احسان رضایی
احسان رضایی
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

از جان کافی و جان فورد

بیست سال پیش اگر در ایران نظرسنجی برای بهترین فیلم تاریخ سینما برگزار می‌شد، شک نکنید که «دالان سبز» حتماً آن بالا مالاهای فهرست بود. بخشی از این ماجرا، نه فقط به خاطر کیفیت خود فیلم و ماجرای ماورایی آن و جان کافی، مثل قهوۀ نوشیدنی اما با هجی متفاوت، که به ماجرای فیلم دیدن در دهه ۷۰ برمی‌گشت و آن داستان‌های عجیب و غریبی که برای تماشای فیلم‌های خارجی وجود داشت. باید کمی حوصله کنید تا قصه را از دو دهه قبلش برایتان تعریف کنیم. از بخشنامه‌های سال ۶۲، تا سال ۷۹ و لذت تماشای شبانه مایکل کلارک دانکن، غول سبزِ قبل از شرک، بر روی پرده بزرگ سینما.

ماجرا از آن شب اردیبهشتی شروع شد که تلویزیون اعلام کرد فعالیت ویدیوکلوپ‌ها به دلیل ضربه زدن به سینما، غیرمجاز است و این مراکز باید تعطیل شوند. در انتهای همان سال ۶۲ ورود فیلم‌های خارجی توسط بخش خصوصی هم ممنوع شد، با هدف حمایت از تولید فیلم‌های ایرانی. و اینجوری بود که فیلم خارجی از سینماها رفت. اواخر همان دهه شصت، بخش ویژه‌ای برای اکران آثار سینماگران دنیا در جشنواره فیلم فجر درنظر گرفته شد که تا چند سال اول، فقط مخصوص تارکوفسکی و پاراجانف و امثال این قبیل روشن‌فکرها بود. تازه سال ۷۱ بود که برای اولین بار، دو فیلم برندۀ اسکار روز نمایش داده شد. طبیعتاً از «سفر امید» (برنده اسکار فیلم غیرانگلیسی زبان) استقبال چندانی نشد، اما اکران «با گرگ‌ها می‌رقصد» غوغایی به پا کرد. همان موقع هم البته کسانی بودند که مدام مصاحبه می‌کردند و نامه می‌نوشتند که اکران فیلم را متوقف کنید، اما مطبوعات و مردم از نمایش این فیلم حمایت کردند. گمانم «با گرگ‌ها می‌رقصد» هنوز هم پرفروش‌ترین فیلم خارجی اکران شده در سال‌های بعد از انقلاب است.

بعد کم کم ویدئوکلوپ‌ها رسماً آغاز به کار کردند و فیلم خارجی دیدن راحت‌تر شد، اما هنوز خبری از نمایش روی پرده بزرگ و کیف تماشای فیلم خوب در سینما نبود. حتی وقت‌هایی می‌شد که وعده نمایش فیلم خارجی می‌دادند و به جایش «زیر درختان زیتون» کیارستمی را نشان می‌دادند (عید ۷۴). توی این سال‌ها فیلم خارجی محدود شده بود به فیلم‌های هندی و کره‌ای و موج گودزیلاها، و لابه‌لایشان فقط یک بار «سکوت بره‌ها» را دیدیم. سال ۷۵ با نمایش فیلم‌های الیور استون، آثار یک سینماگر آمریکایی به جشنواره فیلم فجر راه پیدا کرد. این‌طوری هرچه سخت و استوار بود، داشت دود می‌شد و به هوا می‌رفت. «تایتانیک» را هم‌زمان با موج جهانی‌اش می‌دیدیم و تازه در کنار نوارهای ویدئوی VHS، مفهوم فیلم روی «سی‌دی» را درک می‌کردیم. تا اینکه سال ۷۹ بالاخره سینماهای تهران اجازه پیدا کردند در سانس آخر شب، فیلم خارجی با زیرنویس فارسی نمایش بدهند. تماشای «گوست‌داگ: روش سامورایی» که سال قبلش به جشنواره فیلم فجر هم رسیده بود، در همین سال اتفاق افتاد. اما بهار نمایش فیلم‌های خارجی، سال ۸۰ بود. اکران فیلم‌های «دالان سبز»، «ای برادر، کجایی؟»، «گل‌های هریسون»، «روز هشتم» و «مردمان خوب» آن‌قدر مورد استقبال قرار گرفت که کم‌کم بعضی سینماها ساعت ۱۰ونیم شب را بی‌خیال شدند و نمایش این فیلم‌ها را در سانس‌های عادی هم توی دستور کار گذاشتند و داستان، عوض شد.

اما بگذارید کنار این مرور کوتاه از همه مصایب فیلم خارجی دیدن، از یک حسرت شخصی هم بگویم. آن هم عقده تماشای فیلم‌های جان فورد روی پرده است. خب ما این آثار کلاسیک را در دوران دانشجویی و در کانون فیلم‌های دانشگاه‌ها می‌دیدیم، اما به وقت تعریف پرآب و تاب بزرگ‌ترها از «آن لانگ‌شات‌های معرکۀ جان فورد» چیزی برای گفتن نداشتیم. تا اینکه سال ۸۷ گفتند قرار است در جشنواره فیلم فجر، چندتایی از کارهای جان فورد را هم نمایش بدهند. یک حسرت داشت از فهرست خط می‌خورد. یادم هست که با چه ذوق و شوقی رفتیم سراغ سینما که جان فورد روی پردۀ عریض ببینیم، ولی در عمل با این واقعیت دردناک مواجه شدیم که بخش ویژه، در سالن شماره ۳ سینما عصرجدید نمایش داده می‌شود! برای آنهایی که غم توی این جمله را درک نمی‌کنند توضیح بدهم که سالن شماره ۳ عصرجدید، کوچکترین سینمای عالم است، چیزی در حد یک مینی‌بوس!

سینماجان فوردجشنواره فیلم فجراحسان رضاییدالان سبز
برگزیده‌ها، خوانده‌ها و نوشته‌های یک احسان رضایی. اینجا یادداشت‌ها، مقالات و داستان‌هایم را در معرض دل و دیده شما می‌گذارم، خبر کتاب‌ها و کارهایم را می‌دهم و از کتابهایی که خوانده‌ام می‌گویم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید