این کتاب در مورد دختری به نام بث هست که شطرنج بازی میکنه و در نهایت قهرمان آمریکا میشه و حتی به روسیه میره و میتونه استاد بزرگ شطرنج روسیه رو هم شکست بده .
کتاب یک رمان معمولی و کم حجم هست که میتونید ظرف چند روز اون رو مطالعه کنید .
متن داستان روان هست و سلسه اتفاقات طوری بیان شده که دوست دارید ادامه بدید تا ببینید در نهایت سرنوشت بث چی میشه .
این کتاب به نام گامبی وزیر هم ترجمه شده و حتی سریالی هم از روی آن ساخته شده است که البته من ندیدمش.
شخصیت بث همچین چیزی برای گفتن نداره و الگوی مناسبی نیست ، بث دختر تنهایی هست که در یتیم خانه زندگی میکنه و زیاد با بچه ها نمی جوشه ، جنب و جوشی هم نداره ، تنها با یکی از دخترهای بزرگ تر به نام جولین در یتیم خونه دوست هست ، بعد هم که به فرزند خواندگی قبولش میکنن ، باز هم خیلی بی تفاوت هست نسبت به همه چی . از هیچ چیزی جز شطرنج ظاهرا خوشش نمیاد و فقط کارهایی رو انجام میده که به شطرنج مربوط هست . و شاید همین انزوا و تنهایی باعث میشه که به قرص های آرام بخش اعتیاد پیدا کنه .
بث غیر از شطرنج برای هیچ چیز دیگه ای اعتماد به نفس نداره ، مثلا چند جای داستان گفته شد که از ظاهرش خوشش نمیاد اما هیچ تلاشی هم برای تغییر ظاهرش انجام نمیده ، البته چند باری لباس های زیبا و مارک خرید اما ظاهرا فقط برای شبیه شدن به گروه دخترای تاپ مدرسه این کار رو کرد .
خیلی به تغذیه اش هم اهمیت نمیداد . اهل هیچ نوع ورزش یا تفریحی هم نبود . نه تو یتیم خونه و نه توی مدرسه و نه حتی توی مسابقات شطرنج سعی نکرد دوست و رفیقی پیدا کنه ، افرادی هم که در روند داستان با بث در ارتباط بودن همه خودشون پیش قدم شدن نه بث .
چند بار براش فزصت پیش اومد که با پسرهایی که در مسابقات باهاشون آشنا شده بود و از اون ها خوشش میومد ارتباط برقرار کنه اما به خاطر کمبود اعتماد به نفس این فرصت ها رو از دست داد ، حتی احساساتش رو بیان نکرد یا هیچ تلاشی برای ادامه دار شدن رابطه اش با اون ها نکرد . با هر کس هم که رابطه برقرار کرد خیلی سرد و بی احساس بود و تمام کاری که میکردن به شطرنج ختم میشد .
من از شخـصیت بث اصلا خوشم نیومد . بعد از فوت مادر خوانده اش هم که به الکل اعتیاد پیدا کرد ، در صورتی که فرصت های زیادی داشت که میتونست ازشون استفاده کنه ، مشکل مالی هم که نداشت ، فقط شخصیت ضعیف و افسرده ای داشت .
در نهایت هم دوست قدیمی اش جولین بهش کمک کرد . دختری که کاملا برعکس بث بود . با اعتماد به نفس ، پر قدرت و با انگیزه و مبارز .
جولین شخصیت مورد علاقه من بود .
