درود. اگر از کسانی باشید که علاقمند به غذاهای رستوران ها باشید یا حتی کسی باشید که به دنیای رستوران داری گوش چشمی دارید ( مانند خودم) اشخاصی مانند « آنتونی بوردن» را میشناسید و نامش به گوشتان خورده است.
سرآشپزی آمریکایی که تقریباً یکی از نام آوران این عرصه بود که بانوشتن چندین کتاب ، سفرهای چالش برانگیزش در زمینه پیداکردن مزه های جدید( از جمله ایران ) و ساختن مستندهایی در زمینه هنر آشپزی توانست نام و مُهر اصالت خودش را بر این حرفه بزند.
و حدود چهار سال پیش در اوج همه این افتخارات در کمال تعجب همه دوستان و همکارانش در هتل محل یکی از فیلمبرداری هایش با آویزان کردن خودش به زندگی اش پایان داد.
خودکشی و فروپاشی آنتونی بوردن ، نوع تازه ای از اتفاقات این حرفه برای من کنجکاو نبود . سال ها پیش در دوران نوجوانی کتابی را خوانده بودم از «جورج اورول» با نام « محرومان پاریس و لندن» بعدها ترجمه های دیگرش با نام های دیگری هم درآمد . در آن کتاب نویسنده شرح حال روزگار و زندگی اش را در رستوران های دو شهر بزرگ دنیا با چنان دقتی ترسیم کرده بود؛ که تا مدت ها ترس از خوردن غذا در رستوران ها داشتم .
جدای از کادر و پرسنل رستوران هاکه علیرغم نمای پرزرق و برق بیرونی شان ، بسیار کثیف و تندخو و بد رفتار هستند ؛ سرآشپزها نیز به مثابه خدایگان این حرفه از چنان آزادی های رفتاری برخوردارند که هرگز نمی توانی تجسم یک صدم رفتار داخل رستورانشان را در بیرون محل کارشان داشته باشی.
شاید پویانمایی « راتاتویی» نمایش تلطیف شده همان دشمنی ها ، زیرآب زنی ها و رفتارهای عوضی باشد که در دنیای حرفه ای آشپزخانه ها شکل میگیرد که در نهایت یک بشقاب غذای آراسته بر سر میز مشتری سرو شود.
بوردن در کتاب معروف خودش « محرمانه های رستوران داری » خیلی دقیق و روشن تعریف میکند که برای ماندن در این شغل چگونه به مواد مخدر و پس از ترک آن برای سرپا ماندن و ادامه دادن و رهایی از افسردگی به قرص های اعصاب و آرام بخش ، معتاد شده است. در پس ظاهر شوخ و شنگ ، وی سالها از اضطراب و کمبود خواب رنج میبرد و شاید می تواند گفت اینها دلایلی که علیرغم پاک بودنش از مواد مخدر در هتل محل اقامتش نتوانست دیگر بیش از این فشار را تحمل کند و به زندگی خود پایان داد.
در دنیای آشپزخانه های پر زرق و برق ، و سرآشپزها چنان فشار کار بالاست که حدی برآن متصور نیست . در جایی از کتاب خود بوردن تغریف میکند که برای آماده کردن یک گاردن پارتی ، به مدت سه روز در سردخانه رستوران مشغول آماده کردن غذاها و تزیین آن ها بودند و این سه روز سرما و نخوابیدن را با مواد مخدر سنتی و صنعتی گذراندند به گونه ای که بعد از اتمام کار سه روز سه شب یک کله خوابیدند تا جبران کنند. در کتاب بوردن متوجه میشویم که سرآشپز چگونه بر سیستم کارش اعمال نظر و دقت دارد و چگونه آدم ها را می چیند که همانند ناخدای یک کشتی همه ملوان ها کار کنند بدون آن که چاقوی یکی داخل شکم آن دیگری فرو برود.
دنیایی که بوردن در کتابش آورده است اصلا با آن چه من و شما از آشپزی و آشپزخانه در نظر داریم شباهت ندارد و حالاست که می توانم درک کنم ( یا شاید تلاش کنم تا درک کنم) که چرا با آن که توانست بود از تمام سونامی های زندگی اش سربلند بیرون بیاید ؛ دست به چنین کار احمقانه ای زد و خودش را نابود کرد.