نشریه اکسیر
نشریه اکسیر
خواندن ۱۰ دقیقه·۳ سال پیش

مصاحبه با دکتر محبوبه ورمزیاد

شماره هفتم نشریه اکسیر/پاییز 1400

یاسمین سبحانی

1- دلیل شما برای انتخاب رشته‌‌ی شیمی چه بود؟

پدرم فیزیک مطالعه کرده بودند و هدایت ایشان به خواندن کتاب های مرتبط با شیمی و فیزیک، من را به این علم علاقه مند کرد.

شیمی که در عین حال از پایه و اساس ریاضی و فیزیک استفاده می‌کند،برای جهان امروز بسیار کاربردی باشد و در عین حال بسیاری مفاهیم در علم زیست شناسی را تفسیر و غنا ببخشد.برای همین علم شیمی را جذاب دیدم.

2- فکر می‌کنید کدام درس دوره‌‌ی کارشناسی برای شما مفید‌‌تر بوده؟

هردرسی به نوبه‌‌ی خودش به نظر من اهمیت داشت. کاربردی‌‌ترین و پراهمیت‌‌ترین درس‌‌ها را بیشتر از ترم 3 احساس کردم که درس‌‌ها تخصصی‌‌تر شدند. من شیمی معدنی 1 و2 را خیلی پایه‌‌ای و مهم دیدم، همچنین تجزیه 1 و2 و آلی 1 و 2. این سه به نظر من درس‌‌های مهمی بودند. شیمی‌‌فیزیک هم به نوبه‌‌ی خود درس مهمی بود ولی برای آینده‌‌ی من این درس‌‌ها پایه‌‌ای‌‌تر بودند.

3- بهترین خاطره‌‌ای که از دوران تحصیلتان در شریف دارید چیست؟

هم لیسانس و هم ارشد خیلی برای من خاطره‌‌انگیز بودند. کلاس تجزیه دستگاهی ما با خانم نادری از ساعت 12:30 تا19:30 بود و ما همیشه کپ میکردیم که هفت ساعت می‌خواهیم سر کلاس چه کار کنیم! خانم نادری هم کلا اجازه نمی‌دادند که بیشتر از 10 نفر آن کلاس را بردارند که شلوغ نشود و همه‌‌ی بچه‌‌ها بتوانند استفاده‌شان را از دستگاه بکنند. یک سیستم ناهار داشتیم و هرسری یکی باید ناهار می‌آورد. مامان من هم کتلت‌‌های خیلی خوشمزه‌‌ای درست می‌کرد و تصمیم گرفتم که کتلت بیاورم. شب قبل از کلاس همه داخل خانه بسیج شدیم که کتلت درست کنیم و از ترس اینکه یک وقت کم نیاد زیاد درست کردیم. خاطره‌‌ی اینکه آن کتلت را درست کردیم و فرداش بردم یا کلا ناهارهایی که همیشه اول جلسه دور هم می‌خوردیم خیلی خاص بود که من هنوز یادم هست چه درست کردم و آن کلاس را با چه کسانی داشتم. کلاس‌‌های دکتر باقرزاده هم خیلی برای من خاطره‌‌انگیز بودند.

4- در مورد فعالیت‌‌های دانشجویی و تجربه‌‌تان در انجمن علمی کاوش توضیح می‌دهید؟

انجمن کاوش برای من تجربه‌‌ی بسیار خوبی بود. اتاقی را در طبقه‌‌ی دوم، روبه‌روی دفتر مجله شریف به کاوش اختصاص دادیم و با هدایت آقای همتی و کمک همه بچه های گروه یک آزمایشگاهکی شد. خیلی هم ساده بود و حدود 10 تا 12 نفر از بچه‌‌ها که علاقه داشتند هم آمدند. همین که به ما اعتماد شده بود که شما می‌توانید خودتان روی چیزی کار کنید، حس استقلال و حس یک دانشمند را به من می‌داد. به نظرم خیلی جذاب بود و باعث می‌شد شما علاقمند بشوی که یک کاری را خودت انجام بدهی. در مجله‌‌ی شریف هم آقایی به اسم داوود مژده‌‌ای بودند که ایشان آن ‌‌موقع دبیر مجله‌‌ی شریف بودند و در کل کارهای جالبی می‌کردیم. من همیشه اگر بخواهم توصیه‌‌ای کنم می‌گویم که از دوران لیسانس باید نهایت استفاده را کرد، خوب درس خواند و در عین حال یک سرگرمی جذاب برای خود داشت. چون آخرین فرصتی هست که آدم آزاد است و فراغت بال دارد. بعد که به مقاطع بالاتر می‌رود، درگیری‌‌های ذهنی‌اش خیلی بیشتر می‌شود و دیگر آن فرصت را ندارد؛ برای همین فعالیت‌‌های جانبی مثل همین کاوش و مجله‌‌ی شریف به آدم روحیه و انگیزۀ خوبی برای همیشه فعال بودن و درس خواندن می‌دهد. به نظر من تجربه‌‌ی خیلی خوبی بود.

5- با چه هدفی در مقطع کارشناسی ارشد گرایش معدنی را انتخاب کردید؟

من به معدنی خیلی علاقه داشتم. تدریس دکتر باقرزاده هم خیلی دوست داشتم و با تدریس ایشان به معدنی علاقمند شدم. موقعی که کتاب‌‌های مربوط به دبیرستانم را می‌خواندم، احساس می‌کردم به آلی و تجزیه علاقه‌مندم ولی دکتر باقرزاده به طرز عجیبی من را به معدنی علاقمند کرد و معدنی را درس خیلی پایه‌‌ای‌‌تری احساس کردم و طبق یک سری ایده‌‌هایی که داشتم و مقالاتی که میخواندم حس کردم من آن چیزی که می‌خواهم را می‌توانم در شیمی معدنی پیدا کنم.

6- به عنوان کسی که جزو دانشجوهای برتر رشته‌‌ی خودش بوده، توصیه‌‌ای دارید؟

من توصیه‌‌ای که دارم این است که برای درس‌‌هایشان، به خصوص درس‌‌های پایه‌‌ای وقت بگذارند چون پایه‌‌ای که آنجا برای شما جا می‌افتد دیگر تا آخر با شماست. از هر نظر خیلی خوب راجع به اینکه می‌خواهند در آینده چه کار بکنند تحقیق و مطالعه کنند. فقط آن دو سال ارشد را نبینند و یک دورنمایی از خودشان ترسیم کنند. با داشتن این دورنما آدم می‌تواند ببیند کدام‌یک قابل محقق شدن و کدام‌یک نیست، چه مهارت‌‌هایی برای رسیدن به آن لازم است و... . و اینکه شاید کلیشه‌‌ای باشد ولی از دوران کارشناسی‌شان لذت ببرند، فعالیت‌‌های مختلف دانشگاه را ببینند، طبق علاقه‌شان فعالیت سرگرمی و جذاب داشته باشند و از لحظه‌‌شان لذت ببرند.

7- در دوره‌‌ی کارشناسی ارشد با کدام استاد راهنما کار می‌کردید و پروژه‌‌ای که داشتید در چه حیطه‌‌ای بود؟

من با دکتر قنبری کار کردم و کاری که ما کردیم سنتز یک سری ترکیبات OxNy در راستای خالص سازی فولرن بود.

8- فعالیت ورزشی هم داشتید و در رشته‌‌ی کاراته مقام دوم منطقه را کسب کردید. این موضوع چه تاثیری در زندگی‌تان داشت؟

بی‌‌اندازه تاثیر مثبت داشت. فعالیت ورزشی برای من مدیتیشن روح بود؛ سرعت یادگیری‌ام را بیشتر می‌کرد، علاقه به زندگیم را بیشتر می‌کرد، اگر استرسی داشتم واقعا استرسم را کاهش می‌داد و خوبی دیگری هم که داشت این بود که بچه‌‌های خارج دانشکده را هم می‌دیدم و با آینده‌‌های مختلف آشنا می‌شدم و توصیه‌های جالبی از آنها می‌گرفتم. یک مقدار روابط اجتماعی آدم را قوی می‌کند و دید آدم را باز می‌کند. در عین حال داخل گروه بودن و فعال بودن حس خیلی مثبتی به آدم می‌دهد. آدم‌‌هایی که آن زمان در گروه‌‌های مختلف فعالیت داشتند نسبت به کسانی که صرفاً کلاس‌شان را می‌رفتند آینده‌‌ی بهتری داشتند.

9- تحصیل در دانشگاه شریف به جز جنبه‌‌ی آکادمیک و درسی، چه چیزی به شما یاد داد؟

تجربه‌‌های ریز و درشت خیلی زیاد داشت ولی یکی از آنها که خیلی مهم بود این بود که آدم‌‌هایی که در شریف درس می‌خوانند، به صورت کلی از دانشجو گرفته تا استاد، اکثریت آدم‌‌هایی هستند که تا حدودی اندیشه‌‌هایشان از حد متوسط بزرگ‌‌تر از آدم‌هایی است که در دانشگاه‌‌های دیگر هستند. من همیشه انگیزه ای قوی برای تحقق اهدافم در علم شیمی را داشتم ولی قرار گرفتن در دانشگاهی که آدم‌‌هایش بزرگ فکر می‌کنند و در عین حال برای این اندیشه‌‌های بزرگ‌شان خیلی سخت تلاش می‌کنند باعث می‌شد که این انگیزه بیشتر و قوی‌‌تر بشود. فضای شریف فضای خاص و متفاوتی است. نه اینکه همه‌‌ لزوما خوب باشند ولی انسان‌‌ها داخل شریف بزرگ‌‌تر و آینده‌‌نگرتر فکر می‌کنند.

10- شخصی در دانشگاه شریف بوده که بر شما تاثیر خاصی گذاشته باشد؟

من استادهایی که با آنها معدنی و تجزیه را پاس کردم استادهای خیلی خوب دانشکده بودند. مفاهیم اساسی‌‌ را در حین تدریسشان برای ما‌ جا انداختند. برای همین احساس می‌کنم که برای من خیلی مفید بودند و کمک کردند. من بیشترین خاطره‌‌‌ای که دارم با دکتر باقرزاده‌‌ است. معدنی 1 و 2 را با ایشان داشتم و همچنین آلی فلزی. دو تا درس هم در ارشد داشتم. دکتر باقرزاده عجیب آدم را علاقه‌مند می‌کنند.

11- به نظرتان مهم‌‌ترین فاکتور مورد نیاز برای گرفتن پذیرش از دانشگاه‌‌های خارج کشور چهست؟

اول نمره‌‌ی زبان. اینجا اکثراً فاندی که می‌گیرند با تی‌‌ای شدن است. یعنی شما دستیار استاد می‌شوی و برای این کار بلد بودن زبان فاکتور بسیار مهمی است. GRE دانشگاه با دانشگاه فرق دارد ولی آن هم چیز مهمی است. GPA درس‌‌های تخصصی اهمیت ویژه‌ای دارد. توصیه‌نامه برخلاف اینکه بقیه فکر می‌کنند مهم نیست، اما اهمیت خاصی دارد. یکی از اساتید دکترای من مسئول دادن پذیرش به دانشجوها بود و می‌گفت توصیه‌نامه برای ما بسیار مهم هست. بچه‌‌ها اگر دنبال توصیه‌نامه هستند از اساتیدی بگیرند که برای نوشتن آن وقت می‌گذارند. اینکه توصیه نامه به صورت ویژه برای شما نوشته شده باشد و یک تمپلیت ساده نباشد بسیار مهم است. و اینکه خودشان را محدود به یک دانشگاه نکنند و رنج مختلفی از دانشگاه‌‌ها را با سطح‌‌های مختلف بررسی کنند. خیلی سخت‌‌گیر نباشند که 20 دانشگاه اول دنیا حتما پذیرش بگیرند. زیاد بفرستند، زیاد تلاش کنند، با بچه‌‌های ایرانی که در آن دانشگاه‌‌ها هستند ارتباط برقرار کنند و به یکی دو نفر خودشان را محدود نکنند. سعی کنند حتما یک فعالیت داوطلبانه داشته باشند. اگر ارشد را تصمیم دارند ایران بخوانند سعی کنند که مقاله بدهند ولی اگر نشد هم ایرادی ندارد؛ معمولا از undergradها که می‌آیند انتظار مقاله ندارند. گرفتن بعضی درس‌‌های پیشرفته هم تاثیر مثبتی دارد. فعالیت‌‌های آکادمیک مثل همین کاوش خیلی موثر است. فعالیت‌‌های غیر آکادمیک هم تا حدودی موثر است.

12- یک جنبه‌‌ی مثبت و یک جنبه‌‌ی منفی مهاجرت را می‌گویید؟

جنبه‌‌ی مثبت مهاجرت این است که جایی که من آمدم و دکترا خواندم، از لحاظ امکانات و وقتی که برای پژوهش می‌گذارند اصلا قابل مقایسه با ایران نیست. شما اگر در خارج از کشور دانشگاه نسبتا خوبی بیایید از نظر آکادمیک خیلی رشد می‌کنید. از همه نظر آدم‌‌های بیشتر و متنوع‌‌تری را می‌بینید و دیدتان بازتر می‌شود.

برای جنبه‌‌ی منفی مهاجرت این را بگویم که یک مسئله علمی روانشناسی هست که ثابت شده است؛ وقتی که مهاجرت می‌کنی، انگار داری از آن جایی که بزرگ شدی کنده می‌شوی و وارد جای دیگری می‌شوی که همه‌‌چیز آن متفاوت است؛ حالا شما اصلا مشکل زبان هم نداشته باشی، فرهنگ و همه‌‌چیز متفاوت است. با اینکه بعدا با اونجا وفق می‌گیری ولی باز همیشه احساس می‌کنی که من یک جای دیگه‌‌ام و در عین حال هم داری از آن خودی که در ایران ساختی فاصله می‌گیری. به قولی در علم روانشناسی به آن می‌گویند شما داری وارد یک مرز سومی می‌شوی و احساس گم‌‌شدگی داری. نه دیگه به آن کشور اولیه‌‌ت به اون صورت تعلق داری و نه خودت را از این کشور و فرهنگ می‌دانی. این حس گاهی اوقات خیلی اذیت‌‌کننده‌ست و باعث می‌شود که من خیلی اوقات حسرت بخورم و به آمریکایی‌‌هایی که اینجا با خانواده‌‌شان هستند حسادت کنم؛ درست است که اینجا بودن و ارتباط برقرار کردن با آدم‌‌های دیگر و ... همه‌‌ خوب هستند، ولی در نهایت تو هم دوست داری که اینجا خانواده داشته باشی و راحت از خاطرات بچگی و خاطرات مشترک با آدم‌‌ها بگویی و این موضوع آزرده‌ات می‌کند.

13- با توجه به این که شما هم به عنوان دستیار آموزشی و هم دستیار پژوهشی کار کرده‌اید، فکر می‌کنید کدوم برایتان بهتر بود؟

به نظر من بهتر و بدتر وجود ندارد، بستگی به آینده‌‌ای داره که هدف شماست. اینجا اگر شما بخوای استاد بشی هم این که شما تجربه‌‌ی تدریس داشته باشی مهمه و هم این که سابقه‌‌ی پژوهش داشته باشی. ولی اگر شما بخواید وارد کار صنعت بشید، بخش پژوهش و مهارت یاد گرفتن میتونه خیلی مهم‌‌تر باشه. بستگی به شرایط استاد و نوع پذیرشتون هم داره.

14- تحصیل در کدام یکی از مقاطعی که خواندید دید شما را بازتر کرد؟

هر کدامش به نوعی مهم بود. کارشناسی از این نظر مهم بود که پایه‌‌ی شما را می‌سازد و برای من این خیلی مهم بود که بفهمم شیمی چیست. دکترا تجربه‌‌هایش زیاد بود؛ هم تدریس و هم پژوهش‌ام طولانی مدت بود و باعث شد ذهنم باز بشود. پژوهشگر شدنم در دوره‌‌ی دکترا رخ داد و شکل گرفت. چون فکر می‌کردم بلدم ولی بلد نبودم. پسادکتری دید من را از این نظر باز کرد که خیلی کارها می‌شود کرد. به نظر من هرمقطعی یک نوع دید به آدم می‌دهد.

15- الان که در دانشگاه تگزاس مشغول به کار هستید، حوزه‌‌ی فعالیت‌تان چیست و محیط کار را چطور توصیف می‌کنید؟

اینجایی که من هستم در واقع یک مرکز سرطان در تگزاس است. ما وابسته به شرکت بزرگ M.D Anderson هستیم که هدف اصلی‌اش درمان سرطان است. ‌‌کاری که من به صورت خاص انجام می‌دهم بخش زیست‌شناسی‌اش بیشتر هست ولی احتمالا شیمی اش را در آینده بیشتر بکنیم. در واقع کار ما بررسی مکانیزم و کارکرد (ارتباط) ژن ها در سلول های سرطانی سینه است تا بتوانیم با استفاده از این علم، دارو و درمان موثر را ارائه دهیم.

16- کتاب و فیلم موردعلاقتون چهه؟

من یکی از موثرترین کتاب‌‌هایی که خواندم کتاب تهوع ژان پل سارتر هست. این کتاب، من را با فلسفه‌‌ی اگزیستنسیال آشنا کرد که می‌تواند فلسفه‌‌ی بسیار مهمی در زندگی هر فرد باشد. فیلم موردعلاقه‌‌ی من انیمیشن Soul بود که جدیدا دیدم و در راستای همین اگزیستنسیال است. توصیه میکنم که حتما ببینید.

17- حرف آخرتان به بچه‌‌های شریف؟

شریف دانشگاه خیلی خوبی است. من خیلی خوشحال هستم و این یکی از بهترین اتفاقات زندگی من بود که در شریف و دانشکده‌‌ی شیمی درس خواندم. تجربه‌‌های خیلی خوبی کسب کردم و لحظات خیلی خوبی داشتم. بدانند که جای خیلی خوبی‌‌ هستند و از آن نهایت استفاده را بکنند. حسودی‌ام هم می‌شود! دلم میخواست یک ماشین زمان داشتم و به آن دوران برمی‌گشتم!

دانشگاه صنعتی شریفمصاحبه
نشریه رسمی دانشکده شیمی دانشگاه صنعتی شریف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید