ابراهیم کاظمی‌مقدم
ابراهیم کاظمی‌مقدم
خواندن ۶ دقیقه·۳ سال پیش

پا شو امام زمان ظهور کرده...

امامی که ندونه تو کتاب چی نوشته، نتونه به همه ی زبون ها صحبت کنه، نتونه امامتش رو به یه مرجع اثبات کنه امامه؟
امامی که ندونه تو کتاب چی نوشته، نتونه به همه ی زبون ها صحبت کنه، نتونه امامتش رو به یه مرجع اثبات کنه امامه؟


-[صدای در و پا] هومن! هومن پا شو امام زمان ظهور کرده؟ تو هنوز خوابی؟
+ها؟ [خمیازه] چی شده؟ اذون گفتن؟
-نه! هنوز ساعت دهه! تو چرا خوابی؟
+دی[خمیاره]شب که دعای کمیل بود و دیر خوابیدم، صبحم با بچه ها بعد از دعای ندبه رفتیم کوه و[خمیازه] کَلَپچ رو زدیم به بدن و تازه ساعت هشت خوا[خمیازه] بیدم!
-خب خب خب زودتر[با عجله] پا شو امام مهدی ظهور کرده!
+جدی؟ [با تعجب] یعنی تو همین دو ساعت که من خواب بودم [از اینجا به بعد خیلی تند تند] سفیانی خروج کرد و تو آسمون داد زدن و نفس زکیه رو کشتن و زمینِ بیدا لشکر سفیانی رو بلعید و تموم شد رفت؟
- نه دیگه در اون حد! اصلا امام زمان رو نمیگم!
+کو همون فیلمشو بده ببینم آقا کنار کعبه چی گفتن من نمیدونم تو چی میگی!
- نه اصلا صبر نمیکنی من بگم که! امام مهدی، اولین مهدی از 12 مهدی رو میگم!
+[صدای کش آوردن بدن و راه رفتن] خب بگو دیگه صبح جمعه ای آدمو از خواب و زندگی انداختی![صدای بستن در یخچال و گاز زدن سیب]
-آقا ظهور کردن ولی برا این که کشته نشن خودشونو به کسی نشون نمیدن!
+[صدای خنده با دهن پر که مثلا سیب ریخته بیرون از دهنش] ببخشید [خنده] وای خدا، یه لحظه صبر کن! [خنده‌] یعنی حضرت از غیبت کبری اومدن بیرون دوباره رفتن تو غیبت صغری! تا بعدا ظهور کنن؟
-تقریبا دیگه آره!
+آها، لابد نائبشونم الان احمد الحسن الیمانیه!
-آفرین! پس تو هم میدونی!
+برو بابا گرفتی ما رو! این یارو تا دیروز که میگفت من سید یمانی ام، بعدشم که گفت من نوه امام زمانم، بعد گفته بود من امامِ بعد از امام زمانم، حالا گفته من ظهور کردم؟[با حالت تمسخر] لابد فردام عین بهاءالدین میگه من خدام! ول کن بابا این یارو اصلا نسبش تو عراق به سادات نمیخوره!
-خب چه عیبی داره! مردم باید کم کم آماده بشن حقیقت رو بدونن! واسه همه اینا هم حدیث و آیه دارن! اصلا چرا میگی احمد الحسن سید یمانی نیست؟
+تو خودت به عقلت نرسید بگی یمانی از یمن خروج میکنه این چرا عراقه؟
-همون اول که نمیشه همه چی رو گفت! شاید حدیثش اشتباهه!
+عیبش اینه که دروغ گو کم حافظست! یه بار میگه من اهل بصره هستم یه بار میگه اهل یمنم، یه بار میگه علم خدایی دارم یه بار میگه دانشگاه درس خوندم... بعد گفته من نوه امام زمانم و بعد امان زمان قراره 12 تا مهدی بیاد و منم اولیشم!
-حالا چه عیبی داره امام زمان بچه دار بشن؟ مگه خودت نمیگفتی امام زمان مثل ما زندگی میکنن و ازدواج کردن؟
+هنوزم میگم ولی این یارو دیوونست اصلا! میگه من یه زمانی شتر حضرت صالح بودم الان آدم شدم! این شتر آدم بشه یعنی تناسخ! اصلا قائل به تناسخ به گفته ی امام رضا کافره! چی میگی تو؟ این یارو یه جا دیگه گفته بود امیرالمؤمنین نعوذ بالله نادان بود! یا مثلا میگه قرآن تحریف شده...
-عجب! من نمیدونستم که!
+بس که مطالعه دارید حضرت علامه... همش گوشی دستته! البته زیادم بد نیستا! سید یمانیتون با فیسبوک جواب طرفدارا رو میده! مثلا بهش پیام میدی میگی سلام من فیلتر شکنم جواب نمیده میشه بیای واتساپ؟ بعد اون میگه[حالت ادا در آوردن] نه هر شیعه باید یک فیلتر شکن خوب داشته باشد! بعد تو میگی حالا امام جان نظرتون در مورد آهنگی که ساسی با [صدای بوق] خوانده چیه؟ بعد اون میگه[حالت ادا در آوردن] ساسی کیست؟ بعد میگی یعنی بین این دوتا شما ساسی رو نمیشناختی؟ ‌[خنده]
-مسخره نکن دیگه یه بار یه بحث جدی کردم! ببعدشم اگه گوشی بَده چرا خودت همش سرت تو گوشیه!
+باز شروع کردیا! صد بار بهت گفتم من با گوشی کار فرهنگی میکنم، در مورد همین آقا سی چهل تا مطلب تو کانالم هست! اگه فضای مجازی به در نمیخورد تو الان جذب این مرتیکه نمیشدی... من میخوام تو این فضا امثال تو رو جذب اسلام ناب کنم!
-ای بابا، اَخ تف تو ریا، تو هم هی کاراتو بکوب تو سر ما!
+خب آخه میبینم استعداد داری نمیای کار کنی حرصم در میاد دیگه! تو اصلا چی شد جذب این یارو شدی؟ این خود تیر و طایفش ازش اعلام برائت کردن... اونا که بهتر از من و تو میشناختنش!
-هیچی! یه بنده خدایی اومد تو تلگرام گفت بیا ببین امام زمان ظهور کرده و شما غافلی! بعدم کلی حدیث و آیه آورد منم گفتم لابد راست میگه دیگه!
+آها! بعد اون وقت تو با خودت نگفتی من اندازه ی جلبک از رجال و درایه و علوم حدیث سر در نمیارم چرا باید با این بحث کنم؟
-خب بیا آیدیشو میدم تو بحث کن!
+منم متخصص حدیث نیستم و نمیتونم بحث کنم، اصلا بحث کردن با اینا اشتباهه! تو خودت با اینا که برا شرکت هرمی پرزنت میکنن بحث کردی میتونی قانعشون کنی که خوب نیست؟ هرچی بگی یه چی میگن!
-آره لامصب دو بار ازشون زخم خوردما ولی باز وقتی میان میبینم حق با اوناست! خب اصلا چرا علما نمیان مناظره کنن که تکلیف ما هم روشن شه!
+بحث میکنن، بحث کردن، کوتاه نمیاد که!
-عه کی بحث کرده!
+آیت الله روحانی...
-رئیس‌جمهورو میگی!
+نخیر، آیت الله سید محمدصادق روحانی گفتن بیا قم بحث کنیم! یارو گفته بود نه شما میخواید منو بکشید! فکر کن یارو نمیتونه طی الاض کنه زود برگرده! بعد آقای روحانی...
-رئیس‌جمهور؟
+عه! نه دیگه آیت الله سیدمحمدصادق روحانی گفتن خب آدرس بده من بیام عراق صحبت کنیم! گفته بود نه میخواید بریزید اینجا منو بکشید! آقای روحانی...
- رئیس‌جمهور دیگه؟
+یه بار دیگه وسط حرف من بپری میگیرم میخوابم دیگم نمیتونی بیدارم کنیا!
-خیله خب بابا شوخی کردم! بگو
+آره، خلاصه آیت‌الله سیدمحمدصادق روحانی گفته بودن خب یه کشور دیگه تعین کن بریم اونجا بحث کنیم! گفته بود نه شما کلا میخواید منو بکشید!
-ای بابا یکی هم نیست بگه اینا اگه میخواستن تو رو بکشن که الان تو سلول روح‌الله زم بودی که!
+آره داشتم میگفتم، بعدش آقای روحانی...
-این بار دیگه رئیس‌جمهور؟... نه!... آره؟....
+من خوابیدم... [صدای خر و پف]
-اه پا شو دیگه خودتو لوس نکن!
+[صدا از زیر پتو] کسی که خوابه رو میشه بیدار کرد اما... [صدای ریختن آب] چی کار میکنی دیوونه تختو خیس کردی!
-خواستم ثابت کنم میشه!
+چی میشه؟
-میشه کسی که خودشو به خواب زده هم بیدار کرد!
+مسخره صبر میکردی حرفم تموم شه شاید میگفتم کسی که خودشو به خواب زده هم میشه بیدار کرد!
-حالا جمله رو بعدا درست میکنی بگو ببینم ته بحث آقای روحانی چی شد؟
+رئیس‌جمهور؟ [خنده دو طرف] هیچی دیگه آیت‌الله روحانی گفتن خب من 10 جلد کتاب فقه دارم، شما ایرادات منو همینجوری بدون این که بیای یا جات رو به ما بگی، بگو؟ یارو هم گفته بود من وقت ندارم کتابای شما رو بخونم!
-خب ایرادش چیه؟ لابد وقت نداشته دیگه!
+اون حوله رو از پشت سرت بده من!
-بفرما!
+‌‌[با حالتی که معلوم شه سرش داره تکون میخوره] داریم راجع به امام زمان حرف میزنیما... امامی که ندونه تو کتاب چی نوشته، نتونه به همه ی زبون ها صحبت کنه، نتونه امامتش رو به یه مرجع اثبات کنه امامه؟
-خب نه، اگه پسر امام بود چی!
+خدا بگم چیکارت کنه لباس تمیز ندارم! چی گفتی تو؟
-میگم اگه هنوز امام نشده باشه چی! خودش میگه من امام بعد از امام زمانم دیگه!
+دیگه داری میری رو اعصاب منا! خب یه زنگ بزنه از از بابایی بپرسه دیگه! چطور تو میتونی از این طرف سالن به اون طرف سالن تغلب برسونی، امام نمیتونه به پسرش یه ندا بده؟
-راست میگیا بهش میگم اگه زبونی که خودم برا تغلب ساختم رو فهمید امامه!
+از دست تو... پا شو پا شو سر این رو تختی رو بگیر دست گلت رو بندازیم رو تراس خشک شه! بعدم بیا یه کتاب بهت میدم بشین تاریخ بخون ببن بابیت و بهائیت و وهابیت چطو به وجود اومده...

احمد الحسنیمانیاحمدالحسن یمانیمهدویتآیت‌الله روحانی
یه بدخط که مجبوره برای نوشتن تایپ کنه...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید