ویرگول
ورودثبت نام
احسان کریمی
احسان کریمییادداشت‌های یک گیک
احسان کریمی
احسان کریمی
خواندن ۱ دقیقه·۶ سال پیش

دوباره من

باورم نمیشه که دو سال پیش اولین پستم و اینجا نوشتم و بعدش رفتم که رفتم!! قرار گذاشته بودم با خودم که مرتب و به صورت تخصصی بنویسم که نمی‌دونم چرا نشد. این روزا که حال روحی مناسبی ندارم باز یادم افتاد که یه جایی هست که دور از هیاهوی شبکه‌های اجتماعی میشه نوشت. پارسال همین موقع‌ها بود که قرار شد با میم یه سری کتاب رد و بدل کنیم و خب پیشنهاد هم از طرف اون بود. مرشد و مارگریتا رو می‌خواست و البته منم از خداخواسته قبول کردم. یکی از روزهای دهه‌ی آخر آذر، تو اون کافه‌ی سر 16 آذر همدیگه‌رو دیدیم و البته میم اینقدر اون روز با ذوق صحبت کرد که فکر کنم سه چهار ساعتی همونجا نشسته بودیم.

میم 6 شهریور بعد از 9 ماه رفت. از بعد از زمستون رفتارش عوض شد و چقدر چقدر من اذیت شدم و الان با اینکه نزدیک 4 ماه می‌گذره هنوز نتونستم هضم کنم که چرا یه دفعه اومد و گفت که دیگه نمی‌خواد باشه. مثل همون روز که براش نرگس خریده بودم با یه دسته گل رز و سوغاتی رفتم دیدنش ولی رفتارش به شدت سرد بود. گفت از اول هم با ازدواج مشکل داشته و می‌خواسته خودش و امتحان کنه و نشده و خب آخه مگه آدم‌ها وسیله تست احساسات دیگران هستند که آزمایشامون و روشون انجام بدیم؟

هنوز که هنوزه من حالم خوب نیست و میم رفته که رفته و حتی یکبار هم حالی از من نپرسید. اون هم کسی که هیچوقت فکر نمی‌کردم اینقدر بی تعهد باشه.

ذهن مغشوشی دارم و گفتم شاید با نوشتن اینها بتونم کمی آرومش کنم.

امیدوارم باز هم بتونم بیام و بنویسم.

تا بعد

۱۲
۴
احسان کریمی
احسان کریمی
یادداشت‌های یک گیک
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید