einaky
einaky
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

داستان کوتاه باد آورده را باد می برد

شب یلدا بود و همه خانه پدربزرگ جمع شده بودیم.

این رسم هر ساله بود که در هنگام ورود به خانه پدربزرگ همگی باید موبایل مان را درون سبد جلوی در قرار می دادیم و بعد وارد  می شدیم.

بعد از خوردن شام، همگی در اتاق، کنار پدربزرگ و مادربزرگ نشسته بودیم.

پدر بزرگ همیشه شاهنامه می خواند، از داستان های کهن ایرانی برایمان می گفت، شعر می خواند و یا تاریخچه ضرب المثل های ایرانی را برایمان می گفت.

پدر و عمویم درباره یکی از دوستانشان صحبت می کردند که یک شبه زندگیش از این رو به آن رو شده بود.

ماجرا از این قرار بود که یکی از همکارانشان در مسیر خانه یک کیف پر از پول و طلا پیدا می کند و آن را با خود به خانه می برد.

همکار پدرم با این فکر که این پول کمکی از طرف خداست، بدون اینکه به دنبال صاحب کیف بگردد، همه پول و طلاها را خرج کرد و یک شبه وضع زندگیش تغییر کرد.

وقتی صحبت های پدرم تمام شد، پدربزرگم گفت باد آورده را باد می برد.

از پدربزرگم پرسیدم منظورتان چیست؟

پدربزرگ گفت این یک ضرب المثل قدیمی است. در روزگاران قدیم خسرو پرویز با سپاه بزرگی به روم حمله می کند.

بعد از مدتی پهلوانان ایرانی پایتخت روم را فتح می کنند، رومی ها از ترس اینکه طلا و جواهراتشان به دست ایرانی ها نیوفتد، آنها را درون صندوق هایی می گذارند و با کشتی به نقاط دور میفرستند تا در فرصتی مناسب دوباره آنها را به کشورشان برگردانند.

چند دقیقه بعد از اینکه کشتی ها در دریا به حرکت در می آیند، از شانس بدشان، هوا طوفانی می شود، بارش باران به حدی بود که کشتی ها از مسیر اصلی منحرف می شوند و به سمت مرز ایران تغییر مسیر می دهند.

ایرانی ها که کشتی های پر از طلا و جواهر را می بینند شروع به شادمانی می کنند.

خسرو پرویز هم دستور می دهد تا جواهرات را به خزانه تحویل دهند.

بعد از مدتی به خسرو پرویز خبر می دهند که از خزانه دزدی شده و همه اموال به سرقت رفته است.

خسرو پرویز خطاب به همسرش می گوید: باد آورده را باد می برد.

از آن دوران اگر پول یا ثروتی بدون زحمت به دست کسی برسد، ضرب المثل باد آورده را باد می برد، برایش به کار می برند.

عینکینگارشانشا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید