شاید برایتان جالب باشد ، اگر بدانید هر مولکول و هر سلول موجود در بدن شما ، دارای غریزه ی به خصوصی است ، و جالب تر از آن اینکه میداند چه زمان هایی باید شروع به فعالیت کند و چه زمان هایی باید از فعالیت دست بکشد . همان طور که در پست کوانتوم برای شما مثال زدیم ، اسپرم ها زمانی که در بدن مَرد هستند هیچ گونه فعالیتی را از خود نشان نمیدهند ، اما به محض اینکه وارد رَحِم میشوند ، به یک باره اسپرم فعال میشود و هر سلول تنها برای بقای خود میجنگد تا اینکه خود را به مقصد برسانند .
پس با توجه به توصیف های بالا ، تک تک مولکول ها و تک تک سلول هایی که در بدن ما انسان ها وجود دارند ، دارای شعور و منطقی خاص هستند .
حال اگر به شما بگویم بعضی از سلول های بدن با یکدیگر به طور گروهی در ارتباط مستقیم هستند چه ؟
بر پایه اثبات های علمی هر مولکول در اطراف خود ، میدان های انرژیکی و مغناطیسی خاصی را ایجاد میکنه .و یک سوال ؟ به نظر شما ، چه چیزی باعث ایجاد نظم در ضربان قلب شما میشه ؟ اصلا چه چیزی باعث انقباض و انبساط لحظه ای قلب شما میشود ؟ حقیقت این است که ، ضربان قلب ما انسان ها توسط مولکول های اطراف قلب کنترل میشود ، مولکول های و سلول های اطراف قلب ، با ایجاد یک میدان مغناطیسی خاص به یکدیگر اعلام آمادگی و سپس با ایجاد یک میدان الکتریکی ، یک شُک الکتریکی به قلب وارد میشود ، که نتیجه این هماهنگی ، انقباض و انبساط لحظه ای در عضلات قلب است.
در دوران کودکی ام،اگر از من این سوال را میپرسند که چه کسی هستم ، میتوانستم خودم را به راحتی معرفی میکنم . میتوانستم آرزوهای خود را یک به یک عنوان کنم ، بدون هیچ گونه شک و دو دلی . اما اگر حالا از من بپرسند که تو چه کسی هستی ، پاسخ به این پرسش برای من خیلی خیلی سخت است . زیرا حال میدانم جواب این سوال ، تنها به نام من منتهی نمیشود .
اگر زمانی که رو به روی آینه قرار میگیرید ، با چهره ی خود غریبه هستید و ظاهری نا آشنا رو به روی شما قرار دارد ، این به معنی است که با من حقیقی خود دوست نیستید . من حقیقی شما کیه؟
من حقیقی شما یعنی هر آنچیزی که در شما وجود دارد و شما از آن بی اطلاع هستید . که این میتواند روح ، ذهن ، ضمیر نا خود آگاه ، نیمه ی تاریک وجود و … باشد .
هر چه در مورد خصوصیات روح بگوییم ، کم گفته ایم ،زیرا روح ذره ای از ذات الهی است که در ما دمیده شده است ، جاودانه است ، از ازل بوده است و تا اَ بَد خواهد بود . برای اینکه با روح خود بیشتر آشنا شویم ، باید به نیاز های آن رسیدگی کنیم ، اگر همان طور که به جسم خود روزی سه وعده غذا میدهیم ، به روح خود نیز رسیدگی کنیم ، اگر او را به عنوان بخشی از خود بپذیریم و نیاز های آن را برطرف نماییم ، آن گاه آن را بهتر میشناسیم . البته این بهترین تعبیر در مورد روح نیست . بلکه اگر بخواهیم کمی واقع بینانه تر به موضوع نگاه کنیم ، ما باید خودمان را به عنوان یک روح بپذیریم نه یک جسم ، آنگاه باید از جسم خود مواظبت کنیم ، مواظب اعمال و رفتاری که جسم ما انجام میدهد باشیم ، زیرا ما یک نماینده از جانب خداوند هستیم ، ما یک روح هستیم ، یک ذات مقدس .
