احسان رضایی
احسان رضایی
خواندن ۳ دقیقه·۵ سال پیش

از روزگار رفته حکایت

رونالدینیو دندان‌خرگوشی، یکی از بهترین فوتبالیست ‌های تاریخ، به خاطر جعل پاسپورت در پاراگوئه زندانی است. نوشته‌اند تیم او در فینال مسابقات بین زندانیان ۱۱-۲ پیروز شده که ۵ گلش را رونالدینیو زده و ۶تای دیگر را پاس گل داده تا تیمش برندۀ ۱۶ کیلو گوشت شود. عین خبر را نقل کردم تا بینید دنیا چقدر جای عجیبی است. انگار نه انگار که ما با بازی این پسر خاطره‌ها داشتیم!


آن سال جام جهانی برای اولین بار در منطقه‌ای شرق‌تر از ما برگزار می‌شد و برای همین، ساعت بازی‌ها درست وسط روز بود. یعنی برای ما اینطور بود که باید وسط کار و بار و درس و دانشگاه مسابقات را تماشا می‌کردیم. اتفاقا کیفیت فیلمبرداری ژاپنی‌ها و کره‌ای‌ها هم خیلی بهتر از جام‌های قبلی بود و اصلا راه نداشت که بازی‌ها را نبینیم. با احسان بیکایی و بقیه فکر بکری کردیم. توی دانشگاه یک اتاق برای مجلات دانشجویی داشتیم. تلویزیونی بردیم برای آن اتاق زیرپله و خودمان سر ظهر می‌رفتیم و بازی‌ها را با کمترین صدای ممکن تماشا می‌کردیم. صدا را برای این کم می‌کردیم که بقیه نفهمند و به سمت اتاق هجوم نیاورند. کاری که در عمل بی‌فایده بود و از سر بازی‌های حذفی، اتاق طوری پر می‌شد که برای خودمان هم جا نمی‌ماند. تصورش را بکنید که توی همچین فضایی کری‌خوانی هم شروع می‌شد. آن وقت بود که باید قید نمره امتحانی که نیم‌ساعت بعد شروع می‌شد را بزنی، چون ملت داشتند ضمن آخرین مرورهای تو نظراتشان را با صدای بلند اعلام می‌کردند.

«دندان‌خرگوشی» را لابه‌لای همین داد و فریادها بود که کشف کردم. آن وسط زمین می‌دوید و پاس می‌داد و با آن دندان‌های بیرون‌زده پوزخندهای معنی‌دار می‌زد. مثل آن بازی برزیل-انگلیس که داور بیخود و بی‌جهت اخراجش کرد و حتی آن وقت هم جز خندیدن هیچ واکنشی نشان نداد. همین بازی اتفاقا یکی از کری‌خوانی‌های اساسی را هم داشت. از بین سی، چهل، ششصد نفری که توی آن اتاق باریک حاضر بودند فقط من یکی برزیلی بودم. بقیه یا از سر طرفداری انگلیس یا روی بغض برزیل، همین‌طور یک نفس داشتند کری می‌خواندند و بخصوص در فاصله بین دو نیمه از هیچ نکته‌ای دریغ نکردند. برزیل نیمه اول یک گل خورده بود و کیسه بوکس از همیشه در دسترس‌تر آمده بود. توی نیمه دوم اما دندان‌خرگوشی یک کاشته را تبدیل به گل کرد، روی گل دوم تاثیر گذاشت و بعد اخراج شد.

یک‌ربع آخر، از هیچ‌کدام از آن ششصد نفر صدا درنمی‌آمد. متکلم وحده بودم و داشتم تک تک جملات قبلی را با اسم و رسم گوینده جواب می‌دادم. فقط احسان بیکایی بود که می‌خندید و برای هرچه بهتر تلافی کردن، سوژه دستم می‌داد و .... منتظرید بگویم که بعد چی شد؟ بعد، هیچی نشد. دوباره جام جهانی رفت به سرزمین‌های غربی؛ ما درسمان تمام شد و دانشگاه نرفتیم که بازی‌ها را با هم ببینیم؛ دندان‌خرگوشی از فوتبال خداحافظی کرد؛ خنده‌های بی‌دلیلمان کم شد؛ احسان بیکایی هم رفت جایی که بین‌مان هفت کوه و هفت دریا فاصله باشد. پیر شدن، فکر کنم همچین تصویری باشد.

رونالدینیودندان‌خرگوشیجام جهانیاحسان رضایی
برگزیده‌ها، خوانده‌ها و نوشته‌های یک احسان رضایی. اینجا یادداشت‌ها، مقالات و داستان‌هایم را در معرض دل و دیده شما می‌گذارم، خبر کتاب‌ها و کارهایم را می‌دهم و از کتابهایی که خوانده‌ام می‌گویم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید