتاپمان رسیدیم. حالا وقت بررسی شاخص‌های عملکردی و مالی کسب و کارمان بود. ما رشد فروش، میزان فروش، درآمد و هزینه‌هایمان را بر روی فایل اکسل آوردیم و به این نتایج رسیدیم:

  • نسبت فروش ماه دوازدهم به اول 185% رشد کرده بود و رشد ماهانه 10% را به دست آورده بودیم.
  • درآمد 12 ماهه 213 میلیون و هزینه ها 180 میلیون تومان بود و در پایان سال اول با توجه به اینکه مجبور بودیم هزینه‌ها را پایین نگه داریم نهایتا سودده (Profitable) شده بودیم.
  • در پایان ماه دوازدهم و قبل از تسویه با تامین کنندگان 285 میلیون تومان پول در حساب شرکتمان بود (Positive Working Capital).

اکسل فروش، درآمد و هزینه 12 ماهه ما به صورت زیر بود:

یک سال کار با این روش درک ما را نسبت به رابطه مالی کسب و کار با مشتری و تأمین‌کننده روشن‌تر کرد، فهمیدیم اگر کسب و کاری (مثل کسب و کارهای آنلاین) به صورت پیوسته فروش داشته باشد و با روش اعتباری محصول خود را تهیه کند نیاز به سرمایه در گردش زیادی ندارد و همین باعث کم اهمیت شدن جذب سرمایه می‌شود. همچنین فهمیدیم بدون جذب سرمایه اصطلاحا Bootstrap کرده‌ایم.

حالا برای شروع سال دوم دو راه پیش‌رو داریم:

  • در صورتی که شرایط بازار مناسب و امکان رشد با استفاده از درآمدهای جاری و انباشته از سال اول وجود دارد با همین روش ادامه دهیم و مصائب جذب سرمایه از سرمایه گذار را نداشته باشیم.
  • و یا اگر برای رشد بیشتر نیاز به پول بیشتر هست با توجه به زنده ماندن در اولین سال استارتاپ و در دست داشتن آمار عملکرد سال گذشته و برنامه سال آینده با شانس بیشتر و موضع برابرتر روبه‌روی سرمایه‌گذار حاضر شویم.
    (ادامه در قسمت بعد)
استارتاپراه اندازی استارتاپبوت استرپ
بنیان گذار فلایتیو
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید