پیشگفتار :
چون متاسفانه گوگلپلاس هم مثل گودر به زودی بسته میشه, من فعلا تصمیم گرفتم بساط نوشتن رو در ویرگول پهن کنم و در قرص قرمز ادامه چیزهایی رو خواهم نوشت که قبلا در کلکسیون "ماتریس: به شما نشان میدهم سوراخ لانه خرگوش چقدر عمیق است" می نوشتم در مورد علوم مغز و اعصاب
ما با مغز میبینیم نه چشم:
در واقع چشم با همه بامزه و پیچیده بودن, فقط رسپتور دو بعدی دنیای بیرون هست و این مغز هست که با توجه به اطلاعات رسیده از چشم, و پردازش خیلی سریع و همزمان اونها دنیا رو به ما نشون میده و با هماهنگی بسیار سریع باعث میشه بتونیم با اطرافمون تقابل داشته باشیم
مثلا مغز مسئولیت پردازش تصویر و ثبات صحنه برای دیدن است, یعنی مثلا این مغز هست که به تصویر دوبعدی که روی شبکیه چشم نشسته عمق میده, یا مثلا وقتی چشمتون رو مدام حرکت میدید, مثلا جاهای مختلف مانیتور رو نگاه میکنید, این مغز هست که ابتدا یک تصویر کلی از صحنه روبروی شما می سازه بعد با عوض شدن جای چشم انگار فقط فوکوس و توجه شما عوض می شه
اگر می خواید مقایسه کنید اگر در یک بازی کامپیوتری از دید شما (مثلا در هیبت یک تیرانداز) اگر ماوس رو سریع حرکت بدید مدام صحنه ی جلوی چشمتون عوض میشه و ممکنه بعد از چند ساعت بازی بخاطر عوض شدن مدام تصاویر حالت تهوع بگیرید , یا مثلا خیلی فیلمهایی که با دوربین روی دست تهیه میشه همین حس رو میده. ثبات اندازه , نور, ثبات در حرکت وضعی و انتقالی (وقتی مثلا موقع دویدن ناگهان سرتون برمیگردونین و یک چیزی که به سمتتون میاد رو میبینید). برای اینکه بجای خوندن ببینین یک سری توضیح عالی و مثال خوب رو این ویدیو از دکتر آرش افراز یکی از پژوهشگران پیشگام و بسیار عجیب غریب این حوزه و ریس بخش نورونها, مدارهای مغزی و رفتارشناسی موسسه ملی سلامت ایالات متحده رو ببینید
خب حالا برای اینکه درکی داشته باشیم که این کارها چقدر می تونه مشکل باشه و اصولا پردازش تصویر و بعد مهمتر از پردازش تصویر ساختن یک صحنه و همزمان فراخوانی رفتار/عملکرد مناسب چقدر میتونه سخت باشه بیاین بجای مغز سعی کنیم از کامپیوتر استفاده کنیم
خب برای شروع فرض کنین شما یک دوربین عکاسی دیجیتال دارین که چیزی که به شما میده یک ماتریس عظیم دوبعدی از کد رنگ تصویری هست که میگیره و شما باید از این ماتریس دوبعدی یک صحنه سه بعدی از چیزی که جلوتون هست بسازین که بعدا مثلا بتونین اندازهها, رنگها, سایهها و ... رو تشخیص بدین و مثلا راه خودتون رو از بین میز و وسایل پیدا کنین
فقط برای ساختن یک صحنه سه بعدی این برنامه کامپیوتری سعی داره عکس دو بعدی رو برای ساختن تصویر سه بعدی استفاده کنه , می دونم هم برای شما دیدن ویدیو راحتتر هست هم برای من نشون دادن از نوشتن
خب حالا سرعت و کیفیت رو با چیزی که الان مغزتون داره بهتون نشون میده از صحنه جلوتون مقایسه کنین
وقتی این پردازنده درست کار نمیکند :
وقتی من تحقیقات روی عملکرد مغز رو شروع کردم, بخاطر یک پروژه خیلی عظیم, یک قسمت عمده کارم این بود که ببینیم مغز اصلا چطور کار میکنه و بعد سعی کنیم که عملکرد و پردازش کامپیوتر رو مثل عملکرد پردازشی مغز کنیم, در واقع یک کاری کنیم که کامپیوتر مثل مغز پردازش کنه یا اینکه یک مغز رو بگذاریم توی کامپیوتر که کار کنه, بعد که کارم جلوتر رفت علاقمند شدم بیشتر روی قسمت اینکه مغز واقعا چطوری کار میکنه کار کنم, چون سوال اصلی که کسی دقیق نمی تونه بهش جواب بده اینه: اصلا مغز چطوری کار می کنه؟
یک قسمت جواب رو همه میدونن, با پالسهای الکتریکی که از فعالیت الکتروشیمیمایی بین سیناپسها توی مغز بوجود میاد و اعصاب یا نورونها اونها رو منتقل میکنن (در واقع اعصاب سیمکشی داخل مغز هستند و سیناپسها پالس دهندهها), ولی خب حالا از روی این پالسهای الکتریکی مغز چطور می فهمه, چطور پردازش می کنه و یادمیگیره ؟
قبل از اینکه بخواهیم در این جعبهی پاندورا رو باز کنیم, بذارین یک موردی که برای همه شما بدیهی هست ولی خب اصلا نمیدونیم چطوری میشه که اینطوری میشه رو با هم بررسی کنیم
شناختن آدمها یا بجا آوردن افرادی که میبینیم
مثلا شما که از خواب پا میشین, خب مثلا پدر و مادر یا همسرتون رو میبینین, بعد اخبار نگاه میکنین یا یک فیلم و توی خیابون و محل کار آدمها رو می بینین. اول از همه باید صورت و آدم رو از مثلا اتوبوس و درخت تشخیص بدین بعد که فهمیدید دارین به یک آدم نگاه می کنین بفهمین که این کسی که داره تو صورتتون نگاه می کنه و منتظر هست بهش سلام کنین مثلا همسرتون هست.
خیلی بدیهی بود نه ؟ حالا خوبه که بدونین یک آسیب مغزی هست به اسم پروسوپاگنوزیا (Prosopagnosia) که باعث میشه آدمها نتونن چهرهها رو تشخیص بدن, یعنی صورت یکی رو میبینن و می فهمن این یک آدم هست ولی نمیفهمن مادرشون هست, این ربطی به حافظه نداره, چون طرف می دونه مادر داره ولی اگر از مامانش عکس بگیره و بعد همون عکس رو جلوش بگذارید با چند عکس مشابه نمی تونه بگه کدوم مادرش هست در حالی که مامانش کنارش نشسته و میدونه خودش از مامانش الان عکس گرفته , این ویدیو رو ببینین از کسی که بخاطر یک حادثه بخش تحتانی مغزش آسیب دیده:
خب حالا موضوع از این هم میتونه حادتر باشه, مثلا اگر با تزریق یک ویروس موقتا بخشی از آمیگدیلا در مغز رو غیرفعال کنین, حتی صورت رو از لیوان و درخت نمیشه تشخیص داد, در واقع آدمها میشن بخشی از پس زمینه چیزی که میبینیم و نمی تونیم صورت آدمها رو تشخیص بدیم (که اصلا صورت دارن) در واقع انگار داریم به موجهای دریا نگاه میکنیم, وقتی به دریا نگاه میکنین به یک موج خاص یا یک جای خاص توی موج نگاه نمی کنین بلکه یک نگاه کلی دارین که مدام جا به جا میشه, خب با غیرفعال کردن این قسمت از مغز نه تنها نمی فهمیم چه کسی رو داریم می بینیم بلکه اوضاع یک درجه بدتر هم خواهد شد و اصلا برای دیدن یک آدم به صورتش یا لندمارکهای (شاخصه ها) اصلی صورت یعنی چشمها, بینی و دهان و بعید ابروها و شکل صورت نگاه نمی کنیم بلکه بی هدف به سر و صورت بدن به عنوان یک سری قسمت به هم چسبیده و بدون تفاوت خیلی خاص از هم می نگریم , وحشتناک هست نه ؟
حالا در قسمت بعدی می خوایم یکم جادو و معجزه رو چاشنی کار کنیم و ببینیم مغز چطوری صورت رو تشخیص میده بعد ببینیم چطوری می تونیم این دیدن و تشخیص رو توی مغز دستکاری کنیم :)