مواجهه؟بهترین نوع مواجهه،مواجهه با خویشتن است.اما در این نوع رو در رویی، چه کسی مقابل چه کسی قرار می گیرد؟ من وقتی تقسیم می شود، از من چه می ماند؟ در این گفتمان عجیب که قسمتی از من، قسمتی دیگر را به چالش می کشد، حرف آخر را چه کسی خواهد زد؟ حاصل این گفتمان هر چه باشد، قابل قضاوت خواهد بود؟ جایی که تمام مرزها فرو می ریزد و هندسه ی ذهن های معمولی اعتبارش را از دست می دهد و دیگر در مختصات جدید، تعاریف قدیم صدق نمی کند....درست همینجاست که "هیچ" ظهور می کند و در حضور پر رنگ "هیچ"، قضاوت ها رنگ می بازد و خوبی و بدی، در هم می تند و با هیچ کیمیایی نمی توان آنها را جدا ساخت، درست آن لحظه که تو دوست داری بر مبنای هندسه ی کهنه ی اندیشه ات، سمت یکی از خود های تقسیم شده ات بایستی،"هیچ" پایه هایت را از هم می گسلد و به تو آزادی نابی هدیه می دهد، که هر سمت که بایستی ...فرقی نخواهد کرد. در این دنیای جدید، که بدون چهارچوب است. فاصله ی بسیاری با دنیای قدیمت خواهی داشت، درست مثل فاصله دنیای انیشتین و نیوتن. در این وسعت بی واژه، می توان با بستن هر دو چشم، بی نهایت تاریکی را درک کرد.... و چه زیباست که نهایت دیدن با بستن چشم ها اتفاق افتد.
در حضور "هیچ" است که می توان معنا ساخت و در ادامه می توان ساخته ها را خراب کرد و اندیشه ای نو بنیان نهاد و یا معنایی دیگر بر معنای قبلی سوار کرد، فرایند هر گونه که متبلور شود، ساختنی است و لاجرم هر ساختنی، دچار تخریب خواهد شد.چه عدم قطعیت جذابی