الاهه انصاری
الاهه انصاری
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

برای توی چشم بودن یا باید زرد باشی یا معروف

سکانس اول:

روزهای اول فروردینه. برعکس روزهای عادی سال که جنازه‌م رو به ساعت شروع کار می‌رسونم، صبح زود از خواب بیدار شدم و نمی‌خوام هم‌خونه‌ای‌هام رو اذیت کنم. از دوستم شنیدم که باغ کتاب یه فضای کار اشتراکی داره و با خودم می‌گم خوبه امروز رو از تپه‌های عباس‌آباد شروع کنم. ورودی باغ کتاب می‌ایستم و می‌گم حالا که تا اینجا اومدم بذار برم و ببینم کتاب جدید چی منتشر شده که مناسب این تعطیلی‌هاست. چشمم می‌افته به بخشی که آدم‌های زیادی توش مشغول ورق زدن کتابن. می‌رم جلو تا ببینم چی باعث این ترافیک آدم‌ها شده که می‌بینم، کلی کتاب‌های زرد روانشناسی دارن چشمک می‌زنن. «اعتماد به نفس داشته باش دختر»، «خودت رو دوست داشته باش پسر»، «رازهای موفقیت برای میلیونرهای خودساخته» و … کتاب‌های قطوری که نمی‌دونم چطور خواننده‌هاشون تمومشون می‌کنن و بعد از خوندنشون چه حالی دارن. از اون قسمت دور می‌شم و می‌گم حالا فعلا کتاب برای خوندن توی خونه دارم.

سکانس دوم:

تولدمه. با دوستم قرار گذاشتیم که بریم هایپر استار تا من خریدهام رو بکنم. توی هایپراستار یه کتاب‌فروشیه. دوستم قراره یه کتاب بهم هدیه بده. می‌ریم تو و دنبال اسم و عنوان می‌گردیم و پیداش نمی‌کنیم. خانم فروشنده می‌گه که اون کتاب رو ندارن اما بهمون پرفروش‌های ماه رو معرفی می‌کنه. باز هم کتاب‌های قطور باغ کتاب توی لیستن؛ ازش تشکر می‌کنیم و می‌گیم می‌ریم از خود انتشارات می‌خریم.

سکانس سوم:

کتاب‌فروشی دی بالای کافه آپ‌آرت‌مان، پاتوق روزهای پیاده‌روی‌مه و توی جریان نمایشگاه کتاب یه تخفیف گذاشته. قفسه‌های کتاب‌های معرفی‌شده رو نگاه می‌کنم و چشمم روی چند تا اسم آشنا قفل می‌شه. نویسنده‌های جدید، بلاگرهای قدیمی و طرفدارها و فالوئرهای پر و پا قرص. من هم برای این‌که خدای نکرده چاپ اون کتاب‌ها با نویسنده‌های معروف تموم نشه یدونه از هرکدوم برای خودم بر می‌دارم و خوشحال و خندان به خونه برمی‌گردم.

سکانس چهارم:

بهاره آخرین کتابی رو که ترجمه کرده، بهم هدیه می‌ده. می‌گم ایول من نشر میلکان رو خیلی دوست دارم به چاپ دوم هم که رسیده. می‌گه اما جلوی ویترین نیست. می‌گم برای جلوی ویترین و توی چشم بودن یا باید زرد باشی یا معروف. می‌گم پس این کتاب رو می‌ذارم توی لیست #خواندن_برای_نوشتن

….

هرکدوم از ما توی سفر یه تجربه رو از سر می‌گذرونیم. مهم نیست یه سفر دسته جمعی با دوستامون باشه یا سفر تنهایی. اما با تجربه جدیدی به خونه برمی‌گردیم. حتی ممکنه یه مکان رو ببینیم اما از دیدگاه‌های متفاوتی درکش کنیم. به عقیده نویسنده کتاب «معنای سفر:: فلسفه وقتی از خانه دوری» در جریان سفر کردنه که انسان تفاوت‌های خودش با دیگری رو درک می‌کنه و قضاوت‌ها و دیدگاه‌هاش اصلاح می‌شه و در نهایت بینشش نسبت به جهان و هستی زیاد می‌شه.

بخشی از این کتاب شامل خاطرات سفره و بخشی دیگه یادداشت‌های فلسفی نویسنده. اگه شما هم مثل من دلتون برای سفر لک زده و دوست دارید بدونید چه ارتباط‌هایی بین سفر و فلسفه وجود داره و دوست دارید آدم‌های نه ‌چندان معروف اما کار درست رو حمایت کنید، این کتاب رو به خودتون هدیه بدید.

رازهای موفقیتسفر تنهاییکتاب
قرار بود مهندسی بشم که نویسنده هم هست... الان چی هستم؟ شما بگید
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید