داستان در شهر تهران و در زمان حکومت رضا خان پهلوی اتفاق افتاده است . ماجرای عاشقانه ی استاد ماکان نقاش و دختری ثروتمند به نام فرنگیس .
اگر توهین به نویسنده ی عالیقدر جناب آقای علوی نباشد و دوستداران ایشان ناراحت نشوند ، به نظر من این کتاب چیز خاصی برای گفتن نداشت و در حد تعریف و تمجیدهایی که ازش میشه نبود .
داستان در عین بیان خاطرات فرنگیس از عشق اش به استاد ماکان ، از شرایط سیاسی جامعه ی آن روز و مبارزات روشنفکران و دانشجویان با دستگاه حکومت سخن می گوید .
چشمهایش عنوان تابلویی است که استاد ماکان از فرنگیس کشیده است . چون استاد ماکان شخص تودار و بدون حاشیه ای بوده است کسی از زندگی شخصی او اطلاعات چندانی ندارد و همه بیشتر او را با مبارزات سیاسی اش می شناسند . راوی داستان از طرفداران پر و پا قرص استاد است و تلاش می کند تا اطلاعات بیشتری در مورد زندگی او به دست آورد و در نهایت به فرنگیس می رسد و به واسطه ی صحبت های او به جرئیات بسیار زیادی از زندگی استاد پی می برد .
داستان مستند نیست و شخصیت های آن بر اساس هنر نویسنده با الهام از بعضی شرایط حاکم بر جامعه نوشته شده است .
در کل چشمهایش یک داستان عاشقانه است که از نظر من مثل خیلی از داستان های دیگه هست . البته آقای علوی در دورانی نویسندگی کرده که اکثریت افراد جامعه بی سواد بودند و شرایط تحصیل راحت نبوده و اگر زندگی نامه ی آقای علوی رو مطالعه کنید متوجه میشید که خیلی از فرصت های نویسندگی به علت نوع زندگی و فعالیت های ایشان ازش گرفته شده و شاید اگر شرایط بهتری داشت ، آثار بسیار بزرگتری خلق می کرد . اما با این حال این چیزی از ارزش های این نویسنده کم نمی کنه و من صرفا نظر شخصی خودم رو بیان کردم ، ضمن اینکه در این زمینه متخصص هم نیستم .
البته داستان به طرز جذابی این ماجرای عاشقانه را بیان می کند ، کمی اسرار آمیز هم هست . خواننده دوست داره تا هر چه زودتر کتاب رو تموم کنه تا بفهمه که بالاخره چی میشه .
خلاصه این که من خودم چون خیلی اسم این کتاب رو شنیده بودم ، حتی توی کتاب های درسی دوران مدرسه هم اسمش اومده بود ، تصمیم گرفتم بخونمش و حالا بعد از خوندن کتاب متاسفانه میگم چیز خاصی هم نبود .
اما یک عاشق کتاب ، بالاخره باید هر نوع نوشته ای رو بخونه . امیدوارم که نظرات من توهینی به نویسنده ی کتاب یا دوستان کتاب خوان دیگه نباشه . لطفا اگر این کتاب رو خوندید حتما نظراتتون رو برام بنویسید .