ذهن یک واسطه ما بین روح و مغز است ، ذهن وظیفه ی دریافت ، فیلترینگ ، و ارسال اطلاعات به مغز را بر عهده دارد ، البته ذهن دشمن ما نیست ، ذهن تجربه میکند و مغز تجربه را ثبت میکند . ذهن دارای مراتب مختلفی است ، هر آنچیزی که به آن می اندیشیم ، هر آنچیزی که از آن خاطره داریم ، همه و همه در ذهن ما نقش بسته اند . ذهن ماهیت فیزیکی ندارد .
شما این مطلب رو میخوانید ، شما روی میز می نِشینید ، شما می بینید ، تمام این ها از طریق ضمیر خود آگاه شما انجام میشه . شما به موضوعی بدون هیچ دلیل قانع کننده ای برای خود ،یا به رنگی خاص علاقه دارید ، شما به یکباره عصبانی می شوید بدون اینکه کنترلی روی خَشم خود داشته باشید . شما در دیداری های روزانه با مردم ، از بعضی از انسان ها بنا به ظاهر آن ها خوشتون میاد و از بعضی از چهره ها متنفر هستید . این خصلت های خوب یا بد ، مربوط به ضمیر نا خود آگاه شماست . ضمیر نا خود آگاه، بر تمامی رفتارهای شما سُلطه دارد بدون اینکه شما اطلاع یا تصرفی در آن داشته باشد . بلکه شما تنها از آن رفتارهای خوب یا بد پیروی میکنید .
به این مثال توجه کنید : یکی از دوستان ، بعد از اطلاع از مسیر معنوی به خودش قول میده که همه انسان ها را ببخشه . این کار را هم انجام میده ، اما با گذشت زمان متوجه میشه زندگیش هنوز تغییر چندانی نداشته ، به روان پزشک مراجعه میکنه و روان پزشک به ایشون میگه که تو هنوز نتونستی همه ی اون افرادی که بهت بدی کردن رو ببخشی ، ایشون میگه نه ، من همه رو بخشیدم ، اما روان شناس همچنان بر گفته ی خودش پا فشاری کرده بوده و گفته بود تو هنوز یک یا چند نفر رو نبخشیدی ، برو و با تمرینات ارتباط با ضمیر نا خود آگاه ، اون اشخاص رو پیدا کن و اون ها رو ببخش . دوستمون با انجام تمرینات متوجه میشه که ضمیر نا خود آگاهش هنوز یک نفر رو نبخشیده ، اون فرد چه کسی بوده ؟ پدر . بعد از کمی دقت متوجه میشه دقیقا همینطور بوده . ایشون هنوز نسبت به رفتار های بد پدرش حساس هست و هنوز هم از بعضی از اعمال پدرش تنفر داره ، که با تصحیح کردن این موارد در ضمیر ناخود آگاهش تونسته بود پدرش رو ببخشه .
آن چه در بالا مطالعه کردید ، کِثرت بود ، کِثرت یعنی فراوانی ، یعنی ازدیاد . شنیده اید که میگویند کاری میکنم که کارِت به اَسفَرو سافِرین بیفته ؟ این یعنی اینکه کارت به جایی بیفته که به هزار چیز منتهی بشه ، انتهایی نداشته باشه ، مدام دور خودت بچرخی و به جایی نرسی ، در پاراگراف بالا ما یک انسان بودیم با بخش های متفاوت ، حال فرض کنید هر بخش از وجود ما به طور جداگانه فعالیت داشته باشه ، به عنوان مثال : روح به سمت خدا شناسی بره ، جسم به سمت نفسانیات تمایل پیدا کنه ، ذهن مدام ما رو به گذشته و آینده ببره ، ضمیر نا خود آگاه به طور کامل جسم ما را کنترل کنه و ما را تبدیل به انسانی نفوذ نا پذیر کند .
با وجود چنین شرایطی نتیجه ی قابل قبولی از حضور در مسیر معنوی ، عائد ما نخواهد شد ، مگر اینکه ما تمام بخش های وجودی خودمون رو به یگانگی دعوت کنیم ، یعنی حرف جسم ما ، همان حرف روح ما باشه ، حرف روح ما همان حرف وجدان ما باشه ، افکار ذهن ما با خواسته ی قلبی ما یکی باشه و ضمیر نا خود آگاه ما برای ما شناخته شده باشه و تحت کنترل ما باشد و اگر بتوانیم کثرت در وجود خود را به وحدت تبدیل کنیم ، آن وقت میتوانیم با تمام بخش های وجودی خود ،در کمترین زمان ممکن ، آن یگانه عالم هستی یعنی خداوند متعال را درک و حِس کنیم .
آن وقت تبدیل به انسانی میشیم که کارش به همون اَسفَرو سافِرین افتاده ، چون انسانی هستیم با چندین بخش مجزاء که هر بخش از وجود ما داره راه خود را طی میکنه . در همین راستا نه تنها تعادل در بُعد معنوی ما از بین میره ، بلکه تعادل انرژیکی و مغناطیسی سلول های بدن هم دچار اختلال خواهد شد و مخصوصا اگر از شخصی کینه ای در دل داشته باشیم ، از اخلاق ها و یا رفتارهای افرادی که در نزدیکی ما زندگی میکنند بدمون بیاد (چون باعث میشه هر روز اعصاب ما خورد بشه) ، اگر خود را فردی ضعیف و سرخورده حس کنیم ، اگر خواسته های ضمیر نا خود آگاه خود را ندانیم ، آن گاه نه تنها در طول زندگی ، زندگی تواَم با آرامش را تجربه نمی کنیم ، بلکه رفته رفته و مخصوصا در زمان پیری شاهد بیماری های قلبی ، آلزایمر ، شیزوفرنی و … در خود خواهیم بود .
بعضاً مشاهده میکنیم که عده ای از افراد دچار تیک های عصبی هستند ، به عنوان مثال پلک های چشم آن ها مدام در حال پرش است ، یا در قسمت شانه و گردن دچار پَرِش و گرفتکی عضلات میشوند … علت اینگونه تیک ها چیست ؟
علت اینگونه تیک ها ، انسداد انرژی در قسمت هایی از بدن است ، ما با سرکوب کردن افکار ، علاقه ها ، احساسات و عواطف خود باعث انسداد انرژی در نقاطی از بدن خود میشویم .
هدف از نگارش این پست برای شما عزیزان ، این بود که شما را با بخش های وجودی خود بیشتر آشنا کنیم ، نیازی به این نیست که ترسی را در دل راه دهید ، بلکه خواسته ما از شما این است که روزمرگی و عدم آگاهی را از زندگی خود حذف کنید و با شناخت بخش های وجودی خود و نحوه ی کارایی آن ها ، آرامش ، عشق ، تازگی و همچنین معنویت را به وجود خود و اعضای خانواده خود هدیه کنید .
شاید به مباحثی که در این پست گفته شد اعتقادی نداشته باشید ، اما همین عدم اعتقاد نسبت به مسائل خاص ،یکی از رفتارهای منفی ضمیر ناخود آگاه شماست ، پس در مورد تک تک مباحثی که ارائه شد ، خودتان تحقیقاتی را به عمل آورید و اگر متوجه شدید ضعف هایی در شما هست که درمانش ، این راه حل ها ، هستند . دریغ نکنید . زیرا این شما هستید که میتوانید زندگی خود را تغییر دهید . شما میتوانید ، این حق شما است که بهترین زندگی را داشته باشید ، این حق شما است که با عشق و آرامش در کنار خانواده خود زندگی کنید . دانسته های خود را عَملی کنید .
این راز موفقیت شماست .