ابراهیم کاظمی‌مقدم
ابراهیم کاظمی‌مقدم
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

اختلاف عقاید اهالی ایران...

ساختمانی که ما توش زندگی می‌کنیم اسمش ایرانه. یه آپارتمان با انواع عقاید و مذاهب. برای همین مدیریتش کار سختیه. واحد بغلی ما روضه هفتگی‌شون تعطیل نمی‌شه. واحد روبه‌رویی‌شون هم پارتی و جشن‌های شبونه‌شون قضا نمی‌شه! یه طبقه‌ درخت کریسمس می‌بینی که گوزنِ بابانوئل داره برگاشو می‌خوره. طبقه‌ی بعدی هم قرمز یلداییه. حالا نمی‌دونی باید عین دونه‌های انار دسته به دسته و با نظم و ترتیب یک جا بشینی. یا عین دونه‌های هندونه با شلوار کردی مشکی پاتو دراز کنی. طبقه‌ی ما هم که تم مشکی دائمی داره. گاهی هیئتی‌ها استفاده می‌کنن، گاهی هم بچه‌های محفلِ پارتی.

خلاصه اهالی همه‌ی این واحد‌ها با تمام تفاوت‌هاشون کنار هم زندگی می‌کنن. مدیر ساختمون هم بدون توجه به این تفاوت‌ها فقط شارژ ماهانه‌شو رو می‌گیره. اما مشکل از اونجایی شروع شد که یکی از اهالی طبقه سوم مدیر شد. بعدشم احساس کرد باید تم کریسمس طبقه خودشون رو برای همه طبقه‌ها اجرا کنه. چشمتون روز بد نبینه. یه طبقه شاخ گوزنا رو صاف کردن. خود بابانوئل رو هم سیاه کردن و دف دادن دستش تا «ارباب خودم بز بز قندی» بخونه! جاتون خالی طبقه‌ی ما هم گوزنای بابانوئل رو برای شام هیئت قربونی کردن.

این شد که تصمیم گرفتم خودم نامزد بشم و مدیر ساختمون ایران بشم. اما از بد ماجرا همه می‌گفتن نمی‌خوان رأی بدن. اصلا مدیریت ساختمون رو به رسمیت نمی‌‌شناختن. طبقه‌ی سوم می‌گفتن پول شارژ ماهیانه‌ی ما خرج گوزن و کاج طبقات دیگه شده پس دیگه رأی نمی‌دیم. طبقه‌ی خودمون ترسیده بودن مدیر بعدی پول گوزنا رو ازشون بگیره. فقط یکی از طبقات رأی می‌دادن، اونا هم می‌گفتن اگه نتیجه اونی که ما گفتیم نشد، نتیجه رو قبول نداریم.

من هم تبلیغات چهره به چهره رو شروع کردم. البته با حساب این طبقاتی که من دیدم، اگه فقط واحد خودمون هم بهم رأی می‌دادن من مدیر می‌شدم. خوب هم بود. هزینه تبلیغاتم رو می‌ذاشتم برای وقتی مدیر شدم. اون موقع همه هزینه رو برای چسپوندن پوستر کسب و کارِ مُرده شوری خودم و کندن پوستر بقیه میکردم.

کسب کارانتخاباتطنز
یه بدخط که مجبوره برای نوشتن تایپ کنه...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید