این کتاب جز انگشت شمار کتاب هایی هست که نسخه ی سینمایی اش بهتر از خود کتاب هست . و انتخاب بازیگران هم به بهترین شکل ممکن انجام شده ، نقش ها کاملا مناسب بازیگران هستند . انگار فیتس جرالد از روی این فیلم ، کتاب رو نوشته .
در فهرست 1001 کتابی که باید قبل از مرگ بخونید ، این کتاب جایگاه دوم رو داره و من نمیدونم چرا . این کتاب هم به نظر من شاید مثل خیلی از کتاب ها از جمله مادام بوآری ، در زمان خودش یه شاهکار محسوب میشده اما برای الان خیر . با احترام زیادی که برای نویسنده و دوستان اهل کتاب قائل هستم ، باید بگم کتاب اصلا در حد تعریف و تمجیدهایی که از میکنن ، نیست .
نکته مهمی که میتونیم از این کتاب دریافت کنیم اینه که هیچ وقت آدم ها رو از روی ظاهرشون قضاوت نکنید . شخصیت های اصلی این کتاب همه ثروتمند ، زیبا ، خوش تیپ و حتی خوش اندام هم هستند که به ظاهر زندگی خوب و خوشی دارن ، همه چیز براشون فراهم هست ، دائم در حال تفریح و خوش گذرانی هستن اما وقتی در بطن زندگی اون ها وارد میشی می بینی که اصلا شاد و راضی نیستن و این زندگی چیزی که میخوان نیست .
داستان کتاب مربوط به زمانی هست که تعداد ثروتمندان در آمریکا خیلی زیاد بود و همه از همه جای دنیا به دنبال یک زندگی بهتر و عالی ، رویای رفتن به آمریکا رو داشتن و رویای آمریکایی همه گیر شده بود اما آقای فیتس جرالد در این کتاب نشون میده که این رویای آمریکایی فقط یک سراب هست و در باطن اون چیزی که فکر می کنید ، نیست و احتمالا شهرت کتاب هم به همین دلیل بوده است . چون اومده بی پرده واقعیت ها رو نشون داده و تعارف و ظاهر سازی رو گذاشته کنار و از این که چهره ی آمریکا یا یه رویا رو خراب کنه نترسیده . اون زمان موج مهاجران به آمریکا برای رسیدن به چنین زندگی هایی زیاد شده بود و شاید این کتاب هنجارشکنی کرده .
این روزها این جملاتی که در مورد ثروتمندان میگن که مثلا آدم دلش شاد باشه یا تو نمیدونی تو زندگی شون چه خبره یا مثلا پول دارن اما شاد نیستن و از این حرفا ، تبدیل شده به جملات کلیشه ای . اما شاید در زمان آقای فیتس جرالد این جملات شعار نبوده و حقیقت داشته و چون او توی کتابش این موضوع رو روشن کرده سبب شهرت و اهمیت کتاب بوده . البته توی کتاب فیتس جرالد آدم های فقیر هم زندگی خوبی ندارن ( ویلسن و همسرش ) و فقط کسانی که آرامش روحی دارن ( نیک کاره وی ) زندگی آرام و راحت و بی دغدغه ای دارن .
نکته ی مهم دیگه که من از کتاب برداشت کردم ، نقش اراده و خواست آدم ها در زندگی شون هست . گتسبی نماد شعار خواستن ، توانستن است ، می باشد . اون همیشه دنبال رسیدن به ثروت و موفقیت بوده و در نهایت هم به خواسته اش میرسه . در بخش پایانی کتاب ، پدر گتسبی کتابی از دوران نوجوانی اون رو به نیک نشون میده که گتسبی توی جلد کتاب برنامه ریزی های روزانه اش رو نوشته بوده و میخواد نشون بده کسی که از دوران نوجوانی برای زندگی اش برنامه ریزی داشته ، مسلم هست که پیشرفت میکنه . البته شکی در این نیست که برنامه ریزی دقیق و عمل کردن به این برنامه از دوران نوجوانی تاثیر فوق العاده ای در موفقیت انسان در سال های بعد زندگی داره اما نه به شدت گتسبی چون مسئله اینه که گتسبی از راه انجام کارهای خلاف و البته شانس به این ثروت رسیده بود ، آیا اگر قرار بود از راه تلاش و کوشش و به اصطلاح کار شرافتمندانه و کسب روزی حلال هم به پول برسه ، میتونست به چنین ثروت و موقعیتی برسه ؟ مسلما خیر .
گتسبی با این که همیشه مهمونی های بزرگ برگزار می کرد و آدم های زیادی به خونه اش میومدن اما تنها بود و هیچ دوستی نداشت که این هم مصداق مگس های دور شیرینی هست . اون آدم ها بیشتر به خاطر هیجانات و چیزهایی که در مهمونی های گتسبی بود میومدن و خیلی از اون ها حتی میزبانشون رو نمیشناختن .
شدت عشق گتسبی به دیزی هم کمی غیر منطقی به نظر میرسه . گتسبی این ثروت رو برای رسیدن به دیزی جمع کرده ، مهمونی میده فقط به این دلیل که یه روزی دیزی هم در مهمونی هاش شرکت کنه ، تنها هست و دوست و رفیــقی نداره چون فقط به دیزی فکر میکنه و دیزی انگیــزه ی اون برای هر چــیزی هست . البته عشق های دوران قدیم همین طوری بودن ظاهرا . و این عشق و وفاداری گتسبی در مقابل بی بند و باری و عدم وفاداری تام شوهر دیزی قرار میگیره اما با این حال دیزی در نهایت انتخاب میکنه که با تام بمونه و این خیلی جالب هست ، وقتی مردی مثل گتسبی تو رو میخواد چرا با مردی مثل تام می مونی ؟ و جالب تر این که دیزی به خاطر ثروت و ظاهر خوش قیافه ی تام با اون ازدواج کرده ، و الان گتسبی هم ثروت بیشتری نسبت به تام داره و هم از اون زیباتر هست و وفاداره . یعنی دیزی به ازدواج اش متعهد بوده یا جرئت ریسک ردن نداشته ؟
احتمالا همین نکات اخلاقی و درس هایی از زندگی که در این کتاب هست اون رو جز لیست آثار ماندگار کرده . به نظر من شخصیت منفور داستان ، دیزی هست . زنی ظاهر بین و احمق و دست و پا چلفتی . در وجود این زن هیچ چیز زیبایی نیست . البته فکر کنم در زمان نگارش این داستان چنین زن هایی بیشتر محبوب بودن و جامعه این رو میپسندیده .
من گتسبی رو خیلی دوست داشتم ، با این که درآمدش از راه خلاف بود اما خیلی آدم مهربون و درستی هست ، اخلاق خوبی داره ، به کسی بی احترامی نمیکنه ، و کارهاش به کسی ضرری وارد نمیکنه ، و چون لئوناردو دی کاپریو هنرپیشه نقش گتسبی رو بازی میکنه ، من اونو نماد گتسبی میدونم ، یه مرد جوون خوش چهره ی ثروتمند با خصوصیات اخلاقی خوب و شاید همین ها دلیل این بوده که من از گتسبی خوشم میاد ، بالاخره مرد رویایی همه ی دختران هست چنین کسی ( کلیشه ای شد ) .
کتاب حجم خیلی کمی داره و میتونید خیلی سریع تمامش کنید . من ترجمه ی همشهری ام آقای کریم امامی رو خوندم که مربوط به 60 سال پیــش هست ، هر چند که بازنویسی شده ، اما جدیدا انتــشارات ماهی هم ترجمه ای از این کتاب ارائه داده که احتمالا راحت تر و روان تر هست چون جدیدتر .
به هر حال خوندن این کتاب مثل تمام کتاب های دیگه خالی از لطف نیست .