عماد یک پیانیست و آهنگساز است. او در رشته مهندسی صنایع تحصیل کرده و سابقه فعالیت در حوزه بازاریابی و توسعه کسب و کار را دارد.
چگونه تنهایی ما را تنهاتر میکند

مقاله پیش رو ترجمهای است از مقاله How Loneliness Begets Loneliness نوشته اولگا کازان که آن را از زبان خودش میخوانید. تنهایی و ضعف در ارتباطات اجتماعی مسألهای است که امروز اکثر ما با آن دست و پنجه نرم میکنیم و اگر به آن بیتوجه باشیم، زندگی ما را تهدید میکند. به همین دلیل ترجمه کردن این مقاله را بر خود واجب دیدم. نکات بسیار جالبی در این مطلب بیان شدهاند. امیدوارم خواندن آن به بهبود کیفیت زندگیتان کمک کند.
بیلی بیکر در مقاله اخیرش در بوستون گلوب، درباره تنهایی مردان نوشت:
به وضوح، من نمونه بارز اکثریت خاموش مردان میانسالی هستم که تشنه دوستیاند و دم نمیزنند؛ حتی اگر تمام نشانهها خلاف این را نشان دهد.
شاید یکی از دلایلی که این موضوع در اینترنت سر و صدا کرده، این است که مردم زیادی خود را با آن در ارتباط دیدهاند: سال گذشته، ویوک مورتی، رئیس بهداری ارتش آمریکا، هشدار داد که آمریکاییها «با اپیدمی تنهایی و انزوای اجتماعی روبهرو شدهاند.»
اگرچه بین افراد تنها (مجرد) شکایت «تنها میمیرم» معروف است، اما از نظر علمی، بیشتر اینطور به نظر میرسد: «میمیرم اگه تنها بمونم.» نبود ارتباطات اجتماعی میتواند باعث تغییراتی در سیستم ایمنی بدن شود. بنابراین افراد تنها خیلی بیشتر در معرض مرگ زودرس هستند. تنهایی خطرناکتر از چاقی، و تقریبا به کشندگی سیگار کشیدن است. این تهدید به قدری جدی است که انگلستان «کمپین پایان دادن به تنهایی» را راه انداخته است.
اما در یک چرخه ظالمانه، تنهاترینهای ما حتی تنهاتر هم میشوند. افرادی که ارتباطات اجتماعی کمی دارند، دچار تغییراتی در مغزشان میشوند که باعث میشود انسانهای دیگر را به عنوان تهدید ببینند. در نتیجه، ارتباط برقرار کردن با دیگران برایشان سختتر میشود.
برای این که بیشتر درباره این معضل بدانم و با راهکارش آشنا شوم، اخیرا با جان کاچیوپو، روانشناس از دانشگاه شیکاگو که کتابی درباره تنهایی نوشته و تحقیقات گستردهای روی این پدیده انجام داده، صحبت کردم. در ادامه، متن ویرایش شده گفت و گویمان را میخوانید.
اولگا کازان: آیا انسانها دارند تنهاتر میشوند؟ اگر بله، چرا؟
جان کاچیوپو: اگر به تحقیقات نگاهی بیندازید، به عددهایی بین ۲۵ تا ۴۸ درصد [نرخ مردمی که احساس تنهایی میکنند] میرسید. من مطالعاتی از لندن دیدهام که میگوید ۵۰ درصد لندننشینها احساس تنهایی میکنند. اما این نمونه در بازه زمانی بلندمدت بررسی نشده، بنابراین خیلی به آن اطمینان نکنید.
طولانیمدتترین تحقیق، مربوط به مطالعات سلامت و بازنشستگی در آمریکا است. این مطالعات چند دهه در جریان است، و تخمینهای ما بر اساس دادههای آن برآورد شدهاند. اگر به نظرسنجی نگاه کنیم، نرخ تنهایی حدود ۲۷، ۲۸ درصد است. بر این اساس تخمین میزنیم که طی ۲۰ سال گذشته، نرخ تنهایی در هر جای دنیا بین ۳ تا ۷ درصد افزایش یافته است.
کازان: خیلی زیاد نیست، اما آیا برای این افزایش اندک دلیلی وجود دارد؟ آیا به خاطر این نیست که مردم در حال پیر شدن هستند و افراد پیر تمایل دارند تنها زندگی کنند؟
کاچیوپو: اول بگذار چیزی را روشن کنم. تنها زندگی کردن، تنها بودن و اندازه شبکه ارتباطات اجتماعی شما ارتباط ضعیفی با هم دارند. بیماران بیمارستانها را در نظر بگیر: تنها نیستند، هر چه که بخواهند برایشان مهیا میشود، اما به شدت احساس تنهایی میکنند. بین تنها بودن و احساس تنهایی کردن تفاوت وجود دارد. افراد متأهل نسبت به افراد مجرد کمتر احساس تنهایی میکنند. با این حال، افراد متأهل وقتی از همسر و خانوادهشان جدا میشوند، به شدت احساس تنهایی میکنند.
بین تنها بودن و احساس تنهایی کردن تفاوت وجود دارد.
در حیوانات، مسأله جدا کردن یک میمون از هر میمونی نیست، بلکه جدا کردن او از همدمش است. اگر این کار را بکنیم، در میمونها هم همان تأثیری را میبینیم که در انسانها اتفاق میافتد: احساس تنهایی میکنند.
کازان: پس چرا نرخ تنهایی بیشتر شده؟
کاچیوپو: میدانیم که تعدادی عوامل محیطی و فرهنگی وجود دارد. مثلا اینترنت سرعت ارتباطات را بیشتر کرده است. اما اگر یک وقت در یک مهمانی خانوادگی خودتان را در حال خواندن پیامها و ایمیلهایتان یافتید، حتما متوجه میشوید که آن ارتباطات دیجیتالی لزوما باعث نمیشوند که بیشتر با آدمها احساس نزدیکی کنید.
اگر از این ارتباطات [دیجیتالی] به عنوان وسیله استفاده کنید – کودکان این کار را انجام میدهند: از فیسبوک استفاده میکنند تا جایی قرار بگذارند – با درجه تنهایی کمتری همراه خواهد بود. اگر از آن به عنوان هدف استفاده شود – و به طرز عجیبی، افراد تنها به این کار تمایل دارند – به دوری از جامعه میانجامد، چرا که جامعه مجازاتگر است و تعامل دیجیتالی در قالب شاید یک شخصیت غیر واقعی، باعث میشود احساس کنند مورد پذیرش واقع شدهاند. اما در واقعیت از احساس تنهایی آنها کم نمیکند.
اگر تنها پذیرشی که از خودتان دریافت میکند، یک نمایش غیرواقعی در فضای مجازی باشد، باعث نمیشود با آدمها احساس نزدیکی کنید. اما اگر دوستیابی آنلاین را در نظر بگیرید، در این صورت دارید از آن برای ملاقات کردن آدمهای دیگر استفاده میکنید. بنابراین طبیعتا با سطح تنهایی کمتری در ارتباط است.
کازان: چرا آدمهای تنها به موقعیتهای اجتماعی نگاه منفی دارند؟
کاچیوپو: به دو شکل میتوان به این موضوع نگاه کرد. یکی نگاه غریزی (ناخودآگاه) و دیگری نگاه آگاهانه است. مثلا وقتی گرسنه میشوید، آن را احساس میکنید و نیاز دارید که غذا بخورید. هدف [از احساس گرسنگی] این است که شما را پیش از تمام شدن انرژیتان به غذا خوردن ترغیب کند.
و تنهایی شما را ترغیب میکند تا روابطی را که به شما احساس خطر یا سردرگمی میدهند، ترمیم یا جایگزین کنید. بنابراین آدمها به اطلاعات اجتماعی بیشتر توجه میکنند، چون به بازتعریف روابطشان علاقه دارند.
وقتی گرسنهاید، به طعمهای تلخ خیلی بیشتر از طعمهای شیرین حساس هستید. دلیلش از منظر تکاملی این است که طعمهای تلخ با سموم در ارتباط هستند. معنیاش این است که اگر واقعا گرسنه باشید، غذای تلخ را پس میزنید؛ حتی اگر در تقلا برای زنده ماندن باشید.
ماجرای تنهایی هم همین است. اگر به انسانهای اولیه و دیگر گونههای مشابهش نگاه کنید، همیشه با هم رابطه خوبی نداشتهاند. ما همدیگر را استثمار میکنیم، مجازات میکنیم، تهدید میکنیم، زور میگوییم. اگر بخواهم که رابطهام با آدمها اینطور نباشد، باید نسبت به دوست و دشمنم حساس باشم. درست مثل تلخی در مقابل شیرینی، سمی در مقابل غیرسمی، اگر من اشتباهی شخصی را به عنوان دشمن تشخیص دهم و بعدا معلوم شود که دوست است، مشکلی پیش نمیآید. درست است که سریع دوست پیدا نمیکنم، اما حداقل زنده میمانم.
اما اگر اشتباهی کسی را که دشمن است، به عنوان دوست تشخیص دهم، میتواند به قیمت زندگیام تمام شود. طی تکامل، ما طوری شکل گرفتهایم که این پیشفرض ذهنی را داشته باشیم.
این انتظار ایجاد میکند، زیرا چیزی که من انتظار دارم، اغلب همان چیزی است که مشاهده میکنم. اگر احساس کنم که با من قصد خصومت داری، به سوالاتت طور دیگری جواب خواهم داد نسبت به زمانی که به تو اعتماد داشته باشم.
شما به ارتباط برقرار کردن تمایل دارید. اما ارتباط فکر نشده با دیگران میتوانند شما را تا سر حد مرگ ببرد. اینجا یک مکانیزم عصبی وارد عمل میشود تا شما را نسبت به ارتباط برقرار کردن شکاک و بدبین کند.
کازان: بعضی از مطالعات نشان میدهند که ایجاد فرصت برای تعامل اجتماعی یا بهبود بخشیدن مهارتهای اجتماعی، در عمل به کاهش حس تنهایی کمک نمیکند. چرا اینطور نیست؟
کاچیوپو: تعامل اجتماعی (Social Interaction) گاهی اوقات درگیری اجتماعی (Social Engagement) نامیده میشود؛ با این ایده که تنهایی میتواند با گذاشتن آدمها در کنار همدیگر، درمان شود. در این حالت، [فرض این است که] اگر افراد تنها نباشند، احساس تنهایی هم نخواهند کرد. دانشگاهها به این روش اعتقاد دارند، به همین دلیل مراسم دورهمی دانشجویی برگزار میکنند. مهمانیهای دانشگاه را به خاطر میآورید؟ اصلا نتیجهبخش نیستند.
بودن در کنار دیگران لزوما به این معنی نیست که با آنها احساس نزدیکی میکنید، و تنها بودن هم به این معنی نیست که احساس تنهایی خواهید کرد. ممکن است اینطور باشد، اما معمولا ما خودمان انتخاب میکنیم که تنها باشیم.
مادری با نوزاد تازه متولد شدهاش را در نظر بگیرید – که عاشق بازی کردن با کودکش است – اما معنیاش این نیست که همسرش نباید به او استراحت دهد تا به حال خودش باشد و خودش را بازسازی کند، و زمانی را به خودش اختصاص دهد تا بتواند دوباره برگردد و به فرزندش عشق بورزد. اختصاص دادن زمانی برای تنها بودن، باعث بهبود ارتباطات اجتماعی میشود؛ نه محدود کردن آن.
کازان: پس حمایت اجتماعی چیست؟
کاچیوپوو: برنامههایی مثل این برای افراد سالخورده بسیار تنها وجود دارد: برای آنها حمایت اجتماعی فراهم میکنند، به آنها غذا میدهند، ماهانه یک بار به ملاقات آنها میروند. چنین کارهایی واقعا به این افراد کمک میکنند. بزرگترین ترس آنها این است که بمیرند و هیچ کس با خبر نشود. این که بدن آنها مدفون و پوسیده میشود، فکر ترسناکی است و ملاقات ماهانه، آنها را تسکین میدهد.
این کار نسبت به کاستن از احساس تنهایی آنها متفاوت است. این افراد دارند حمایت اجتماعی دریافت میکنند که مشکلی جدی را حل میکند، اما کمک چندانی به احساس تنهایی آنها نمیکند. فقط ترس از این موضوع را که کسی تا زمان مرگشان از وجودشان روی این کره خاکی با خبر نیست، برطرف میکند.
کازان: چطور با روشهای درمانی به افرادی که فکر میکنند تنها هستند اما در ارتباط با دیگران بیش از حد محتاطند، کمک میکنی؟
کاچیوپو: ما مجموعهای از مهارتها را آموزش میدهیم: چطور چهره، صدا و زبان بدن افراد را تحلیل میکنید؟ و به آنها نشان میدهیم که این برداشتها چه قدر میتوانند اشتباه باشند. راههایی وجود دارند که به پاسخ درست میرسند، اما این راهها میتوانند به جوابهای بسیار نادرستی هم منجر شوند. ما نشان میدهیم که چطور این اتفاق میافتد.
چطور از درستی تشخیصتان مطمئن میشوید؟ ضمن این که پذیرای موقعیتها هستید، حواستان جمع است، هوشیار هستید. پیشفرضهایتان را امتحان میکنید. مثلا اگر در یک مهمانی بودید، میتوانید با بقیه صحبت کنید و به آنها شانسی [برای نشان دادن خود واقعیشان] بدهید.
چیز دیگری که ما نشان دادهایم این است که افزایش خودشیفتگی به طرز جالبی با تنهایی ارتباط دارد. وقتی تنها هستید، برای خود مراقبتی باید بیشتر مراقب رفتارتان باشید نسبت به زمانی که ارتباطات زیادی دارید. [گاهی] اگر با یک شخص تنها صحبت کنید، شروع به حرف زدن میکند و دیگر نمیتوانید از دستش خلاص شوید. چطور میشود به جای فقط یک سره حرف زدن، گفت و گو کرد؟ ارتباط یعنی تعامل، یعنی همافزایی، یعنی اشتراک.
کازان: چه توصیهای برای افرادی که احساس تنهایی میکنند، دارید؟ آیا قدم عملیای برای آنها وجود دارد؟
کاچیوپو: یکی از بزرگترین سوء تفاهمها در تعریف تنهایی است. آدمها آن را معادل تنها بودن در نظر میگیرند که منجر به تلاشی میشود که اصلا به حل مشکل کمک نمیکند. و اگر به دفعات چنین تلاشی کنید، کم کم احساسی به شما دست میدهد که «خب، دیگر هیچ وقت نمیتوانم این مشکل را حل کنم. من یک آدم بیمصرف هستم.» و آن موقع است که به فاصله گرفتن از اجتماع میانجامد.
هدف تنهایی مثل هدف گرسنگی است. گرسنگی از بدن فیزیکی شما مراقبت میکند، تنهایی از بدن اجتماعی شما که آن هم به بقا و پیشرفت نیاز دارد.
یکی از باورهای ذهنی مردم [درباره راه حل تنهایی]، صرفا معاشرت کردن با دیگران است و ما هم توضیح دادیم که این رویکرد چه قدر غلط است. مسأله دوم، به حمایت اجتماعی برمیگردد – «من به حمایت بیشتری نیاز دارم.» و این هم چندان کارساز نیست چرا که منطق آن یک طرفه است. صرف دریافت حمایت باعث نمیشود احساس خوبی داشته باشید. یکی از دلایلی که باعث میشود وقتی برای کسی کاری انجام میدهیم، احساس خوبی داشته باشیم، همین است. اگر برای نیازمندان سوپ درست کنید، از شما قدردانی میکنند و متوجه میشود که آدمها چه قدر میتوانند خوشبرخورد باشند.
سومین مسأله، درباره مهارتهای اجتماعی است. آدمهایی که مهارتهای اجتماعی ضعیفی دارند، تنها هستند. خب، چه فکری میکنید؟ این هم درست نیست. اگر در مهارتهای اجتماعی واقعا ضعیف باشید، احتمال تنها ماندنتان هم بیشتر است، درست. اما بسیاری از آدمهایی که احساس تنهایی میکنند، مهارتهای اجتماعی بسیار خوبی دارند. میلیونرها و میلیاردرها احساس تنهایی میکنند. بسیاری از ورزشکاران هم همینطور. آدمهای زیادی میخواهند دوست آنها باشند، اما اگر همه مردم بخواهند با شما دوست شوند، چه احساسی پیدا میکنید؟ فکر میکنید مردم به خاطر موقعیت اجتماعی یا پولی که از شما نصیبشان میشود، شما را میخواهند.
به همین دلیل است که میبینید بعضی از ورزشکاران [مشهور] ارتباطشان را با محله [فقیر] خود قطع نمیکنند، حتی در حالی که به نفعشان است. چون میدانند آنها تنها دوستیهایی هستند که واقعیاند، مطمئنند.
کازان: آیا اقدامی هست که افراد تنها باید به صورت فعالانه انجام دهند، مثل رفتن به انجمنهای کتابخوانی یا غذا دادن به نیازمندان؟
کاچیوپو: در زمینه دلخواهتان، کار داوطلبانه انجام دهید. من کلمه مخفف EASE را ساختهام–راهت را به ارتباطات اجتماعی باز کن. E اول برای «خودت را توسعه بده – extend yourself» است، اما با احتیاط این کار را انجام دهید؛ به تدریج در طول زمان.
حرف A برای «نقشه عملیاتی داشته باش – have an action plan» است. بدانید که این کار برایتان سخت است. بیشتر آدمها نیازی ندارند که از شما خوششان بیاید، و بیشترشان هم خوششان نخواهد آمد. بنابراین با آن کنار بیایید. قضاوت شخصی در کار نیست، خیلی چیزها دخیل هستند. [از آدمها] درباره خودشان بپرسید، آنها را به صحبت کردن درباره علایقشان وادار کنید.
حرف S برای «اکیپت را پیدا کن – seek collectives» است. آدمها از افراد مشابه خودشان خوششان میآید، افرادی که علایق، فعالیتها و ارزشهای مشترک دارند. اینگونه همافزایی آسانتر میشود.
نهایتا وقتی این کارها را کردید، بهترین را «انتظار – expect» داشته باشید. دلیلش این است که بتوانید با حساسیت بیش از حد به تهدیدهای اجتماعی مقابله کنید.
همینطوری که پول پول میاره و خواب خواب حتما تنهایی هم اینطوره.