حال و حوصله ی خواندن که نباشد،به فیلم دیدن پناه می برم و امروز "طعم گیلاس" کیارستمی را دیدم،کیا رستمی معتقد است که سینمای مدرن زیاد نشان می دهد،به عقیده ی او وظیفه ی سینما نشان ندادن است....طعم گیلاس جایزه نخل طلای کن را برده است و همانطور که انتظار می رفت،خیلی چیزها را نشان نداد...عباس دوست دارد برای شما سوال ایجاد کند، و به نظرم در طعم گیلاس با سادگی و با هنرمندی برای هر نوع تفکری سوال ایجاد کرده است،اما پس از دیدن طعم گیلاس چه سوال هایی ممکن است برای مخاطب ایجاد شود؟
چرا باید زیست؟ چرا باید فراینده زنده بودن را ادامه داد؟
آیا زندگی معنایی دارد؟
در صورت بی معنا بودن زندگی آیا باید برای آن معنا ساخت؟
اما مهمترین سوالی که برای من ایجاد شد این بود:
آیا میل به دیده شدن،مهمترین میل آدمی نیست؟ و آیا افرادی که به تنهایی و انزوا و رفتارهایی از این دست روی می آورند میل شدیدتری به دیده شدن ندارند؟ در تنهایی دیده شدن،به شکلی متفاوت از عموم رفتار کردن برای دیده شدن و رفتن به سوی مرگ برای دیده شدن....اوج این میل است...تو حاضر باشی نباشی تا دیده شوی!!
این پاسخی است که من برای ابهامات آقای کیارستمی یافته ام،نظر شما چیست؟