هفته پیش یک سفر کاری از جنس داوری مسابقات ورزشی به تبریز داشتم. از اول هم میدونستم که قرار نیست فرصت گشت و گذار در تبریز رو داشته باشیم چون یا در پیست برگزاری مسابقه بودیم یا خسته و کوفته در هتل در حال استراحت. برای همین مقدماتی رو در ذهنم چیدم که حتی اگه همراه و همسفری هم پیدا نکردم یک سفر سه روزه برم به کلیبر بیشتر به امید دیدن قلعه بابک. یا اگر نشد همون تبریز رو بگردم. با روحیه ای که از خودم سراغ دارم و دربدر ایجاد چالش تو زندگیم قطعا انتخاب خودم اولی بود.
اما راستش از نوشتن این یادداشت قصد خاطره نویسی ندارم بلکه هدفم مکتوب کردن یکی دو تا مطلبه که در این سفر تجربه کردم به این امید که برای کسانی که بعد از من که اطلاعاتی راجع به رفتن از تبریز به کلیبر جستجو میکنن یک چیزهای کلی و اولیه ای بتونن پیدا کنن، چیزی که من هر چی دنبالش گشتم، پیدا نکردم.
بدتر از اون اینکه حتی پرس و جوهای زنده و رو در رو هم کمکی نکرد. از رزپشن های هتل گرفته تا راننده تاکسی و حتی مسئول قسمتی از ترابری مسابقات دانشگاه تبریز!
در تبریز از سه چهار نفر غیر تبریزی شنیدم که در تبریز معمولا اگر آدرس بپرسی طوری راهنماییت میکنن که گیج تر بشی! با راست و دروغ این مطلب به صورت یک تعمیم کاری ندارم اما من یه جورایی لمسش کردم.
البته به نظر من بیشتر اینطوری بود که میخوان بگن جواب همه سوالها رو میدونن و اصطلاحا کم نمیارن و غافلند از اینکه چه به سر تو مسافر میاد که با جواب های نادرست و نادقیق اونها هی باید از این سر شهر به اون سر تاب بخوری.
مثلا من از هتل شهریار با راهنمایی عزیزان رفتم ترمینال مرکزی تبریز برای سوار شدن به اتوبوس و اگر نبود سواری به مقصد کلیبر. اما وقتی رسیدم تنها یک تعاونی ماهان اتوبوس داشت برای کلیبر اون هم برای ساعات ۸، ۱۴ و ۱۷. تازه این هم چیزی ست که به من گفته شد و راستش چون سوار نشدم نمیتونم بگم با خیال راحت و بدون پرس و جوی دوباره برید سراغش. و سواری ها در جایی به نام دروازه یا سه راهی ولیعصر مستقر هستن.
من ساعت ۹:۲۵ صبح رسیده بودم ترمینال و حیف بود روزم هدر شه اونم تا ساعت ۱۴. متصدی ماهان با کمی تامل و تعلل راهنمایی کرد گفت بدو برو اگر ماشین اهر نرفته برو اهر و از اونجا برو کلیبر انگار دلش نمیومد من برم! گزینه بدی نبود ولی تا من جایگاه خالی ۱۷ رو پیدا کنم زمان برد چون ترمینال به اون تمیزی و به اون عظمت تابلو کم داره و اگر زبان ترکی هم بلد نباشی ( که تازه من در حدی که گلیمم رو بتونم از آب بکشم بیرون بلدم) حتی نمیتونی از کسی بپرسی یا اجازه نداری انتظار جواب داشته باشی! و منم راستش پرسیدم و یک بنده خدایی بهم گفت برو اون پایین!( یک جای خیالی! ) در حالیکه هر دو روی عدد ۱۷ ایستاده بودیم و وقتی خیلی رفتم پایین و دست خالی برگشتم متوجه عددهای رنگ و رو رفته روی زمین شدم و دیدم درست همون جا بوده که من سوال پرسیدم.
اما خداوکیلی یک آقایی که ظاهرش با اون ریش نامرتب و چشمان روشن و خنده خاص گوش لبی ش سریع فکر میکردی قصد شیطنت داره (ولی نداشت) و از اونایی بود که ندا میداد تهران تهران، دمش گرم عالی راهنماییم کرد که باید برم دروازه. و با اینگه دهنش بند بود و دائم باید میگفت تهران تهران! کمکم کرد که بتونم روی نقشه هم موقعیتم در ترمینال رو تعیین کنم و هم سه راه ولیعصر رو روی نقشه به عنوان مقصد انتخاب کنم و از راننده بخوام دروازه کنار سواری های کلیبر پیاده م کنه.
پس سواری از تبریز برای بستان آباد، اهر ، کلیبر و احتمالا جاهای دیگری که من فرصت نشد متوجهش بشم همه از همون دروازه، نزدیک سه راهی ولیعصر میرن. جایی که ازش تابلو هتل شهریار که من ازش راه افتادم دیده میشد!
برای ماندن در کلیبر هم اگر تحمل گرمای جهنمی ندارید دنبال ماندن در اوبا و چادرهای عشایری نباشید بخصوص در آژانس کریم!
دنبال یک خانه بومگردی روستایی تروتمیز باشید مثل یاشیل طبیعت در روستای آغویه که اگر اینستا داشته باشید راحت میتونید چندتایی پیدا کنید اما اگر مثل من فقط با گوگل کارتون رو راه میندازید باید شانس منم داشته باشید که یک کلیبری انساندوست پرانرژی داوطلبانه راهنماتون بشه.
حتما یک آبگوشت روستایی هم سفارش بدین. قول میدم سفرتون با همون آبگوشت مامانبزرگ پز ، در خاطرتون تا ابد ثبت بشه.
تنبلی نکنید و برای رفتن به قلعه بابک حتی اگر دیر از خواب پا میشید و به گرمای ظهر میرسید اقدام کنید و بدونید پاترول خیلی هم ضروری نیست و با سواری هم ساده هم میشه رفت اگر بارندگی نبوده باشه و راننده دقیقی پشت رل بنشینه.
آبشار آغویه و گشت و گذار در پارک جنگلی مکیدی رو هم از دست ندید. ولی احتیاط یادتون نره.
پیدا کردن آبشار آغویه خودش چالش دیگری ست!!