چند سالی هست که دیزاین UI و UX جای خودش را در اکوسیستم تکنولوژی دنیا و مملکت پیدا کرده. روز به روز افراد بیشتری با این موضوعات آشنا میشوند و تصمیم میگیرند وارد این حوزهٔ جذاب شوند. اما خیلی از این افراد به معنای واقعی دیزاینر نمیشوند و به انجام دادن یک سری کار روزمره و خطی بسنده میکنند. معمولاً طراحی اینترفیس و شاید در حالت خوباش، انجام فرمالیتهٔ روندی که به عنوان تفکر دیزاین میشناسیم.
در مورد این که دیزاین چیست و چرا از هنر جداست قبلاً نوشتهام. ماهیت دیزاین حل مسئله است و معمولاً مسئله فقط با یک اینترفیس زیبا و کاربردپذیر حل نمیشود. مثل این است که لباسهای بههم ریختهٔ توی اتاق را بریزیم توی کمد و درش را ببندیم. پیدا کردن مسئله اصلی و ارائه راهحل خلاقانه یکی مهمترین کارهای یک دیزاینر است اما خیلی از دیزاینرهای امروزی اصلا بلد نیستند مسئله را پیدا کنند. چه برسد بخواهند آن را حل بکنند.
در ابتدای مسیر یادگیری دیزاین تجربه کاربر، با مثالهای هیجانانگیزی برای ارائه راهحل خلاقانه مواجه میشویم. مثالهایی برای خارج از چهارچوب فکر کردن مثل ماجرای کامیونی که زیر پل گیر کرده، دستگاه MRI یا ماجرای خلاقیت استارباکس و باریکتر کردن نی نوشیدنیها. اشاره به این مسائل بیخود و بیجهت نیستند. مثالهایی هستند برای نشان دادن نوع خلاقیتی که ما باید در حل مسائلمان به خرج بدهیم.
اکثر ما این داستانها را شنیده یا خواندهایم و خیلی هم نسبت بهشان ارادت داریم اما معمولاً حتی سعی هم نمیکنیم که به این شکل مسائل را کشف و حل کنیم. پیدا کردن مشکل اصلی و ارائهٔ راهحل خلاقانه هم یکی از کارهای دیزاینر تجربه کاربر است، نه فقط ساختن یک اینترفیس با استفاده از پیشنهادهای Material Design و ترندهای روز.
یکی از جملاتی که هیچوقت فراموش نمیکنم، این است که زیبایی (Aesthetics) قوانینی دارد و با رعایت یک سری قوانین کلی و توجه به جزئیات میتوان اینترفیسهای زیبا و لذتبخشی ساخت. بخش زیادی از دیزاین اینترفیس، روی هم چیدن بلوکهای محتوا و توجه به یک سری قوانین و شرایط است. مهندسی کردن است. این بخشی است که خیلی اوقات بدون خلاقیت هم کارش راه میافتد. اقیانوس قرمز UI/UX اینجاست.
Engineering is the use of scientific principles to design and build machines, structures, and other items.
— Wikipedia
خلاقیت یک ویژگی اکتسابی است که میتوان پرورش داد. اما به این سادگیها هم بدست نمیآید و تمرین زیادی میطلبد. برای همین است که خیلیها ترجیح میدهند در همان بخش مهندسی و دیزاین UI بمانند. پیدا کردن مشکلات و حل مسائل به صورت خلاقانه یعنی ریسک کردن و وارد شدن به دنیای عدم قطعیت. اما در دنیایی که روز به روز به تعداد دیزاینرهای مهندس اضافه میشود، خلاقیت و توانایی حل مسئله به شکل خلاقانه میتواند ابرقدرت شما به عنوان یک دیزاینر باشد.
یادگیری دیزاین را که آغاز کردم و آن داستانهای خلاقانهٔ معروف را شنیدم، به خودم گفتم زمانی که یک مسئله را اینطوری حل کنم، زمانی که مهارت های حل مسئلهام به عنوان یک دیزاینر بتواند در فضای غیردیجیتال هم کاربردی و راهگشا باشد، آن وقت است که یک دیزاینر واقعی شدهام.
در واقع همیشه از این فرار میکنم که فقط «یک دیزاینر عادی دیگر» باشم. یکی از دلایلی که دانشگاه را ترک کردم هم همین بود که نمیخواستم به واسطهی عدم علاقهام، فقط «یک مهندس برق عادی دیگر» باشم.
شاید شما هم نخواهید «یک دیزاینر عادی دیگر» باشید. در آینده در مورد روشهایی که برای افزایش خلاقیت استفاده کردهام و میکنم خواهم نوشت. مرا در ویرگول دنبال کنید تا نوشتههای جدیدم را از دست ندهید. امیدوارم از مطالعهٔ این نوشته لذت برده باشید.