ویرگول
ورودثبت نام
الهام نعمت الهی
الهام نعمت الهی
خواندن ۶ دقیقه·۲ سال پیش

کتاب سه شنبه ها با موری میچ آلبوم

یک کتاب جذاب و جالب که دوست داری تا آخرش رو بخونی . داستان در مورد استاد دانشگاهی هست که در روزهای آخر عمرش داره آخرین درس ها و توصیه هاش رو به یکی از شاگردان محبوبش میده . ظاهرا داستان کتاب براساس واقعیت می باشد و شاگرد محبوب داستان همان میچ آلبوم است .

دکتر موری بر اثر ابتلا به یک بیماری نادر دچار مرگ تدریجی می شود اما با این وجود افسرده و ناراحت نیست و به زندگی عادی خودش ادامه میده ، حتی دیگران رو هم به شادی و امید و دوستی دعوت می کنه . این شاید کمی از واقعیت دور باشه . اکثر آدم ها وقتی می فهمن به یک بیماری مبتلا شدن که هیچ راه درمانی نداره و حتی قرار هست زمین گیر هم بشن ، حسابی به هم می ریزن ، افسرده و ناراحت میشن ، رفتارهای بدی از خودشون نشون میدن ، حتی ممکن هست به فکر خودکشی هم بیفتن . اما دکتر موری خیلی خوب با این واقعیت روبرو میشه و مرگ خودش رو می پذیره .

کتاب میخواد بهمون بگه اگر بتونیم واقعیت رو بپذیریم ، حالا در هر زمینه ای که میخواد باشه حتی در مورد دردناک ترین چیزها مثل مرگ ، اون وقت هست که زندگی برامون خیلی راحت تر میشه .

دکتر موری همیشه زندگی ساده و به دور از تجملات داشته . با دیگران ساده و صمیمی رفتار می کرده . وقتی که متوجه میشه به زودی قراره از دنیا بره ، سعی می کنه از روزهای آخر عمر خودش نهایت استفاده رو ببره .

دکتر موری میگه طوری با همدیگه رفتار کنید و طوری زندگی کنید که انگار روزهای آخر عمرتون هست . این جمله خیلی مهم است . در این اسلام هم به این نکته اشاره شده . اگر همه ی آدم ها این نکته رو رعایت می کردن چقدر همه چیز خوب و عالی بود . اون وقت دیگه حس های بدی مثل حسادت ، غرور ، خودخواهی ، تهمت زدن و .... در کار نبود . افراد نسبت به هم با معرفت و خیرخواهی رفتار می کردن . همچنین اشاره شده که قدر تک تک لحظات زندگی تون رو بدونید . سعی کنید لذت ببرید و در کنار کسانی باشید که دوستشون دارید . کارهای خوب و مفید انجام بدید و هیچ وقت ناامید نشید .

شاید انگشت شمار افرادی در دنیا وجود داشته باشند که این نوع شیوه ی زندگی رو در پیش گرفته اند ، این افراد واقعا احساس خوشبختی و آرامش می کنن ، همان طور که دکتر موری کاملا آرام و خوشبخت بود و با این که از کار افتاده شد اما مرگ راحتی داشت .

دکتر موری زمانی که از کار افتاده شد و برای انجام کارهای شخصی خودش به کمک دیگران احتیاج پیدا کرد ، این قضیه رو پذیرفت و خیلی راحت باهاش کنار اومد . ضمن این که اطرافیان او نیز آدم های خوبی بودن . همسر و فرزندان اش شرایط او را قبول و با کمال میل کمک اش کردن .

شاید کمتر خانواده ای این طوری باشند ، نه تنها در ایران بلکه در همه جای جهان . در اکثر موارد وقتی که یک نفر دچار بیماری لاعلاجی میشه ، خانواده یا حتی خودش از این که بخوان برای اون شخص هزینه کنن ، ناراحت هستن . یا کمک کردن به یک شخص بیمار یا سالخورده در اکثر موارد برای اطرافیان سخت هست . در چند جای داستان عنوان شده که در اتاقی که موری سکونت داره ، بوی بدی میاد و بدن موری هم بوی بدی میده ، البته به علت شرایط بیماری اش ، اطرافیان دکتر از این بوی بد ناراحت نیستن و به این خاطر او را تحقیر نمی کنن . شاید هم ناراحت باشن اما ان قدر موری رو دوست دارن که به روی خودشون نمیارن . اما در واقعیت چی ؟ چند نفر رو می شناسیم که این طوری رفتار کنن . تعداد این افراد خیلی کم هست . به نظر من ان قدر اخلاق و رفتار دکتر موری خوب بوده ، ان قدر مهربان و دوست داشتنی بوده که اطرافیان اش نمی تونستن رفتار بدی باهاش داشته باشن . این خیلی شگفت انگیز هست . دکتر موری با وجود چنین بیماری وحشتناکی ، اما هیچ گله و شکایتی نداشت ، غر نمی زد ، بداخلاقی نمی کرد و باعث ناراحتی اطرافیان اش نمی شد .

شاید خیلی ها بگن همه ی آدم ها نزدیک مرگشون که میشه ، یا وقتی به اطرافیان شون خیلی وابسته میشن ، زاهد و عابد میشن ، حرف های خوب می زنن و با بقیه خوب رفتار می کنن ، و دکتر موری هم از این قاعده مستثنی نبوده اما در کتاب گفته شده که دکتر موری از قدیم همین اخلاق و رفتار رو داشته و بیماری باعث بروز این رفتارها و اخلاق ها در اون نشده .

همچنین شاید خیلی ها بگن که این شعار هست و امکان نداره که آدم ها با مرگ خودشون یا اطرافیان شون ان قدر راحت برخورد کنن . منم این رو قبول دارم . خیلی خیلی باید روحیه ی قوی ای داشته باشیم تا بتونیم مرگ و بیماری رو بپذیریم . آدم به زبون میگه اما دیدن این که یک از عزیزان ات جلوی چشم هات با مرگ و زندگی دست و پنجه نرم کنه و روز به روز ضعیف تر بشه ، اصلا راحت نیست .

اگر خود نویسنده نگفته بود که این کتاب براساس واقعیت نوشته شده ، ما باور نمی کردیم و فقط به چشم یک داستان معمولی به کتاب نگاه می کردیم .

میچ آلبوم به واسطه ی درس هایی که از دکتر موری در روزهای آخر عمرش ، یاد می گیره ، می تونه رابطه ی آسیب دیده اش با برادر و همسرش رو درست کنه ، تغییراتی در شغل اش به وجود بیاره و شادتر بشه .

کتاب حجم زیادی نداره و از ادبیات پیچیده ای هم بهره نبرده ، به همین دلیل میشه خیلی سریع مطالعه اش کرد .

از دید خیلی از افراد هم این کتاب سطحی به حساب میاد . اما من خودم در کل از این کتاب خوشم اومد چون داره امید و لذت زندگی رو به ما یادآوری میکنه . من از کتاب های غم انگیز خوشم نمیاد . ما خودمون ان قدر توی زندگی مون مشکلات و غم داریم که دیگه نباید با خوندن زیاد کتاب های غم انگیز و ناراحت کننده اوقات خودمون رو تلخ کنیم .

مضمون این کتاب دقیقا برعکس کتاب مرگ ایوان ایلیچ از لئو تولستوی هست . شاید مقایسه ی میچ آلبوم و لئو تولستوی اصلا درست نباشه اما من هر دو این کتاب ها رو خوندم و میگم که دقیقا برعکس هم هستن . در مورد کتاب مرگ ایوان ایلیچ هم حتما یک پست خواهم داشت .

اگر شما هم کتاب سه شنبه ها با موری رو خوندید ، حتما نظراتتون رو برامون بنویسید .

کتاب خوانیتحلیل کتابمیچ آلبومکتاب سه شنبه ها با موریدرماندگی و استیصال یا بن بست در بیماری لاعلاج جسمی یا روانی
دستیار اجرایی مدیر عامل ، مدیر پروژه ، عاشق کتاب و کتاب خوانی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید