الهه ملک محمدی
الهه ملک محمدی
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

چوپان راستگو

اینجا بهشت! نبض خدا زیر ِ دست من،
روزی هزار مرتبه تکرار می‌شود
آنجا زمین! تو مانده‌ای و قاب ِ مرده‌ی
این عکس‌ها که قسمت ِ دیوار می‌شود

اینجا بهشت، فقر، فنا، عشق، معرفت...
جایی شبیه قلب تو اما شلوغ‌تر
محشور می‌شوم به گلستان و بوستان
*سعدی برام قصه بگو
بی‌دروغ تر!

لبخند می‌زنم به تو و گریه‌های تو
از سرزمین گم شده‌ی پشت آینه
من آن طرف، تو این طرف، این عین کثرت است
در اوج وحدت من و تو، یک موازنه!

وقتی به تیغ خودکشی‌ات خیره می‌شوی
مرگ تمام آینه‌ها را لحاظ کن
بخشیده‌ای مرا و نبخشیده‌ام تو را
ای شاکی خصوصی من
اعتراض کن!

من اعتراف می‌کنم اینجا به چیدنت
آن بنده‌ای که سیبِ خدا را نخواست، کو؟
گرگی گرسنه گله‌ی من را دریده است
این بار توی قصه‌ی چوپان راستگو

الهه ملک محمدی

*جهان‌دیده بسیار گوید دروغ_سعدی

شعرچهارپاره
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید