ویرگول
ورودثبت نام
Emeet Sut
Emeet Sut
خواندن ۸ دقیقه·۳ سال پیش

جلسه دوم امیت - مهندس امید موسوی

بسم رب النور

مهمان دوم : سید امید موسوی بنیان گذار تحلیل گر امید

جرقه ی تحلیل گر امید در معادن گل گهر زده شد

ترم 3 دانشگاه بودم. دوست داشتم هر کاری می‌کنم نتیجه ش را ببینم، و در کنار آن به کار های صنعتی علاقه داشتم. یک پروژه ای در شرکت گل گهر تعریف شده بود و من از آن مطلع شده بودم، پروژه ای که از هدر رفت روزی 7 میلیارد تومن آهن جلوگیری می‌کرد. چند سالی بود پروژه رو زمین بود. 3 استاد تمام مسئولیت پروژه را بر عهده گرفتند و یک تیم 10 نفره متشکل از 3 استاد تمام، 6 دانشجوی دکتری و منی که ترم 3 بودم، تشکیل شد. دلیل پذیرفته شدن من هم نمره ریاضی ام و هم اصرار بیش از اندازه من بود که نتیجه داد.

پروژه دو سال و نیم طول کشید. طی پروژه، مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشدم را در رشته ی Data Mining اخذ کردم. حساسیت پروژه آنجا بود که ما حق آزمون و خطا نداشتیم. کارهای مختلفی کردیم ولی ناموفق بود. به سراغ شبیه سازی رفتیم و نیاز به یک ابرکامپیوتر برای محاسبات زیاد این شبیه سازی بود. این شبیه سازی که با 27 پارامتر ورودی و خروجی سر و کار داشت، شباهت های زیادی به مدل های بازار سرمایه داشت. در بازار سرمایه نیز شما سعی می‌کنید با پردازش متغیر های مختلف سود دهی خود را به عنوان پارامتر خروجی بهینه کنید. اینجا بود که ایده ی پیاده سازی یک مدل شبیه ساز در بازار های مالی به ذهنم خطور کرد. کم کم به finance علاقه مند شدم و به دانشکده اقتصاد دانشگاه شریف آمدم و سعی کردم با این فضا آشنا بشم. سرانجام همه ی این کارها تاسیس تحلیل گر امید به کمک همسرم سپیده شد.

سرانجام مسیر، تحلیل گر مانو

ما در «مانو»، به طور خلاصه پول را از طریق بازار سرمایه به دست تولید کننده می‌رسانیم. چون معتقدیم با راه افتادن چرخه ی تولید در کشور، ثروت مردم ایران نیز بیشتر می شود و در نتیجه رفاه بیشتری به ارمغان می آید. در مانو سرمایه های خرد مردم جمع شده، به کمک روش های معاملات الگوریتمی مدیریت می شود و به پولشان سود تعلق می‌گیرد، سودری که از چرخش این سرمایه در بازار های تولیدی و صنعتی بدست آمده است. ما در سال 99 توانستیم حدود 3.5 هزار میلیارد تومان از مردم در صندوق های مانو جذب سرمایه کنیم و به اقتصاد تولیدی کشور کمک کنیم و تصمیم داریم به مسیرمان ادامه دهیم.


سوالات

1) شما در مقطع دکتری توانستید بورسیه تحصیلی کشور کانادا را اخذ کنید. پشیمون نیستید از اینکه اپلای را انتخاب نکردید؟ چه دلایلی شما را در وطن ماندگار کرد؟

من همیشه دنبال جواب یک سوال بودم، اینکه چی من رو خوشحال میکنه و چی بهم لذت میده و هدفم از زندگی چیه؟

شاید اون پروژه این مسیر رو به من داد که من دوست دارم تاثیرگذار باشم و کاری که می‌کنم در زندگی بقیه اثر بگذاره. شاید اتفاقات جوری رقم خورد که بنده شرایط خیلی خوبی از لحاظ مالی در ۲۶ سالگی داشتم و رضایتم از زندگی لبریز شده بود و این باعث شد که به این فکر بیفتم که کاری کنم بقیه از زندگی رضایت داشته باشن. الان اگر شخصی از من بپرسه که از ایران برم یا نه، سوال خیلی سختیه و نمی‌تونم جواب بدم بهش و حتی دوست دارم افرادی که رفتند رو برگردونم.

