((انسان کلید درهای طبیعت را گم کرده است.))
جان میلتون
خلاصه داستان: این فیلم در ژانر #سفروماجراجویی که بیشتر به #مستندهای مردم شناسی شباهت دارد می باشد.
داستان کاوش های مردم شناسی روس که به جهت جستجو و کشف سرزمین های ناشناخته کشور پهناور روسیه به این مناطق سفر می کند با مردی جنگلی بنام
در سو آشنا می گردد.
درسو کاراکتری شیرین و کاریزماس که مخاطب رابا شکل و ظاهر و نوع گفتارش همراه میکند؛بیشتر به شمن (جادو درمانگر؛سیبری) می ماند که اعتقاد زیادی به روح #طبیعت و خدایان چند گانه دارد؛به قوانین #جنگل احترام میگذارد و ارزش قائل است؛وطبیعت برایش محترم و مقدس شمرده می شود.
آشنایی و ارتباط سرهنگ نظامی روس با درسو به دوستی عمیقی چون پیر و مرید در #عرفان ایرانی منجر میشود. شخصیت درسو #تنهایی عمیقی در درونش دارد که به علت مرگ و از دست دادن عزیزانش(زن؛فرزندانش) از جامعه و انسانها دور شده و به طبیعت رازآمیز و مقدس پناه آورده ودر سایه سار آن به آرامش رسیده است؛این دوستی سرهنگ با درسو که حکم پیر و راه بلد رادارد سبب کشف مکان های جدید و ناشناخته ای می گردد.
#آکیراکوراساوا درمتفاوت ترین ساخته اش که به گمان نگارنده؛ بعداز خودکشی نافرجامش می باشد تا حدودی کاراکتر شخصی خود را در شخصیت درسو میبیند و بااو همذات پنداری میکند.
دست به ساخت فیلمی سفارشی زده است که نسبت به آثار قبلیش در سطح پائین تری از لحاظ ریتم و زمان بندی و سبک فرمال قراردارد؛از منظر #سینماتوگرافی؛؛ بیشتر سکانس های فیلم برای نشان دادن زیبایی های طبیعت و فضاسازی بالنزهای واید ؛لنز نرمال۵۰م م ؛ در نسبت ابعاد پرده عریض(سوپر اسکوپ )با #نگاتیو در شرایط سخت آب و هوایی و تحمل سختی ها گرفته شده؛؛ که به مستند بودن و باور پذیری تصاویر کمک زیادی کرده.
اگر فیلم را بخواهیم به دو بخش تقسیم بندی کنیم در بخش اول: سکانس های ماجراجوئی و جستجو در طبیعت؛ببیننده با زیبایی بصری خاصی که بارنگ ها و نور طبیعی محیط گرفته شده و همچون قاب های نقاشی گونه میماند مواجه است که دیدن فیلم را دوچندان میکند؛؛ ولی در بخش دوم؛ باورود به شهر؛با فیلم معمولی و ساده ای سرکار داریم که با ریتم کند و زمان زیاد؛ حوصله تماشاگر را سر میبرد.
در آخرسخن؛ این فیلم میتواند تلنگری به انسان امروز بزند که طبیعت و دنیای پیرامونش را مخدوش و زخمی نموده و کلید درهای طبیعت را گم کرده است.