پیروزی های پشت سر هم و بدون هیچ شکست بث در مسابقات شطرنج کمی اغراق آمیز بود . خیلی منطقی نیست یک نفر همین طور پشت سر هم تمام مسابقات اش رو در همه جای دنیا ببره . تنها باخت بث در مقابل استاد بزرگ روسیه بودکه اونم در داستان طوری عنوان شده که اینو القا میکنه که باخت بث به خاطر عدم اعتماد به نفس و ضعف اش در مقابل شخصیت استاد روسی هست . و در آخر داستان وقتی بث تصمیم گرفت مصرف قرص های آرام بخش و الکل رو کنار بزاره تونست در مقابل این استاد پیروز بشه . و این به نظر من غیر منطقی هست . نویسنده انگار خواسته خیلی بچه گانه به ما بگه اگر دنبال چیزهای خلاف نباشی تو زندگی موفق هستی و اگر بری دنبال این چیزا شکست میخوری . من این رو انکار نمیکنم که اعتیاد خیلی بد هست و مانع پیشرفت آدم میشه ، تو این جمله اصلا شکی نیســت اما پیروزی های پشــت سر هم بث یک کم غیر منطقی به نظر میرسن ، حداقل میتونست بعضی مسابقات رو ببازه . شما تمام قهرمان ها در تمام رشته های ورزشی رو که نگاه کنید بالاخره باخت داشتن توی سوابق شون .
خلاصه این که من از چنین دختر قهرمانی انتظار دارم که به خودش خیلی برسه ، دوستای زیادی داشته باشه ، شاداب و خندان باشه همیشه ، اما چیزی که دیدیم خلاف این بود . شاید هم نویسنده خواسته به ما بگه زندگی واقعی قهرمانان خلاف اون چیزی هست که شما فکر می کنید و زندگی شون به اون قشنگی ای هم که ما فکر میکنیم نیست . اما در مورد بث من احساس میکنم خودش هم نمیخواست زندگی اش تغییری کنه ، هیچ تلاشی برای هیچ چیزی جز شطرنج نکرد .
مثلا وقتی خونه ی مادر خوانده اش رو خرید باید کل دکوراسیون از بالا تا پایین رو تغییر می داد . یا وقتی به واسطه ی برد توی مسابقات پول جایزه رو میگرفت باید کمی به ظاهر و سر و وضع خودش می رسید چون همیشه از ظاهرش ناراضی بود می تونست تغییراتی به وجود بیاره که حداقل خودش از ظاهر خودش راضی باشه .
یا میتونست با بچه های مدرسه دوست بشه ، بعد از مسابقات بث و شهرت اش ، بچه ها اون رو به جمع خودشون دعوت کردن اما بی تفاوتی و سکوت و گوشه گیری بث باعث شد که دیگه نخوان رابطه شون رو با اون ادامه بدن.
در کل کتاب بدی نیست ، برای مواقعی که نمیتونید تمرکز کنید یا حوصله ی خوندن رمان های پیچیده و کلاسیک رو ندارید ، گزینه ی خوبی هست . اما اگر کتاب خون حرفه ای هستید باید بگم که با نخوندن این کتاب چیزی رو از دست نمیدید .
نقطه عطف کتاب به نظر من توصیفاتی بود که از شرایط بازی شطرنج در روسیه و قهرمانان شطرنج روسیه کرده بود . قشنگ میتونستی ابهت و قدرت رو جلوی چشم ات تجسم کنی . من از اون قسمت مسابقات روسیه که در قسمت های پایانی کتاب بود خیلی خوشم اومد .
نکته دیگه این که در زمانی که بث شطرنج بازی می کرده ، تعداد خانم های شطرنج باز خیلی کم بوده . و چون توی بازی شطرنج زن قدرتمندی در اون زمان نبوده ، خیلی زن ها رو در این بازی جدی نمی گرفتن . اما کسی هم مانعی سر راه خانم ها برای بازی شطرنج و شرکت در مسابقات ایجاد نمی کرد و من توی این داستان چیزی در مورد مرد سالاری و نادیده گرفته شدن حقوق زنان ندیدم چون وقتی که بث برای شرکت در مسابقات میرفت نه تنها مانعی نداشت بلکه افراد حتی بهش کمک هم کردن . دو تا از قهرمانانی که بث تونست اون ها رو شکست بده بهش کمک کردن و آموزشش دادن و این نشون میده که جامعه ی توصیف شده در این داستان با حضور زنان در جامعه و حتی مسابقات قهرمانی ورزشی هیچ مشکلی نداشتن . و در هر مــسابقه ای که بث برنده میشد ، رقیب اش بهش توهینی نمیکرد و خیلی راحت دست می داد و می رفت . توی جامعه هم هر کسی که بث رو میشناخت که قهرمان شطرنج هست ، برخورد خوبی باهاش داشت .