طبیعتا برای کسی که تحصیلات خوبی داره، مثلا آمریکا جایی‌ست که امکانات خیلی خوبی میده و فرهنگ و اخلاق اجتماعی و کاری آنجا، فاصله جدی‌ای با ما داره و میشه در زندگی فردی تجربه‌های خیلی خوبی رو برای فرد ایجاد میکنه. کسی که دوست داره این تجربه‌ها و امکانات رو کسب کنه خب حتما باید بره.

ولی شاید اونقدر درگیر میشین چیزهایی مثل تاثیر خودتون رو نادیده می‌گیرید و حس نمی‌کنید. اونطرف اگر شما اندکی راه رو کج برید نابود میشید و رقابت با کل دنیاس اما اینور شما با آرامش کار خودت رو انجام میدی و رشد میکنی و خیلی بیشتر تاثیرت احساس میشه.

برای بنده یکی دیگه از دلایل، دوستان و آشنایان بوده که دوست داشتم باهاشون زیاد معاشرت داشته باشم و حرف بزنم و اشتراکات فرهنگی داشته باشم و... که در 10 سال اول مهاجرت چنین چیزی اتفاق نمیفته. در ایران هزینه‌های زندگی پایین تره و تشکیل خانواده راحت تره، بازنشستگی بهتره، هزینه‌های درمان پایین تره و راحت تر میشه لذت برد و کسب و کار هم داشت.

شاید بنده آدم خوبی نیستم که شما این سوال رو ازش بپرسید ولی خب کسی که میخواد بمونه باید دلیل قوی برای موندن داشته باشه.پتانسیل‌های ایران بسیار زیاده ولی شما اگه میخوای کار بزرگی کنی با حس فداکاری و این ذهنیت که فعلا بمونیم ببینیم چی میشه، واقعا نمیشه به نتیجه رسید. اول باید به خودمون و خانوادمون فکر کنیم و ببینیم میتونیم با موندن به اونها بهره ای برسونیم یا نه و در آخر به جامعه فکر کنیم. ایران جا برای جنگیدن زیاد داره.

2) در مسیر تحلیل گر امید، شرکت یا استارت آپ جهانی ای بود که از آن الگو برداری کنید؟

اقتصاد ما شبیه اقتصاد دنیا نیست و مدلهایی که ارائه میشه کاملا با هم فرق دارن و به واسطه این تفاوت اقتصاد(که ناشی از تورم و تحریم و سیاست‌های غلطه) خیلی نتونستیم مدلی رو در دنیا پیدا کنیم که بتونیم الگو برداری کنیم. هرچند نیم نگاهی هم به مسیری که دنیا رفته هم داریم. بالاخره ما یک بازار نو ظهوریم و دیر یا زود باید به یک بلوغی برسیم و اگر درهای کشور باز باشه حتی می‌تونیم سرمایه گذار خارجی جذب کنیم.

3) در این مسیر آیا ارگان یا سازمان های دولتی ای بودند که برای پیشرفت شما ایجاد مانع کنند؟

به شخصه سعی کردم مشکلی پیش نیاد و اگر مشکلی پیش اومد سعی می‌کردم دور بزنم. مثلا در یک نهاد که کارمون میفتاد، شخصی متعهد و متخصص رو پیدا می‌کردیم که نه از ما پولی می‌خواست و نه چیزی و فقط همین که می‌فهمید ما دنبال این نیومدیم که از منابع ملی سو استفاده کنیم کمکمون می‌کرد. اینکه بگن ما نباید بزرگ بشیم نه چنین چیزی نبوده و ما از بانک سامان حتی سرمایه جذب کردیم و کمک های شایانی در این مسیر به ما شد.

4) چه اتفاقی افتاد که مردم به تحلیل گر امید اعتماد کردند؟

خب ما کار جدیدی نمی‌کنیم و فقط اومدیم کار مردم رو تسهیل کنیم. ما اول از همه این خدمات رو به یک اپلیکیشن تبدیل کردیم و تا مردم مشکلی برای دسترسی به خدمات ما نداشته باشند. دوم اینکه وقتی به ما مراجعه می کردند سخت بود تصمیم گیری بین اینکه چه سهامی بخرند یا در کدام بازار مالی وارد بشوند برایشان سخت بود و ما اونها رو راهنمایی می‌کردیم. البته ما مجوزهای زیادی داریم که دقیقا بخش سخت کار ما در این سه چهار سال رسیدن به همین مجوزها بوده. طبیعتا با این پشتوانه‌ها و شفافیت زیادی که داریم خب مردم هم اعتماد می‌کنند و این اعتماد ذره ذره اتفاق میفته چون ما کلی تبلیغات رفتیم و صبر کردیم برای این موضوع.

5) تحصیلات در حوزه مدیریت کسب و کار و اخذ مدرک MBA در این مسیر چه کمکی به شما کرد؟

اینکه بنده وارد حوزه‌ی مدیریت شدم خیلی لازم نبود بنظرم ولی خب بزرگترین چیزی که برای من داشت ارتباطاتی بود که با استادها و سایر دانشجوها داشتم. اگه برگردم عقب تنها چیزهایی که می‌ارزید و استفاده می‌کردم در دانشگاه همون بحث‌های آماری و مدل سازی ریاضی و بحث های پردازش موازی بود و خب کارهایی که در این زمینه‌ها کردیم قطعا کمکک کردن و شاید این درس‌هارو می‌خوندم و ترم پنج کارشناسی دیگه بیخیال می‌شدم.


6) به نظر شما نقطه شروع برای یک دانشجوی کارشناسی کجا میتونه باشه؟

چیزی که برای من جواب داد این بود که کار کردم! از ترجمه تا فایل‌هایی که در SolidWork می‌کشیدم و می‌فروختم و... . این کار کردن من رو به این سمت برد که کجا منفعتم بیشتره و نهایتا به این نتیجه رسیدم که می‌تونم منفعت خودم، اطرافیان و مردم رو کنار هم بذارم و بنظرم شروعش با کار کردنه و مهم نمره‌هامون نیست چون کار کردن مهارت‌های خیلی بیشتری به ما یاد میده. شوق و شور به کار خیلی مهمه و بقیه چیزا کسب کردنی مانند تجربه و دانش اما چیزی که خیلی مهمه برای شروع کار اینکه شما علاقه به آن داشته باشید. اگر به دوران کارشناسی برگردم بیشتر به پول درآوردن فکر می‌کنم و خیلی وقتمو بر روی درس نمی گذارم و بیشتر کار می کنم.

7) لازمه ی موفقیت یک استارت آپ خوب را در چه چیزی میبینید؟

ریسک کردن لازمه حرکت کردنه همیشه دستاوردهای بیشتر با ریسک بیشتر بدست می اید این ریسک‌ها میتونه روی چیزهای مختلفی باشه از جمله سلامتی پول و... . برای شرکت زدن سه چیز مهم وجود دارد یک تجربه دو علاقه سه پول و با کنار هم قرار گرفتن کافی این سه تا شرکت موفق میشه

شرکت زدن از صفر کار درستی نیست و ما باید قبل از آن پیشینه ای در آن کار داشته باشیم. یکی از کلیدی ترین چیزا توی استارتاپ تیم است. اما متاسفانه تیم ها وقتی به موفقیت رسیدند بنا به دلایلی از همدیگه جدا شدند یا به خاطر پول این تیم ها از هم دیگه پاشیدند. ما اشتباهاتی می‌کنیم یا ریسک هایی می‌کنیم اما باید آنها را تحلیل کنیم و سعی کنیم که دوباره اتفاق نیفتد و دنبال مقصر نباشی دنبال این باشیم تا دیگه این اتفاق میفته.


مهندس موسوی در صحبت های پایانی خود به این نکته اشاره کردند که در کنار دید کلی خودشان دید جزئی همسرشان نقش مکمل و مهمی را در پیشبرد زندگی و اهداف داشته است. من همیشه به زندگی خوشبین بودم و نیمه پر لیوان را می دیدم. همیشه روی نقاط قوتم تمرکز کردم و همین باعث پیشرفتم شد.

رساناشریفامیتامید موسویکارآفرینی
FIND YOUR WAY!// telegram channel:@EmeetSUT
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید