ویرگول
ورودثبت نام
elhamid110
elhamid110
خواندن ۳ دقیقه·۷ ماه پیش

پیانیست

رومن پولانسکی،در فیلمی استثنایی،شما را پای اثر منحصر به فردش،میخکوب می کند.اگر دوست دارید فیلم به عمق جانتان نفوذ کند و شعر ناب پولانسکی در قالب تصویر حستان را سیراب کند،پیشنهاد می کنم،فیلم را تنها ببینید.در کوچه پس کوچه های سینما گاه آثاری بی نظیر شما را غرق تحیر می کند...وقتی درگیر تغرل و شاعرانگی می شوید،در حافظ به قله می رسید،پیانیست ،غزل سینمای پولانسکی است.بحث های فنی مربوط به سینما باشد برای متخصصان که جای خود را دارد...من اما از نگاه یک علاقه مند ،فیلم را برای شما شرح خواهم داد.انسان کیست؟ در کدام بستر می توان انسان را بهتر شناخت؟....حوادث سال 1942 بستر مناسبی تا بدانیم آدم بودن مشکل است....

دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر

کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

گفتند یافت می‌نشود جسته‌ایم ما

گفت آن که یافت می‌نشود، آنم آرزوست

ژویسانس چیست؟ آیا انسان می تواند از دیوار "منفعت شخصی" فراتر رود؟ آیا هویت انسان چیزی جز منفعت طلبی است؟

در این فیلم،چقدر رفتارهای نوع انسان،عمیق و درست تصویر شده،به دور از شعار و امر مقدس و هزار قصه ی دیگر...آنچه پیانیست نشان می دهد انسان است،به عریان ترین شکل ممکن....فیلم این جمله را به ذهنم متبادر کرد"آدمی پای در زمین و سر در آسمان دارد" نوع انسان پتانسیل حیوان بودن و فرشته بودن را دارد و انسان معمولی در بازه ی انسان-فرشته سیر می کند،هر چند کفه ی حیوانیت نسبت به کف ی فرشته بودن سنگینی می کند.باید واقعیت را پذیرفت...انسان این گونه آفریده شده،در معرض آسیب و خطر که قرار بگیرد،هر کاری از او می تواند سر بزند.صحنه ای که سربازان آلمانی به افراد یهودی یک خانواده دستور می دهند از جا برخیزند و کنار میز یک یهودی روی ویلچیر نشسته و توانایی بلند شدن ندارد و دستوری صادر می شود و پیرمرد یهودی را با ویلچیرش به پایین پرت می کنند،این صحنه سقوط انسانیت است...صحنه ای دیگر که ماهیت تلخ انسان را بر ملا می کند، جایی است که کودکی می خواهد به سمت دیگر دیوار بیاید،دیواری که بین نژاد ها کشیده شده...سوراخی تنگ و کوچک،که کودک با زور می تواند از آن رد شود،شما فقط صدای ماموری آنسوی دیوار را می شنوید و بعد پیکر بی جان کودکی معصوم....تا دلتان بخواهد فیلم پر است از صحنه های تکان دهنده،که قطعات این غزل تلخ را می سازند و انگار در مواجهه ی بسیار با این تصاویر،انسانیت هم کرخت می شود و حتی هنرمند هم که ذاتا روحیه ای حساس تر نسبت سایر انسان ها دارد،دچار این کرختی می شود و از کنار پیکرها عبور می کند...

درست در همین حال است که باید معنایی ساخت،زمانی که از دیو ودد ملولی و انسانت آرزوست.امید ،درست همین جا روی تلی از نا امیدی چادرش را علم می کند و دستت را می گیرد تا معنایت را بسازی...پشت هیچستان سهراب هم که باشی باید معنایت را بسازی وگرنه همچون دیگران محکوم به فنا خواهی بود.پایان فیلم با پیانوی گوش نواز شوپن و تو می مانی یک دنیا سوال؟ چرا؟چرا؟چرا؟

به نظر در این دیر خراب آباد هنر می تواند پاسخی به سوالات انسان باشد و مرهمی برای رنج های بشر

من در این آبادی پی چیزی می گشتم،پی خوابی شاید...

حتما پیانیست را ببینید...ترجیحا تنها

یا حق-حمید رضا کرمی-یزد اسفند1402

رومن پولانسکیپیشنهاد فیلمانسانفیلم
حمید رضا کرمی-مدرس-مهندس ناظر و محاسب ساختمان،عاشق کتاب خریدن و گاهی کتاب خواندن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید