یکی از کابوسهای من در چندسال اخیر، اینه که اسمم، صدام یا تصویرم، به شکلی که خودم نخوام، به دست کسی یا کسانی بیفته. این کابوس بعد از دیدن هر ویدیوی بهظاهر خندهدار، شنیدن هر صدای ضبطشده به قصد تمسخر، دیدن هر تصویر معروف و میم، شدت میگیره.
گاهی به این فکر میکنم که آدمهایی که ما سالها با دیدن تصاویرشون خندیدیم و ازشون جوک ساختیم، سرنوشتشون چی شد؟ چطوری با این حجم شوخیهایی که خیلیهاش بیرحمانه بود کنار اومدن؟ اصلا تونستن کنار بیان؟
این مشکل از غیرقابل کنترل بودن فضای وب و محتوایی که توش منتشر میشه نشأت میگیره. ما نهتنها ممکنه هر لحظه محتوای ناخواستهای از خودمون یا اطرافیانمون رو در اینترنت ببینیم، بلکه هیچکاری هم برای حذف اون محتواها نمیتونیم انجام بدیم و همینه که ترسناکه.
وقتی داشتم کتاب 《اصول تولید محتوای متنی》نیما شفیعزاده رو میخوندم، به صفحهای رسیدم درباره 《حق فراموش شدن》نوشته بود. ما باید حق داشته باشیم که تعیین کنیم قبل یا بعد از مرگمون چه محتواهایی از ما در فضای اینترنت حذف و فراموش بشه.
حین خوندن این بخش کتاب، اسم خودمو به فارسی و انگلیسی گوگل کردم تا ببینم چه چیزهایی با هویت من تو فضای وب وجود داره. از من بهعنوان یک آدم عادی، اطلاعات بیشتری از چیزی که انتظار داشتم در اینترنت بود. (تازه این اطلاعات رو جدا از دادههایی درنظر بگیرید که از هک سرویسهای مختلف کشور، از هممون بهدست اومده!)
حالا من اگر بخوام بخشی از این اطلاعات رو برای همیشه از اینترنت پاک کنم، متاسفانه نمیتونم چون درحالحاضر قانونی برای این کار وجود نداره.
نیما شفیعزاده تو کتابش گفته:
حق بدیهی و انسانی امروزی ماست که مالک اطلاعات و دادههای خود در دنیای دیجیتال باشیم و برای آن دادهها تصمیم بگیریم... تا بتوانیم هر زمان که خواستیم، با خیال راحت بگوییم: 《همهچیز از بین برود، چون میخواهم فراموش شوم.》
ایده پست از کتاب اصول تولید محتواب متنی
نوشته نیما شفیعزاده