تولستوی در سال ۱۸۶۳شروع به نوشتن رمانی با نام دکابریستها نمود. قهرمان این داستان، یک دکابریست بود که به همراه خانوادهاش به روسیه بازگشتهبود. تولستوی به گفته خودش، بعد از مدتی دریافت که باید به سال ۱۸۲۵، یعنی دوران اشتباهات و بدبیاریهای قهرمان داستانش بازگردد. اما قهرمان داستانش در ١۸۲۵ یک فرد بالغ بود و تولستوی به این نتیجه رسید که برای تبیین شخصیتش باید به عقبتر باز گردد و راجع به دوران افتخار روسیه در ۱۸۱۲ بنویسد. بنابراین برای بار دوم نوشتن را رها کرد و این بار یکسره درباره این دوران نوشت.
این کتاب اولین بار به صورت سریالی در یکی از روزنامههای روسیه به نام پیامآور طی سالهای ۱۸۶۵ و ۱۸۶۷ منتشر شد. اما انتشار کامل آن بهعنوان یک کتاب، در سال ۱۸۶۹ اتفاق افتاد. این نسخه در چهار جلد شامل ۱۵بخش و یک موخره، از بین هفت نگارشی انتخاب شد که همسر تولستوی طی ۴ سال از نوشتههای او استخراج کرده بود. کتاب جنگ و صلح، پس از انتشار به زبانهای مختلفی ترجمه شد و به چاپ رسید.
مهمترین شخصیتهای این حماسهٔ بزرگ عبارتند از: شاهزاده آندرِی بالکونسکی، کنت پیر بزوخوف، شاهزاده ناتاشا روستوا، شاهزاده ماریا بالکونسکایا و شاهزاده نیکولا روستوف.
«در محافل اشرافی پترزبورگ همهجا بحث از حملۀ ناپلئون به کشورهای اروپایی، پیوستن روسیه به ارتش اتریش در دفاع از اروپا در مقابل کشورگشاییهای ناپلئون، و نیز جوان درشتهیکلی به نام پییر فرزند نامشروع و عزیزدردانه کنت بزوخف (یکی از مردان مشهور دربار که اینک در بستر مرگ است) میباشد، چون کنت این جوان را وارث ثروتش کرده است. پییر جوان ده سالی در فرانسه درسخوانده و تازه به روسیه آمده و پایش به محافل اشرافی بازشده است. وی سه ماهی میشود که بنا به دستور پدرش از مسکو به پترزبورگ آمده تا شغلی برای خود پیدا کند اما هنوز شغلی برای خود انتخاب نکرده است.
بااینحال همه میدانند که طبق وصیت کنت بزوخف او وارث احتمالی تمام دارایی این کنت بسیار ثروتمند است. به همین جهت همهکسانی که آرزو دارند او دامادشان شود در اطراف او میچرخند و او را دائم به محافل اشرافی دعوت میکنند. پییر آدم ساده و متواضعی است. در محافل اشراف نیز وی باآنکه هنوز از روابط افراد سر درنمیآورد با حرفهای صریح و تندش در بحثهای سیاسی روز شرکت میکند و گاه با این حرفها باعث رنجش دیگران میشود.
منبع: کتاب جنگ و صلح