ویرگول
ورودثبت نام
الی آذر
الی آذر
خواندن ۱۱ دقیقه·۱ سال پیش

ابتذال شر و مسئلۀ نژاد: آیا می‌توان از گذشتۀ شرارت‌بار کشورها درس گرفت؟

هولوکاست - عملیات ورشو  - لهستان در سیطرۀ آلمان نازی
هولوکاست - عملیات ورشو - لهستان در سیطرۀ آلمان نازی



چرا خطاکاران و جنایتکاران باید مجازات شوند؟ کشورها چطور باید با جنایت‌ها و شرارت‌های تاریخی خود کنار بیایند؟ جوامع چه‌ باید بکنند تا در دام خشونت و چرخۀ انتقام نیفتند؟

در غرب وقتی حرف از «شر مطلق» باشد، همه به‌یاد آلمان نازی و هولوکاست میفتند. حتی خود آلمانی‌ها هم عقیده دارند که هولوکاست بدترین جنایت تاریخ بشر بوده است. اما آیا در تاریخ کشورهای دیگر نمی‌توان شر مطلق را دید؟

سال گذشته دادگاهی در آلمان خانمی 97 ساله را به جرم اینکه در جوانی مدتی برای نازی‌ها در اردوگاه کار اجباری آشویتس خدمت کرده بود، محاکمه کرد و در کمال شگفتی او را به زندان انداخت. ظاهرا آلمانی‌ها در این موارد با کسی شوخی ندارند!

محاکمه به جرم همکاری با نازی‌ها - آلمان
محاکمه به جرم همکاری با نازی‌ها - آلمان


نگارندۀ این سطور هم مانند بسیاری با شنیدن این خبر جا خورده و با خودش گفته بود: «خُب که چه!؟» یا «در این سن دیگر بگذارید زندگی‌اش را بکند!» اما این طرز فکر پس از خواندن کتابی که در ادامه درباره‌اش می‌گویم تغییر کرد.

کتابْ «درس گرفتن از آلمانی‌ها» نام دارد و به‌دست «سوزان نیمن» - فیلسوف اخلاق و عضو انجمن فیلسوفان آمریکا - نوشته شده است. خانم نیمن در نگارش این کتاب ابتکاری بزرگ به‌خرج داده و شیوۀ کارش باعث شده که ژانر جدید «فلسفۀ تحقیقی» خلق شود.1

نیمن در این کتاب مقایسۀ جالبی بین دو کشور آلمان و آمریکا از حیث نژادپرستی و درس‌گرفتن از گذشتۀ شرارت‌بار انجام داده و در لابه‌لای صفحات هم گریزی به خاطراتش زده است.

کتاب «درس گرفتن از آلمانی‌ها» | نشر برج
کتاب «درس گرفتن از آلمانی‌ها» | نشر برج


نویسنده که خودش به عنوان دختری یهودی در جامعۀ مسیحی جنوب آمریکا در دهۀ 60 میلادی طعم نژادپرستی را چشیده، امروز در برلین آرامشی را یافته که در جنوب نداشته است. چگونه «برلین» پناهگاه افرادی شده که در هیچ جای دیگری احساس آرامش نمی‌کنند؟ نیمن این آرامش را از روی «کاری به کار آدم نداشتن» می‌داند. اما همین شهر چند دهه پیش شاهد بزرگ‌ترین جنایتی بود که بشر مدرن به چشم خود دیده: هولوکاست؛ کشتار دسته‌جمعی شش میلیون یهودی اروپایی طی جنگ دوم جهانی به‌دست حزب نازی آلمان، طی چهار سال (1941 تا 1945).

شهری که زمانی افراد دسته‌دسته برای حفظ جانشان از آن می‌گریختند حالا پناهگاه افرادی شده است که وطن خود را جای دیگری نیافته‌اند؛ این چطور ممکن شده است؟

نیمن کتابش را در جستجوی پاسخ این پرسش نوشت و فهمید که آنچه از آلمانی‌‌ها می‌آموزیم می‌تواند دوای درد نژادپرستی و نفرت‌پراکنی در آمریکا و دیگر جوامع باشد، اما وقتی به دوستان آلمانی‌اش گفت که می‌خواهد کتابی دربارۀ «درس گرفتن از آلمانی‌ها» بنویسد، با واکنش عجیب آنان روبرو شد.

«آن‌ها به من می‌گفتند: شوخی‌ات گرفته؟ از آلمانی‌ها هیچ چیزی نمی‌شود یاد گرفت. ما آلمانی‌ها خیلی دیر به خودمان آمدیم و به فکر جبران مافات برآمدیم و دست آخر هم کاری نکردیم.»

شاید آلمانی‌ها هم‌نظر نباشند اما تلاش آن‌ها برای درس‌گرفتن از شرارت‌های گذشته‌شان منقلب‌کننده و قابل احترام است.

از آلمانِ پس از جنگ، ویرانه‌ای باقی مانده بود. ویرانی مختص‌به ساختمان‌ها و تاسیسات و زیربناها نبود. مردم شاهد فروپاشی انسانیت، اخلاقیات و دموکراسی بودند. آلمانی‌ها دچار شوک و دردی عمیق بودند و چاره‌ای نداشتند جز اینکه به داد خودشان برسند و راه نجات را در نقد بی‌رحمانۀ گذشتۀ خود یافتند؛ چیزی که نیمن به آن نگاه «خودسنجشگرانه» می‌گوید. مردم آلمان بعد از دوره‌ای انکار دریافتند که «بهترین رویکرد پذیرش گذشته است همانگونه که بود و نه آنگونه که باید می‌بود.»

«نسل‌های جوان اروپایی توی چشم پدر و مادرهایشان زل می‌زدند و از آن‌ها می‌پرسیدند: شما چه کردید؟»

از پس این نگاه خودسنجشگرانه، یک حافظۀ جمعی خودسنجشگرانه ظهور کرد که سرنوشت کشور را تغییر داد.

جورج سانتایانا - فیلسوف
جورج سانتایانا - فیلسوف


نقل قول معروفی از جورج سانتایانا، فیلسوف اسپانیایی قرن نوزدهمی وجود دارد که می‌گوید هرکس تاریخ را فراموش کند محکوم به تکرار آن است. نیمن باتوجه به این سخن می‌گوید: «اگر بخواهیم آینده‌ای بسازیم که از شر گذشته رهایی یافته باشد، باید در ثبت و یادآوری آن گذشته بکوشیم وگرنه گذشته می‌آید و حال و آیندۀ ما را آلوده می‌کند... اگر جلوی گذشته‌مان نایستیم هیچ‌گاه دست از سرمان برنخواهد داشت.»

زمان به پیش می‌رود اما تاثیر گذشته بر جا می‌ماند، حتی در قلمرو روان‌شناسی فردی هم فراموشی گذشته سودمند نیست؛ چون وقتی گذشته عفونت کند، زخم‌ها دوباره سر باز می‌کنند.

آلمانی‌ها این سخن را که «گذشته چراغ راه آینده است» خیلی خوب متوجه شدند و جدی‌اش گرفتند. بی‌محابا به گذشتۀ شرارت‌بار خود تاختند، اشتباهاتشان را پیدا کردند و از آن‌جا که تصمیم گرفته‌ بودند اجازه ندهند فاجعۀ انسانی دیگری در کشورشان رخ بدهد، نمادهایی را از جنایت‌هایشان ساختند و جلوی چشمانشان گذاشتند تا همیشه به یاد آوردند که انسانیت چگونه زمانی در آن سرزمین جایش را به توحش داد و چگونه انسان‌های عادی خودشان را اسلحه به‌دست بالای گورهای دسته‌جمعی یافتند.2

بنای یادبود هولوکاست - برلین
بنای یادبود هولوکاست - برلین


اما چه درسی باید از آلمان‌ها گرفت؟

واقعیت این است که حکومت‌های دیگر با تمرکز بر هولوکاست، حواس مردم را از شرارت‌های خودشان پرت می‌کنند، اما نیمن که خودش آمریکایی است فکر می‌کند درس‌های زیادی وجود دارد که آمریکا و دیگر کشورها باید از آلمان بگیرند.

آمریکایی‌ها فکر می‌کنند نسل‌کشی بومیان (سرخ‌پوستان) اصلاً به پای هولوکاست نمی‌رسد، در صورتی که هیتلر از همین کشتار به‌عنوان الگوی گسترش نژاد برتر آلمانی استفاده ‌کرد. راست‌گرایان افراطی انگلیسی هم خیلی راحت دربارۀ شکوه امپراتوری‌ گذشته حرف می‌زنند انگار تاریخ استعمار را فراموش‌ کرده‌اند.

«شر آن چیزی است که دیگران مرتکب می‌شوند. ما ممکن است فقط اشتباه کنیم اما اشتباهات ما سزاوار واژۀ شر نیستند. این باور غلطی است که هر جامعه‌ای در مورد خودش دارد. مثلا در مورد خودمان می‌گوییم که صرفا از میهن دفاع کرده‌ایم و میهن‌پرست بوده‌ایم و اسمش را نژاد‌پرستی نمی‌گذاریم.»‌

آیا بمباران اتمی دو شهر ژاپن توسط آمریکا و نابودی شهر درسدن آلمان با بمب‌های آتش‌زای متفقین در جنگ جهانی دوم جنایت نبود؟ اگر جوامع فکر کنند «شر» را فقط دیگران مرتکب می‌شوند و خودشان صرفاً انسان‌های میهن‌دوستی هستند که از کشور و ارزش‌های مقدس‌شان دفاع می‌کنند؛ نژادپرستی هرگز از بین نمی‌رود.

کشتی برده‌داران - مقصد: سواحل آمریکا
کشتی برده‌داران - مقصد: سواحل آمریکا


آیا آمریکایی‌ها هنوز با شرارت‌های خود روبرو نشده‌اند؟

قدمت نژاد‌پرستی در آمریکا بسیار بیشتر از نژاد‌پرستی در آلمان است. نخستین برده‌ها در سال 1526 م. در کشتی‌های اکتشافی اسپانیایی‌ها به آمریکا برده شدند تا در جستجوی طلا به اربابان خدمت کنند. طی سه قرن برده‌داری در آمریکا، 15 میلیون زن و مرد و کودک آفریقایی قربانی شدند. برده‌ها اگر از سفر سخت دریایی جان به در می‌بردند و کشتی‌شان سالم به ساحل می‌رسید، در معادن کشف طلا، مزارع، ساخت و ساز و ... به بیگاری گرفته می‌شدند و بسیاری‌شان از سختی کار می‌مردند. در آمریکا برده‌داری در میانۀ قرن نوزدهم با فرمان آبراهام لینکلن لغو شد اما حتی تا سال 1951 هم اعدام خودسرانۀ (لینچ) سیاه‌پوستان توسط نژادپرستان جرمِ فدرال انگاشته نمی‌شد. سیاه‌پوستان آمریکا سال‌ها بعد از پایان هولوکاست در آلمان، هنوز برای داشتن حقوق برابر با سفیدپوستان، می‌جنگیدند و ما در قرن 21 همچنان در مورد تبعیض نژادی صحبت می‌کنیم. آیا بین انکار و فراموشی گذشته و قتل‌ سیاه‌پوستان به دست پلیس آمریکا که هر از گاهی تکرار می‌شود و شبهۀ نژادپرستی سیستماتیک را دوباره به راه می‌اندازد ربطی وجود دارد؟ آیا این به دلیل آن است که آمریکایی‌ها هنوز با گذشتۀ شرارت‌بار خود روبرو نشده‌اند؟

تازه در سال 2018 بود که پس از گذشت قرن‌ها اولین موزۀ یادبود قربانیان تبعیض‌نژادی در آمریکا تاسیس شد. در بخشی از این موزه 805 صفحۀ فولادی از سقف آویزان شده‌اند که نام سیاه‌پوستان اعدام‌شده بر رویشان حک شده است. بین سال‌های 1877 تا 1950 بیش از 4075 سیاه‌پوست در 12 ایالت جنوبی آمریکا بدون دادگاه و به‌دست سفیدپوستان محلی به‌دار آویخته شدند.

بنای یادبود قربانیان برده‌داری و لینچ در آمریکا
بنای یادبود قربانیان برده‌داری و لینچ در آمریکا


تا همین چند وقت پیش مجسمۀ ژنرال‌های ارتش در دوران جنگ داخلی آمریکا که طرفدار نظام برده‌داری بودند در ایالت‌های جنوبی نصب بود. سه سال پیش، بعد از آنکه جورج فلوید به‌دست پلیس آمریکا به‌نوعی دیگر لینچ (خفه) شد، مردم جنوب خشم‌شان بالاخره سرریز شد و بسیاری از این مجسمه‌ها را واژگون کردند.

مجسمۀ ژنرال رابرت لی در ویرجینیا - جایش را به بنادی یادبود پایان برده‌داری داد
مجسمۀ ژنرال رابرت لی در ویرجینیا - جایش را به بنادی یادبود پایان برده‌داری داد


در گسترۀ یک صد سال اخیر جهان شاهد نسل‌کشی‌های بسیاری بوده است. کشتار ارامنه‌ به دست دولت عثمانی، نسل‌کشی‌ رواندا در آفریقا، قتل‌عام نانجینگ به‌دست ژاپنی‌ها و کشتار مردمان بوسنی به‌دست صرب‌ها چند نمونه هستند. به فهرست فجایع باید پاکسازی‌ بزرگ شوروی استالینیستی، قحطی بزرگ اوکراین، آزار مسلمانان در میانمار و بسیاری دیگر را افزود.

نژادپرستی، نسل‌کشی و تبعیض در هر ابعادی یک شر مطلق است. نویسندۀ کتاب «درس گرفتن از آلمانی‌ها» عقیده دارد که سنگینی جنایت آلمانی‌ها چیزی از بار جنایات دولت‌های دیگر کم نمی‌کند. شر موضوعی نیست که بشود بر سر آن رقابت کرد. نژادپرستی و نسل‌کشی در هر ابعادی یک شر مطلق است.

آلمان چگونه راه خود را ساخت؟

آلمان پس از جنگ به دو بخش شرقی و غربی تقسیم شد. بخش شرقی که زیر سلطۀ کمونیست بود زودتر از نیمۀ غربی کار مواجهه با گذشته را شروع کرد و به محاکمۀ نازی‌ها، آموزش به کودکان، ساخت بنای یادبود هولوکاست و مرمت اردوگاه‌ها برای عبرت آیندگان پرداخت، درحالی‌که نیمۀ غربی در کار انکار و تلاش برای بازگرداندن آبروی از دست رفته بود و حتی نازی‌های قدیمی را برای مبارزه با کمونیسم به خدمت گرفته بود. آلمانی‌ها برای کنار آمدن با گذشتۀ خود دهه‌هاست که تلاش می‌کنند، البته نژادپرستی در آلمان کاملا از بین نرفته است. سال گذشته یک گروه نژادپرست راست‌گرای افراطی در خاک این کشور دستگیر شد. آلمانی‌ها می‌دانند ملتی که بخواهد با گذشته‌اش تسویه حساب کند باید اشتباهاتش را شناسایی کند و بپذیرد و بفهمد که چه مسئولیتی در قبال آن دارد.

«ملتی که مسیر تسویه حساب با گذشته را انتخاب می‌کند در مواجهه با گذشته‌ی خشونت‌بارش تقصیرهایش را شناسایی و تصدیق می‌کند و به تبع آن از خود می‌پرسد که مسئولیتش در قبال آن گذشته‌ی ملی چیست. تصدیق و پذیرش اشتباهات در انسان شرم به وجود می آورد و همین ممکن است ما را بترساند که نکند غرور ملی لطمه ببیند و از این رهگذر کشور با تلاطم مواجه شود، اما شرم قدم اول به‌سوی مسئولیت است و پس از آن غرور ملی اصیل درمی‌رسد. این ملت می‌کوشد به روایت ملی منسجم از گذشته‌اش دست یابد.» (ص 12) | درس گرفتن از آلمانی‌ها

ملتی که به روایتی اصیل از گذشته اش رسیده است با گذشته اش کنار آمده و مسئولیت اشتباهاتش را به گردن گرفته است آماده است تا در مسیر آینده ای تازه قدم بگذارد.

مسئولیت ما در برابر اشتباهات گذشته از ساخت بنای یادبود برای کشته‌شدگان و آموزش در مدارس تا ثبت درست تاریخ، نقد بی‌رحمانۀ اشتباهات و محاکمۀ عادلانۀ گناهکاران را در بر می‌گیرد.

در این مسیر برخی کشتگان باید یاد آورده شوند و از برخی تجلیل شود. برخی یادمان‌ها باید ساخته و برخی تخریب شوند. روایت‌ها از طریق آموزش منتقل می‌شوند و این آموزش چگونه باید به کودکان داده شود و چه چیزهایی باید به دست فراموشی سپرده شود؟ و آیا تبهکاران و جنایتکاران به سزای اعمالشان رسیده‌اند؟

سپردن خودمان به دست تیغ تیز سنجشگری باید کاری مداوم باشد. در بزنگاه‌های تاریخی همیشه عده‌ای پیدا می‌شوند که بگویند: «حالا وقتش نیست»، «این حرف‌ها را بگذارید کنار»، «فعلاً باید جلو برویم». اما اگر همین حالا در مورد ظلم‌هایی که به اقلیت‌ها شده است حرف نزنیم، بعداً تبدیل به نژادپرستی و رویکردهای تبعیض‌آمیز می‌شود.

«یادمان بماند که نازی‌ها هم همین‌طور بی‌سروصدا و آرام آرام تبدیل به این اژدهای تنوره‌کش و مهارنشدنی شدند.»

نژاد پرستی هنوز در آلمان از بین نرفته است، فقط مخاطب آن از یهودیان به ترک‌تبارها یا سایرین تغییر یافته است. در سال‌های 2000 تا 2007 چند نفر از رنگین پوستان مورد حملۀ جوانان نئونازی قرار گرفتند. مردم آلمان به جبران این حمله در سال 2015 به استقبال قطارهای حامل پناه جویان رفتند و صدر اعظم آلمان، آنگلا مرکل از طرفداران سرسخت حقوق پناهجویان بود اما نگرانی بابت بالا گرفتن ایدئولوژی‌های نژادپرستانۀ حزب راست افراطی همیشه حس می‌شود.

کتاب «درس‌گرفتن از آلمانی‌ها» داسـتان مسیر طولانی و پر‌پیچ‌و‌خمی را تعریف می‌کند که آلمانی‌ها در مواجهه با جنایات دوران نازی‌ها پیموده‌اند. نیمن گفته است که برای نگارش این کتاب همه چیز را چندبار راستی‌آزمایی می‌کرده و از یک کارشناس هم کمک می‌گرفته تا در دام سندسازی‌ها نیفتد.

و سخن آخر از زبان استنلی کاول، فیلسوف آمریکایی:

«تاریخ ما را ترک نخواهد گفت مگر آنکه تام و تمام آن را تصدیق کنیم و بپذیریم.»

1. تاد گیتلین، جامعه‌شناس آمریکایی در توضیح کار نیمن گفته است که «او مفاهیم اخلاقی را در بوتۀ آزمون واقعیت می‌گذارد و انسان‌هایی واقعی را نشان می‌دهد که با گذشتۀ نابخشودنی کلنجار می‌روند یا موفق می‌شوند زمام آن را در اختیار بگیرند.» و این چنین توانسته است به‌خوبی به مسئلۀ «شر» بپردازد.

2. هانا آرنت، فیلسوف سیاسی آلمانی، مفهوم ابتذال شر یا Banality of Evil (به تعبیر مهدی تدینی: روزمرگی شر) را پس از شرکت در دادگاه محاکمۀ آدولف آیشمن ابداع کرد. روزمرگی شر وقتی است که «شر دیگر ویژگی‌های آزاردهنده، زننده و خاص خود را از دست می‌دهد و به امری عادی و روزمره تبدیل می‌شود.» هانا آرنت معتقد بود که آیشمن یک فرد عادی بوده که با گفتن این که «مامورم و معذور» تبدیل به یک مهره در دستگاه کشتار نازی‌ها شده است.
آلمانکتابهولوکاستنژادپرستیآمریکا
علاقه‌مند به نوشتن و تولید محتوا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید