مردی بانام ایشیمورا که ناگهان به ارثی رسیده است برای استراحت زمستانی به کوهستان و آبگرم آن می رود
و شبی از صاحب میهمانخانه تقاضای میهماندار یا مصاحبی می کند و این سرآغاز آشنایی و عشقی بین او و مصاحبش می شود.
این عشق با توجه به رسم ژاپن فراز و فرودهایی دارد. اما هردو بی توجه آن را ادامه می دهند. تعجبی ندارد که مرد همسر دارد. مصاحب هم کارفرمایی که با او برای شرکت در میهمانی ها قرارداد بسته است پس هردو دست و پا بسته تلاش دارند به دور از حرفوحدیثهای محیط کوچک دهکده کوهستانی رابطهشان را ادامه دهند. اما مانند همیشه نفر سومی نیز هست که توجه مرد و حسادت زن را برانگیخته است. مثلث عشقی میتوان آن را نام گذاشت که یکی از بهترین تمهای داستان نویسی برای جلب توجه خواننده است.
اما برای من تنها این داستان را جالب نمیکند اینکه داستان سرشار از کُدهای فرهنگی ژاپن است. ژاپن سرزمینی پر از تناقضات فرهنگی است. مرد می تواند مزدوج باشد و به راحتی به سفر تنهایی برود وخوش بگذراند. در صورتی که همسر و فرزندانش در خانه هستند.
در ژاپن فرهنگ گرفتن مصاحب زن در چایخانه باب است و این میهمانداران تربیت شده اند که به مردان خدمت کنند و اسباب طرب آن ها را فراهم بیاورند در عین حالی که خودشان تحت سرپرستی و قیمومیت کسی دیگر یا کارفرمایی دیگرند.
مردان می توانند به دور از هراس خارج از چهارچوب خانه و خانواده عاشق شوند و دل ببازند و پایه های عرش هم نلرزد و مصاحب هم آزاد است که با هرکسی که خواست نرد عشق ببازد در عین حالی که وظایف کاری اش را باید به درستی و برحسب قرارداد کاری اش انجام بدهد.
مردان و زنان می توانند به حمام های عمومی بروند و خدمه باید به آن ها سرویس بدهند و همه چیز در سکوت تعریف و قرارداد شده است و کسی نه در آن نیاورده است.
برای خوانندگان کنجکاو فرهنگ رازآلود ژاپن اما کتاب با ترجمه ضعیف مجتبی اشرفی که در بعضی قسمت ها به طور آشکاری از خدمات گوگل ترنسلیت استفاده کرده است؛ ابهام های بسیاری برای خواننده باقی می ماند. به عنوان خواننده نمی دانستم این ایهام و ابهام مربوط به صاحب اثر است یا مترجم تلاش داشته که مشکلات ممیزی را دور بزند اما به سختی می توانستم با تخیلم نکات مبهم را به نتیجه برسانم. و هنگامی که متوجه شدم ناخودآگاه قلم در دست مشغول غلط گیری و ویرایش متن هستم شکی برایم نماند که مترجم بی تقصیر نیست و این از نشر قدیمی ققنوس بعید بود.
قلمروی رویایی سپید ، در گذشته با مترجمی دیگر و در یک مجوعه داستان کوتاه به چاپ رسیده بود که کنجکاوم آن را نیز بخوانم.
یاسوناری کاواباتا اولین ژاپنی است که برنده نوبل ادبیات شده ست. کودکی سختی داشته و در کودکی والدینش را از دست داده است. برای همین مرگ و تنهایی مضمون اکثر آثار اوست. اما با همین غم نهفته در آثارش در مذمت خودکشی دوست اش یوکیو میشیما می گوید : هرچقدر که انسان در جهان بیگانه باشد خودکشی راه چاره نیست و هرچقدر هم مرگ با خودکشی عملی شجاعانه باشد اما قداستی ندارد.
گرچه بعدها مرگ خودش را در سال 1972 براثر خودکشی با گاز گفتند چیزی که همسرش به شدت رد می کرد و ان را به ضعف جسمی او نسبت می دادند.
آوای کوهستان معروفترین کار اوست که برایش نوبل را به ارمغان آورد.