ویرگول
ورودثبت نام
الف لام هه
الف لام هه
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

اما دریغ واقعیت نه خوابهای من است ، نه رویای تو ، نه خیابافی من ، نه آرزوی تو

معلقم این روزها ، معلقم میان افکارم ، گاهی شادم و سرزنده ، جهانم زیباست گاهی اما میکشدم آنجا که کودکی میشوم 7 ساله ، مستاصل، که غمگین از هرآنچه ندارد و نیست و آغوش مادر نیز براش جایی ندارد. می‌رود درون خودش ، زانوهایش را بغل میگیرد و پرواز میکند به رویا. رشته‌ی رویا میکشاندش به جایی که محبوب است ، خوشحال است ، جایی که میتواند خود واقعیش باشد.

می‌نوشتم گاهی ، ترسم را زمین گذاشته بودم ، درگیر لغات نبودم ، اما از وقتی اینجا را برای گذاشتن ردی از خودم انتخاب کردم باز ترس سایه انداخته بر قلمم. خودم را می‌بینم از آن چشم سوم که آیا خوبم؟ چه فکر میکنند آدمها؟ نکند مسخره باشد؟

معلقم میان تصمیماتم ، میان خشم و احساس گناه ، میان خشم و عذاب وجدان، معلقم میان عاقلی و رها بودن ، می‌نویسم که خودم را پیدا کنم. امروز اما میدانم که معلقم میان اضطرابی که لحظه ای دست از سرم برنمیدارد و غمی همیشگی در جایی درون سینه ام که گاهی دست و پا درمی‌آورد. او میکشد قلاب را

و من

میشوم

آن کودک

هفت ساله ای که شادی ام را با خیالبافی کنار همان دیوار داغ آفتاب خورده‌ی ظهر وقتی مادرخواب بود و برادر مشق مینوشت جستجو میکردم.

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید