برایان اسکودامور، در وبسایتش چنین مینویسد: «طرز فکرتو عوض کن، تا زندگیت عوض بشه!» به نظر ساده میرسد، اما ما همیشه به خودمان میگوییم که برای تغییر شغل خیلی دیر شده یا اینکه زمان کافی برای یادگیری چیز جدیدی ندارم. زندگی با این طرز فکر محدود کننده، باعث میشود پیشگویی ما راجع به خودمون تحقق پیدا کند: «نمیتونم»، پس نخواهی توانست! اگر ما به جای این فکر، «میتوانم» و «موفق میشوم» را زندگی میکردیم، تصور کنید که به چه چیزهایی دست پیدا میکردیم. من معتقدم که افکار ما قدرت باورنکردنی در زندگی روزمره ما دارند و رفتار و حالات ما انعکاسی از تفکر ماست. در طول سالها، من ۷ طرز فکر ایجاد کردم که مطمئن باشم همیشه موفق و خوشحال هستم. طرز فکر افراد موفق و شاد، با تصور ممکنها به جای تمرکز بر موانع شروع میشود.
هرکسی میتواند طرز فکر خود را تغییر دهد و یادبگیرد که بپرسد «چرا که نه؟». اینجا ۷ طرز فکر افراد موفق و شاد فهرست شده است.
بیایید فرض کنیم که شما احساس میکنید در کارتان پیشرفتی ندارید. یک طرز فکر ثابت میگوید که اوضاع همین است که هست و هیچ وقت هم قرار نیست تغییر کند؛ فرقی هم ندارد که چه کاری انجام میدهید. طرز تفکر رشد میگوید که اگر سخت کار کنید، با بازخوردها تطابق پیدا کنید و استراتژیهای رشد فردی را به کار گیرید میتوانید تغییر ایجاد کنید.
اینکه چه کسانی در زندگی حرفهای خود پیشرفت میکنند، به تفاوت در طرز فکر است؛ اینکه باورهای محدود کننده دارند یا باورهای قدرت دهنده. اگر باور دارید که رشد شما به وضعیت بی ثبات الان ربط دارد، احتمالا پیشرفت نخواهید کرد. اما اگر شروع کنید که توانایی هایتان را در رسیدن به عظمت باور کنید، متوجه خواهید شد که همه چیز در زندگیتان شما را به آن سو هدایت میکند.
بعد از ۶ سال، یکی از کارمندان ارشد من استعفا داد، این پایان دنیا نبود...، اما او داشت میرفت تا کسب و کاری در رقابت با تجارت من شروع کند. در ابتدا، نابود شدم. بعد، میخواستم انتقام بگیرم. من تا حد ضرر زدن به شرکت خودم، پیش رفتم تا کسب و کار او را از بین ببرم.
حالا میدانم که من گرفتار ذهنیت کمبود بودم. فکر میکردم تنها برای یکی از ما به اندازه کافی موفقیت وجود دارد. اما من یادگرفتم که این طرز تفکر، فرهنگ پارانویا را پرورش میدهد که در آن همه در ترس زندگی میکنند. اکنون شرکت ما با ذهنیت فراوانی در حال رشد است. ما معتقدیم که زمانی که ایدهها به اشتراک گذاشته شوند، همه، حتی رقبا سود میبرند. با تشخیص اینکه موفقیت به اندازه کافی و برای همه وجود دارد، ما خودمان را از محدودیتها آزاد کردیم.
اولین دلیلی که کارآفرینان موفق نمیشوند این است که از شکست میترسند، ترس میتواند آنها را از شروع و اقدام به عمل دورنگه دارد. حقیقت این است که هیچ کس تا به حال به قله صعود نکرده است، بدون اینکه اولین قدم را بردارد. ما به فلسفه تمایل به شکست اعتقاد داریم، چون تنها راه رشد، اشتباه کردن است. ریسک ترسناک است، اما رکود ترسناک تر؛ و هرچه بیشتر باور به شکست داشته باشید بیشتر در معرض آن هستید. به خاطر داشته باشید که اگر در حال پیشرفت نیستید، بازهم در حال شکست خوردنید؛ بنابراین بهتر است که شانس خود را امتحان کنید.
اگر نمیدانید رو به سوی کجا دارید، نمیتوانید به مقصد برسید. قبل از اینکه شروع به تصمیم گیری برای استراتژیها و اهداف کوتاه مدت کنید، ابتدا دیدگاهی بلند مدت درباره موفقیت تدوین کنید.
من همیشه نسبت به هدفی که شرکت ما دنبال میکرد، نگران بودم. من یک کارآفرین شهودی هستم، بنابراین مهم نیست که با چشم بسته قدم بردارم، بلکه مسئله این است که من صعود به قلههای بلند را میبینم و بعد برای رسیدن به آن تلاش میکنم. من چشم انداز خود را شبیه به یک نقاشی میبینم: یک تصویر شفاف از اینکه تا ۵ سال دیگر چگونه به نظر میرسد، چه حسی القا کرده و چگونه عمل میکند. این یک راه حفظ هماهنگی و انگیزه در تیم است.
در کودکی من کمی هنجار شکن بودم. اما با وجود چیزهایی که والدین و معلمهایم به من میگفتند، عقب نشینی نکردم. من علاقهی زیادی به مشکل درست کردن داشتم و این باعث شد که کارآفرین موفقی شوم. افرادی که از محدودهی راحتی خود پافراتر نمیگذارند، به ندرت به رهبرانی موفق تبدیل میشوند. رهبران کسانی هستند که سریع حرکت میکنند، چیزها را میشکنند و دنیا را تغییر میدهند. موفقیت درباره استقامت، شجاعت و زیرکی است؛ بنابراین اگر میخواهید در شغل خود پیشرفت کنید، بهتر است خارج از این خطوط رنگی محدودهی راحتی تان قدم بردارید.
همه ما گاهی دچار درگیری ذهنی میشویم و این اشکالی ندارد، اما اگر برای تصمیم گیری همیشه گزینهی دوم را انتخاب میکنید، هرگز به چیزی نمیرسید. بیش از حد فکر کردن منجر به نشخوار و فرآیند مخرب و احتمالا نابودی زندگی تان میشود.
بعد از ۲۸ سال کار، یاد گرفته ام که تصمیم گیری سریع و محکم، بسیار مهم است؛ و برای پیش رفتن باید از عدم قطعیت اجتناب کنید. دست از اینکه اجازه دهید ذهن مارمولکتان کنترل امور را به دست داشته باشد بشویید. در عوض، مسئولیت امور را به عهده بگیرید و از روی غریزه اقدام کنید. در اغلب موارد، الهامات درونی شما را به راه درست میبرند.
اگر قرار است تنها یک چیز را تغییر دهید، آن باید طرز تفکرتان باشد. این موضوع از لحاظ علمی ثابت شده است که خوش بینان شادتر و موفقتر از افراد بدبین هستند (درصورتی که در رابطه با اهداف و نتایج واقع گرا باشند). من همیشه سعی میکنم اوضاع را خوشبینانه ببینم. اگر در برخی از جنبههای کار در حال نزول باشیم من آن را یک ورشکستگی نمیبینم. من میدانم که این تنها یک مانع موقتی است.
بهترین قسمت این است که مثبت اندیشی، مثبت نگری میزاید! وقتی شما همیشه نیمه پر لیوان را میبینید، این نگرش در همهی زندگی شما جریان مییابد. حقیقت این است که موفقیت به خودی خود، شادی آفرین نیست، بلکه این تفکر مثبت و درست است که شما را خوشبخت میکند و کمک میکند تا به خودشکوفایی برسید.