هشدار: متن زیر به شدت شخصی، احساسی و شاید ناراحت کننده یا نوستالژیک باشد ، اگر دوست ندارید همین الان به نوشته ی بعدی بروید
دوران کودکی من همزمان بود با جنگ, بمباران، اژیرهای خطر و صفهای ارزاق و خیلی چیزهای دیگه. ما خونهی بزرگی در شمال تهران داشتیم و اون سالها که همه جا آپارتمان سبز نشده بود همسایههای کمی داشتیم و محل زندگی ما به نسبت از بمبارانها و موشک بارانها دور بود هر چند یک بار موشکی به چند کوچه پایینتر از خانه ما اصابت کرد و یکی از همکلاسیهای دوران دبستانم کشته شد.
در اون سالهای پراسترس، مادرم برای اینکه من رو از دنیای بیرون جدا کنه و از طرف دیگه توی خونه نگهم داره کلی کتاب برام میخرید و من خیلی زود، قبل از دبستان شروع کردم به کتاب خواندن. اما کتاب خواندن در اون سالها هم ساده نبود چون چیزی وجود داشت به اسم جدول خاموشی (و این بجز خاموشی پراسترس زمان بمباران بود) و مادرم برای این ساعتها هم چارهای پیدا کرد: نوارهای قصه. من کلکسیون کاملی از نوارهای قصه فارسی، انگلیسی و حتی یکی دو نوار فرانسوی داشتم که از کلکسیون مدرسه ژاندارک دخترخالهی بزرگترم بجا مونده بود.
نوارهای قصه و رادیو شب من رو از استرس جنگ، از کوپنها، از خانوادههای جنگزدهای که از کرماشان به خانهی ما پناه آورده بودند جدا میکرد، از بحثهای سیاسی که هر شب زیر نور چراغنفتی شکل میگرفت و یک دفعه با میزان شدن رادیو روی موج بیبیسی و رادیو فلانجا به سکوتی دلهرهآور تبدیل میشد، از مکالمات کردی که با آشنایانی دیگر در کردستان و ایلام و کرمانشاه برقرار میشد و ناگاه تلفن در دست میخشکید و قامتی در لباس کردی با شنیدن از بین رفتن خانه و مغازه و زندگی با اصابت موشک، کنار پاسیوی پر گل و گیاهمان خم میشد. مادرم این موقعها هدفون بزرگ خلبانی سفید رو روی گوش من میگذاشت و میگفت «تو برو این نوار رو گوش بده تا من بیام». و با آب قند به سوی قامت دوتا شده میدوید و چون کردی نمیدانست پدرم رو صدا میکرد
یکی از آهنگهایی که همیشه حزن و آرامشی همزمان رو برای من میآورد آهنگی بود که هم شروع یک قصه ایرانی بود هم در کاستی فرانسوی آهنگ میانی بود. پائولا اثر میکیس تئودوراکیس، موسیقی متن فیلم حکومت نظامی. هنوز بعد از سالها شنیدن این آهنگ ناگهان من رو از زمان حال جدا میکنه و میبره به هدفون خلبانی بزرگ و شبهای تاریک و مردها و زنهایی که از موشک و جنگ به خانهی ما پناه آورده بودند و ترس و آرامشی که با بستن چشم و گوش کردن آغاز میشد
این فیلمی کوتاه از طغیان رودخانه سنتجوزف در نوتردام و ساثبند هست که سال ۲۰۱۶ گرفتم و موسیقی پائولا از میکیس تئودوراکیس
همون حس آرامش و حزن در عین طغیان و خرابی