زیاد لازم میشه که از عبارت به من چه استفاده کنم. چه در زندگی کاری و تخصصی و چه در زندگی شخصی. فکر کنم بیشتر ذهنم درگیر چیزهاییه ک به من چه هستند. براش یه معادل ادبی پیدا کردم
چنتا نمونه براش بیارم:
به دوستم میگم بیا این مسئله را کار کن(کسب یک مهارت کاری با امکان پیشرفت و استخدام و مهاجرت) و فقط دوماه از کل عمرتا که داری میگذرونی را بذار سر این کار و نتیجش تضمین شده استفاده کن. قطعا من هم پا به پات کمکت میکنم. جواب اینه که من میخوام برم خودکشی کنم و بلاکت میکنم و همه چیزایی ک این سالها ساختم را میندازم دور ولی کاری که تو میگی را انجام نمیدم.
به دوست دیگه ای میگم لوکیشنت را توی لینکدین بذار ایران و آماده برای کارت را فعال کن تا برات کار پیدا بشه و میگه کسی را تو اسفند استخدام نمیکنن و بعد بی احترامی بهم میکنه. البته شبش دیدم که همه اون کارا را کرده و من خوشحالم که کارش درست خواهد شد.
به دوست دیگه ای میگم برو پیش مشاور و برای رفع مشکل بزرگت تلاش کن و اون با چیدن کلی حرف پشت سر هم منا مقصر میکنه و با زور میره مشاور و اونجا هم همه را بجز خودش مقصر میکنه و پیروز برمیگرده خونه.
به دوست دیگه ای میگم نوشابه نخور و برای اینکه بدونی همراهتم منم نوشابه نمیخورم و باهام قهر میکنه جلو مهمونهای دیگه و قطعا مقصر و آدم بد داستان من میشم.
به دوستی دیگری و دیگری و دیگری و ...
واقعا به من چه خب؟
حمایتگر بودن با نابود کردن عزت نفس فرد حامی متفاوته. شاید اصلا من حمایت نمیکنم. اعتقاد دارم تو هیچ جایی یک نفر مقصر نیست و دو طرف مقصرن. پس تقصیرا از خودم بر نمیدارم.