چند سالی میشه که در پی شغلی که داشتم و مجبور بودم در منطقه ونک و چند جای دیگه با خط یازده از این شرکت به اون شرکت و از اینجا به اونجا برم. کمکم دیدم پیاده روی چقدر خوبه و چقدر حال میده. این شد که آروم آروم پیاده روی برام مثل یک تفریح شد و العان خیلی مسیر های بیشتری رو هم پیاده میرم بیشترین رکوردمم پیاده روی 14 کیلومتری تو جنگل ابر بود البته تو تهران و رشت هم رکورد های نزدیک به این رو داشتم اما اون بیشترین مقدار پیاده رفی یک سره ام بود. تو تهران هم همیشه مسیر 5 کیلومتری دانشگاه به خونه رو پیاده میرم و کلا میخوام بگم پیاده رویم زیاده. همراهم هم همیشه یه کوله پشتی که توش ماگ حاوی قهوه یا چایی با یه کیک و کتاب و اینجور چیزهاست. برام مهم نیست که مسیری که میرم چقدر سربالایی باشه یا سراشیبی، هوا بارونی باشه یا برفی، آفتابی باشخ یا ابری. یکی از تفریحاتی هم که تازگی پیداش کردم اینه که شهر های مختلفی رو که بقصد مسافرت تفریحی یا کاری یا هر قصد دیگه ای میرم رو بجای فقط سوار ماشین شدن و رفتن تا فلان موزه و آثار باستانی رو دیدن و دوباره با ماشین برگشتنن به خونه ،پیاده برم تو کوچه پس کوچه ها و خیابوناش بگردم. جذابیتش هم برام آدمهای عبوری ، معماری خونه ها و خیابون و کلا هر چیزی که تو یه خیابون و کوچه میشه دید هست. تاحالا یزد، رشت ، سنندج شهر هایی بودن غیر از تهران که این کار رو توشون عملی کردم و اتفاقا خیلی هم لذت بخش بودن برام. خیلی ها براشون عجیبه که این دیگه چه نوع تفریحیه ؟ اما برای من باحاله ، برای منی که وضع خراب مالی باعث شده نه ماشین بتونم بخرم و نه همیشه بتونم از پس هزینه های وسایل نقلیه عمومی بر بیام این کار حال میده. هدفونم رو میذارم تو گوشم ، پادکست ، موزیک ، کتاب یا هرچی که اون لحظه به حالم بخوره رو پلی میکنم و کوله پشتی به پشت و بند کف شمحکم و دِ برو که رفتیم. هرجا خوشم بیاد میشینم قهوه همراهم رو میخورم و هرجا خوشم بیاد میشینم به کتاب خوندن ، گاهی دفترچه نوشته هام هم همراهمه که هرچی میخوام رو توش مینویسم و متاسفانه تا به حال چند باری تو همین توقف ها جا گذاشتمشون و از اونجایی که کلا حافظه درست و حسابی هم ندارم هرچی توشون نوشتم رو دیگه هیچوقت یادم نمیاد. اما برام مهم نیست ، برام مهم اون پیاده گردیه هست و اتفاقای بعضا جالبی که توشون برام میفته. چندین بار هم پلیس بهم گیر داده فکر کرده معتادی چیزیم یا آدما بهم گیر میدن ، چون فکر میکنن مشکوکم که یه جا نشستم دارم کتاب میخونم یا یه لیوان گنده تو دستمه هر از گاهی یه قلپ میرم بالا، کلا نمیدونم این ملت، مخصوصا پلیس چی تو من میبینه که اینطوری گیر میدن به من، حالا خوبه تهش هم هیچوقت اون نتیجه دلخواهشون نمیرسن و فقط اعصاب منو خراب میکنند و وقت منو خودشون رو تلف. خلاصه میخوام بگم تو دورانی که تو مملکتی هستیم که تفریحات زیادی نداریم یا اگر داریم از پس هزینه هاشون بر نمیاییم میتونیم چیزای دیگه ای هم پیدا کنیم که باهاشون خودمون رو سرگرم کنیم. نمیخوام ماله کشی کنم عین خیلیا، ولی خوب آدمی مگه چقدر زنده هست وقتی من از کوه رفتن از رو نیمکت پارک نشستن و قهوه خورن از بازار گردی بدون خرید کردن و یا هر چیز کوچولوی دیگه ای حتی اگه برای دیگران عجیب باشه لذت میبرم چرا به سمتش نرم، ولو اینکه اون عمل نه به کسی آسیبی میرسونه نه از هیچ لحاظ قانونی و شرعی واسه اونایی که پایندن به شرع مشکلی نداره، چرا انجامش ندم. خلاصه که من یک پیاده روی قهارم، اگه یه جایی منو دیدین که دارم بیوقفه و تند تند راه میرم یا نشستم یه گوشه ای بهم گیر ندین ، بخدا که هیچ خلافی نمیکنم.





