در این مطلب که پیش روی شماست نگاهی به تجربیات من در سال 1398 در یک آژانس دیجیتال مارکتینگ سال اولی میکنیم. نگاهی از دریچه ذهن یک کارمند، یک سرپرست یا حتی یک مدیر! اما قبل از اینکه شروع به خواندن این مطلب کنید، بهتر است با من کمی بیشتر آشنا شوید.
من الیاس درستکار هستم، مدیر خلاقیت در آژانس دیجیتال مارکتینگ پینتو ادز. تقریبا 9 سال پیش بصورت جدی با شناخت محتوا و سئو وارد دنیای کسب و کارهای آنلاین شدم. از ایران سرور شروع کردم، با سایت آقای جواد افتاده عزیز (socialmedia.ir) در همان دوران بیشتر با سوشال مدیا آشنا شدم، چندسالی بصورت تخصصی و البته به عنوان فریلنسر سئو کار کردم و بعد از آن تقریبا 4 سال پیش تصمیم گرفتم با دنیای بزرگتری به اسم دیجیتال مارکتینگ بصورت جدیتر آشنا شوم. در این 9 سال گذشته تجربیات خوبی داشتم که همواره بیشتر شکست بوده و بیشتر از همین شکستها آموختم.
احتمالا این نسخه اولیه از یادداشتم درباره تجربیات سال 98 باشد که شما میخوانید، پس لطفا اگر شما هم تجربیاتی که من فرصت تجربه کردنش را نداشتم دارید، برای من و خوانندگان این مطلب بنویسید.
از اوایل سال 97 فرصتی فراهم شد که به همراه چند تن از همکارانم تجربهی متفاوتی در یک تیم مستقل مارکتینگ را داشته باشم. در لابلای این تجربهها و فرصتها تیم ما (پینتو) شکل گرفت و تقریبا از زمستان 97 شروع به فعالیت کرد. از شروع سال 98 این تیم بصورت مستقل و به عنوان یک آژانس دیجیتال مارکتینگ پا به مسیر جدید و تقریبا ناشناختهای گذاشت. سال 98 برای ما پر از تجربههای خوب، شکستهای خوب، مسیرهای ترسناک، اشتباههای وحشتناک و ... بود. حال سعی میکنم بصورت خلاصه و موردی نکاتی که در سال 98 باعث پربارتر شدن تجریبات ما و آشنا شدن با فرصتها و تهدیدهای کاری در سیستم کسب و کارهای آنلاین وجود دارد، بپردازم.
منظور از تخصص گرا بودن، پرداختن به یک موضوع کاری خاص است که در آن متبحر میشوید. در ابتدای راه با توجه به فرصتهای خوبی که وجود داشت، سودای ساخت یک آژانس تمام خدمات (360 درجه) را داشتیم. داشتن این فکر به خودی خود هیچ ایرادی ندارد. اما برای ما که در ابتدای راه بودیم و بشدت با محدودیت منابع مالی و انسانی روبرو هستیم، گزینه مناسبی نبود. هر چند که بنا به ظرفیت بوجود آمده ما در این سال پروژههای متعدد و بزرگی انجام دادیم، اما گاهی آورده این پروژههای متعدد به اندازه تمرکز کردن روی یک خدمت یا محصول نیست.
فارغ از توضیحات پاراگراف بالا، فکر میکنم ما امسال محکوم به انجام تمام کارهایی که کردیم بودیم. چون انجام این پروژهها در زمینههای مختلف باعث شد، دیدی تازه برای نوشتن برنامه استراتژیک سال آینده به ما بدهد. پس با نگاهی به عملکرد 1 سال گذشته خود، متوجه شدیم باید در یک زمینه خاص که توانایی و تجربه مناسبی در اجرای آن داریم تمرکز کنیم.
به یاد دارم که در یکی از برنامههای رادیو اقتصاد یکی از شنوندگان از آقای شعبانعلی پرسید: قصد تاسیس یک فروشگاه لباس را دارم، به سمت ارزان فروشی بروم یا برند ؟ اما جواب آقای شعبانعلی واقعا جالب بود. گفتند : دقیقا نمیتوانم پاسخ مشخصی به این سوال بدم اما باید بگویم که متوسط یا در میانه این دو نباشید! زیرا دیگر نه مشتریان برند را دارید و نه میتوانید مشتریان ارزان فروشی را پیدا کنید.
پس ما متوجه شدیم که باید شناخت درستی از مخاطب داشته باشیم. اگر قرار است عمده مشتریان ما افراد خبره و یا شرکتهای بزرگ باشند باید محتوا، منابع و مهارتهای خود را به آن سو هدایت کنیم. اما اگر مشتریان ما افراد یا بیزینسهای کوچک و خرد هستند باید منابع خود را در این جهت آموزش دهیم و هدایت کنیم.
تقریبا میتوان بگویم که وسط این دو جریان بودن، مخصوصا اگر تارگت مارکت خاصی را هدف قرار نداده باشید، باعث هدر رفت منابع بخصوص زمان شما میشود.
حتما یک طرح توجیهی و برنامه مشخصی برای کسب و کار داشته باشید. حال اینکه این برنامه بصورت مستند درآمده باشد و یا اینکه فقط در ذهن شماست! هرزگاهی طبق برنامه بازاریابی مسیری که طی کردهاید را بررسی کنید تا بتوانید زودتر متوجه خطاهای خود شوید.
همهی ما متوجه هستیم که قطعی ده روزه اینترنت ضرر بسیاری به کسب و کارهای آنلاین وارد کرد. چه فروشگاههای بزرگ آنلاین و چه کسانی که تنها گرداننده چند پیج اینستاگرامی هستند. این اتفاق بسیار نادر و غیر قابل پیش بینی بود، اما اتفاق افتاد. پس بجای حرص خوردن که مانع تفکر است، ریلکس کنید. پس از ریلکس کردن به تهدیداتِ برنامه کسب و کار خود قطعی اینترنت را نیز اضافه کنید و سعی کنید با توجه به این نکته به آینده کاری خود بیشتر و دقیقتر فکر کنید.
تا آنجایی که به یاد دارم از سالها پیش دغدغه کارمندی، هدایت یک تیم و البته مبحث توسعه مهارتهای فردی و شغلی را داشتهام. اتفاق بسیار خوبی که امسال در تیم ما افتاد جلسات هفتگی knowledge sharingبود. البته در ابتدا برای بسیاری از بچههای تیم حضور و شرکت در این جلسات سخت بود. زیرا هیچ کدام تجربه یا اعتماد به نفس کافی برای ارائه را نداشتند. پس از مدتی به دلیل انباشت تسکهای کاری این جلسات تعطیل شد، اما تجربیات خوبی برای من داشت که در ادامه به آن اشاره میکنم :
خلاقیت یک مهارت است نه استعداد؛ گاهی به این مسئله فکر میکنم که چرا برخی از افراد نمیخواهند یا نمیتوانند خلاق باشند (البته که منظور از خلاقیت آپولو هوا کردن نیست). خب قطعا میزان خلاقیت در همهی افراد یکسان نیست، اما نکته جالب این است که هر کسی ممکن است به نوعی خلاقیت خود را نشان دهد. گاهی با ارائه یک پیشنهاد ساده، گاهی با انتقاد و غرغر کردن، گاهی با رویاپردازیهای غیر عملی و گاهی هم با سکوت ... پس اول درک کنیم که هر کسی دقیقا چه مهارتهایی دارد و از این مهارتها چگونه میتوان به بهترین نحو در مسیر اهداف سازمان استفاده کرد. نکته بعد اینکه برای درک بهتر در یک تیم باید با زبان آنان آشنا شد یا بهتر از آن زبان مشترکی برای درک مفاهیم کاری بسازید.
یادگیری خوشحال کننده است؛ خب اگر شما هم با شرایط و محدودیتهای یک شرکت سال اولی آشنا باشید، قطعا متوجه هستید که برای زنده ماندن و جان گرفتن این نهال چقدر از خودگذشتگی لازم است. تقریبا تمام بچههای ما امسال بشدت کار کردند. سعی کردیم در این مسیر فرصتی هر چند کم را برای یادگیری در اختیار اعضای تیم قرار دهیم. فرصت آزمون و خطا؛ اینکه متوجه شوند در مسیر یادگیری هستند بسیار خوشحال کننده و انرژی بخش است.
ادامه دارد ...