علیرضا شریفی یزدی (جامعهشناس)
چند نوع سرمایه اجتماعی در کشورها و جوامع وجود دارد که بین آنها به منظور تسهیل روابط نهادهای مختلف در کشور، ارتباط تنگاتنگی برقرار است. یکی سرمایه اقتصادی، یکی اجتماعی، دیگری فرهنگی و نمادین و در نهایت سرمایه نیروی انسانی است. این نوع سرمایهها بهطور کلی بههم متصلاند و معمولا افزایش یکی، افزایش دیگری را در پی دارد یا حتی افزایش یک سرمای برایند افزایش سرمایهای دیگر است. به همین دلیل اگر قرار باشد یک بخش مثل سرمایه اقتصادی یا اجتماعی را تقویت کنیم باید روی تقویت سرمایههای دیگر نیز متمرکز شویم وگرنه بدون افزایش سایر سرمایهها، سرمایههای دیگر نه شکل میگیرند و نه افزایش پیدا میکنند.
سرمایه اجتماعی در بدو شکلگیری و پیدایش خود بهوجود سرمایه فرهنگی، اقتصادی، همچنین سرمایه نمادین، وابسته است. در سرمایه اجتماعی بحث اعتماد عمومی مطرح است، یعنی مردم به همدیگر یا حاکمان اعتماد داشته باشند. این اعتماد بهراحتی بهدست نمیآید، بلکه مردم باید آن را در آثار اقدامات اقتصادی مسئولان -آن هم در عمل و نه در شعار- ببینند یا شاهد اثرات این رفتارها در بهبود وضعیت اقتصادی باشند. اعتماد، پشتوانه میخواهد و پشتوانه این اعتماد؛ عملکرد اقتصادی مسئولان برای افزایش سطح درآمدهای کلی دستگاههای اقتصادی بهویژه تلاش مستمر برای افزایش درآمدهای بخش غیردولتی است.
اما متاسفانه سرمایه اجتماعی در کشور به دلیل نبود این اعتماد بهشدت کاهش پیدا کرده است و در ماجرای بحران ارزی به مراتب خود را نشان داد. صفهای فروش دلار، همچنین خرید آن، نشان میدهد، نه تنها اعتماد مردم به بخشهایی از دولت کمرنگ شده، بلکه دقیقا گروهی از مردم دست به انجام کارهایی می زنندکه منافی منافع دولت و حتی منافع عمومی است.
این نوع رفتارها و تکرار آن از سوی مردم به مرور زمان خطراتی مثل از هم پاشیدگی بنای اعتقادات دینی و اخلاقی را ایجاد میکند. البته دلایل مختلفی میتوان برای این بیاعتمادی عمومی ذکر کرد که ممکن است ریشه آن نه به عصر کنونی بلکه به دهههای بسیار قبلتر برگردد که متاسفانه تداوم این بیاعتمادیها و عدم چارهجویی برای آن، مردم زمان حاضر را درگیر کرده است. حتی پیش از انقلاب مشروطیت و بعد از آن جامعه بدترین شکل بیاعتمادی عمومی را در جامعه تجربه کرد.
مصداق همین بیاعتمادی را در عصر کنونی و به شکلهای دیگر و البته در حادثه زلزله کرمانشاه که اتفاق افتاد، میتوان دید. یا افزایش میزان چکهای برگشتی نیز نشان از این شرایط نامطلوب بیاعتمادی در جامعه دارد. وقتی مردم بخش اعظم کمکها را بهجای سازمانهای مربوطه مثل هلالاحمر و بهزیستی و کمیته امداد و... به جیب سلبریتیها واریز کردند، یعنی مردم به رسمیترین و شناختهترین نهادهای اجتماعی و حمایتی کماعتمادند. بیاعتمادی عمومی که شکل میگیرد، یعنی سرمایه اجتماعی کمرنگ شده یا در مرحله نابودی قرار گرفته است و از این پس معضلات اقتصادی مثل رواج رفتارهای واسطهگرایانه در جامعه به اوج میرسد.
وضعیت مبهم زندگی مردم و افق نامعلوم ده ساله زندگی مردم، هم عامل دیگری بر این بیاعتمادی است. وقتی با جوانها صحبت میکنید حداقل طی یک سال اخیر بهشدت ناامید هستند و امید به زندگی در میان آنها پایین آمده است. با کاهش امید، خوشبینی و نشاط اجتماعی تضعیف میشود و از مردم ناامید هیچ توقع کارایی نمیآید.
صحبت از سرمایه اجتماعی زمانی معنا پیدا میکند که امید در مردم زنده باشد یا حتی با فرض بروز گرفتارهای متعدد اقتصادی، نشاط اجتماعی از میان نرفته باشد. در حالی که مردم بسیار ناامید شدهاند و در یک زاویه بدتر، از روشهای نامتعارف و فعالیتهای غیراخلاقی، امور زندگی خود را میگذرانند که بخشهای اقتصادی مهمترین این رفتارهای غیراخلاقی را در خود جا داده است. به همین دلیل مشاغل کاذب رواج پیدا کرده است و مردم به هر شکلی، دنبال فرار از شرایط بحرانی فعلی هستند و پساندازهای ارزی و دلاری آنها به خطقرمز رسیده است.
اینجاست که سرمایه اجتماعی متصل به سرمایه اقتصادی است و برای تقویت آن، اول باید وضعیت معیشت مردم را بهتر کنیم. کاهش بیکاری، خروج از رکود و بهبود دیگر شاخصهای اقتصادی از جمله این اقدامات است. سرمایه انسانی نیز در افزایش این سرمایه موثر خواهد بود و در ارتباط با آن معنا پیدا میکند. نیروی انسانی که در یک موسسه کار یا یک بنگاه اقتصادی فعالیت میکند، دغدغه امنیت شغلی دارد. این فرد برای اینکه در موج اول اخراجیها قرار نگیرد، ممکن است به خبرچینی یا دروغ و فرافکنی، همچنین رفتارهای ضدهنجار روی آورد، بنابراین با رواج این نوع رفتارها در بخشهای مختلف اقتصادی افراد بهجای کار و تلاش برای افزایش توان بنگاه، به تنازع برای بقا دست میزنند.
آثار این رفتارهای ضداخلاقی به مرور بهرهوری نیروی کار، همچنین موجودیت بنگاه را بهخطر میاندازد. سرمایه انسانی ناکارآمد بالطبع نمیتواند، سرمایه اقتصادی و بهدنبال آن سرمایه اجتماعی خلق کند و بهدنبال این وضعیت بحران اقتصادی و اجتماعی شکل میگیرد. این بحران دقیقا ضد سرمایه اجتماعی است، اما در جامعه مدنی باثبات این اقدامات بهندرت دیده میشود.
یک ابزار مهم دیگر برای تقویت سرمایه اجتماعی، افزایش سرمایه نمادین یا تلاش برای حفظ آن است. منظور از این سرمایه، سرمایههای فیزیکی مثل آثار و بناهای تاریخی یا سرمایههای انسانی مثل شخصیتهای بزرگ تاریخی و مذهبی است. زمانی که در جامعه این سرمایهها به اشکال مختلف تخریب میشوند، زمینه برای تهدید سایر سرمایهها فراهم میشود. برای مثال، تخریب شخصیتهای تاریخی یا مذهبی یا شخصیتهای اثرگذار تاریخی به کمرنگشدن سرمایه اقتصادی و بالطبع سرمایههای اجتماعی منجر میشود در حالی که کشورهای توسعهیافتهای مثل انگلیس از این شخصیتها و حتی شخصیتهای نمادین معاصر درآمدزایی بسیاری دارند. نقش سرمایه نمادین را در رشد درآمدهایی مثل درآمد صنعت گردشگری بهوضوح میتوان دید. شخصیتی مثل دیوید بکام برای کشوری مثل انگلیس منبع غنی ثروتهای مادی شده است یا آثار باستانی در کشورهای توسعهیافته محلی برای جذب ارز و درآمدزایی است. وقتی سرمایه نمادین تقویت نمیشود، سرمایه اجتماعی نیز به خطر میافتد و پس از آن تلاش برای بهبود وضعیت اقتصادی دستوپازدن بیهوده است. سرمایه مهم دیگر در کشور، سرمایه فرهنگی است که به دلیل کاهش سرمایه اجتماعی و نمادین، بسیار ضعیف شده است و البته عواملی چند در کشور مانع از تقویت این سرمایه نیز هست. با توجه به تاثیراتی که این سرمایهها بر همدیگر دارند، تقویت هریک به تقویت دیگری و ضعف هریک به ضعف دیگری منتهی خواهد شد. در صورتی که سیاسیون و اقتصاددانهای کشور عزمی برای اصلاح وضعیت فعلی داشته باشند، باید ارتباط این سرمایهها را بدانند و برای تقویت آن، راهکاری بیندیشند وگرنه خروج ارزهای خانگی یا انجام اقدامات اقتصادی دیگری که به همکاری مردم نیاز دارد، میسر نیست.
hd برایند افزایش سرمایهای دیگر است. به همین دلیل اگر قرار باشد یک بخش مثل سرمایه اقتصادی یا اجتماعی را تقویت کنیم باید روی تقویت سرمایههای دیگر نیز متمرکز شویم وگرنه بدون افزایش سایر سرمایهها، سرمایههای دیگر نه شکل میگیرند و نه افزایش پیدا میکنند.
سرمایه اجتماعی در بدو شکلگیری و پیدایش خود بهوجود سرمایه فرهنگی، اقتصادی، همچنین سرمایه نمادین، وابسته است. در سرمایه اجتماعی بحث اعتماد عمومی مطرح است، یعنی مردم به همدیگر یا حاکمان اعتماد داشته باشند. این اعتماد بهراحتی بهدست نمیآید، بلکه مردم باید آن را در آثار اقدامات اقتصادی مسئولان -آن هم در عمل و نه در شعار- ببینند یا شاهد اثرات این رفتارها در بهبود وضعیت اقتصادی باشند. اعتماد، پشتوانه میخواهد و پشتوانه این اعتماد؛ عملکرد اقتصادی مسئولان برای افزایش سطح درآمدهای کلی دستگاههای اقتصادی بهویژه تلاش مستمر برای افزایش درآمدهای بخش غیردولتی است.
اما متاسفانه سرمایه اجتماعی در کشور به دلیل نبود این اعتماد بهشدت کاهش پیدا کرده است و در ماجرای بحران ارزی به مراتب خود را نشان داد. صفهای فروش دلار، همچنین خرید آن، نشان میدهد، نه تنها اعتماد مردم به بخشهایی از دولت کمرنگ شده، بلکه دقیقا گروهی از مردم دست به انجام کارهایی می زنندکه منافی منافع دولت و حتی منافع عمومی است.
این نوع رفتارها و تکرار آن از سوی مردم به مرور زمان خطراتی مثل از هم پاشیدگی بنای اعتقادات دینی و اخلاقی را ایجاد میکند. البته دلایل مختلفی میتوان برای این بیاعتمادی عمومی ذکر کرد که ممکن است ریشه آن نه به عصر کنونی بلکه به دهههای بسیار قبلتر برگردد که متاسفانه تداوم این بیاعتمادیها و عدم چارهجویی برای آن، مردم زمان حاضر را درگیر کرده است. حتی پیش از انقلاب مشروطیت و بعد از آن جامعه بدترین شکل بیاعتمادی عمومی را در جامعه تجربه کرد.
مصداق همین بیاعتمادی را در عصر کنونی و به شکلهای دیگر و البته در حادثه زلزله کرمانشاه که اتفاق افتاد، میتوان دید. یا افزایش میزان چکهای برگشتی نیز نشان از این شرایط نامطلوب بیاعتمادی در جامعه دارد. وقتی مردم بخش اعظم کمکها را بهجای سازمانهای مربوطه مثل هلالاحمر و بهزیستی و کمیته امداد و... به جیب سلبریتیها واریز کردند، یعنی مردم به رسمیترین و شناختهترین نهادهای اجتماعی و حمایتی کماعتمادند. بیاعتمادی عمومی که شکل میگیرد، یعنی سرمایه اجتماعی کمرنگ شده یا در مرحله نابودی قرار گرفته است و از این پس معضلات اقتصادی مثل رواج رفتارهای واسطهگرایانه در جامعه به اوج میرسد.
وضعیت مبهم زندگی مردم و افق نامعلوم ده ساله زندگی مردم، هم عامل دیگری بر این بیاعتمادی است. وقتی با جوانها صحبت میکنید حداقل طی یک سال اخیر بهشدت ناامید هستند و امید به زندگی در میان آنها پایین آمده است. با کاهش امید، خوشبینی و نشاط اجتماعی تضعیف میشود و از مردم ناامید هیچ توقع کارایی نمیآید.
صحبت از سرمایه اجتماعی زمانی معنا پیدا میکند که امید در مردم زنده باشد یا حتی با فرض بروز گرفتارهای متعدد اقتصادی، نشاط اجتماعی از میان نرفته باشد. در حالی که مردم بسیار ناامید شدهاند و در یک زاویه بدتر، از روشهای نامتعارف و فعالیتهای غیراخلاقی، امور زندگی خود را میگذرانند که بخشهای اقتصادی مهمترین این رفتارهای غیراخلاقی را در خود جا داده است. به همین دلیل مشاغل کاذب رواج پیدا کرده است و مردم به هر شکلی، دنبال فرار از شرایط بحرانی فعلی هستند و پساندازهای ارزی و دلاری آنها به خطقرمز رسیده است.
اینجاست که سرمایه اجتماعی متصل به سرمایه اقتصادی است و برای تقویت آن، اول باید وضعیت معیشت مردم را بهتر کنیم. کاهش بیکاری، خروج از رکود و بهبود دیگر شاخصهای اقتصادی از جمله این اقدامات است. سرمایه انسانی نیز در افزایش این سرمایه موثر خواهد بود و در ارتباط با آن معنا پیدا میکند. نیروی انسانی که در یک موسسه کار یا یک بنگاه اقتصادی فعالیت میکند، دغدغه امنیت شغلی دارد. این فرد برای اینکه در موج اول اخراجیها قرار نگیرد، ممکن است به خبرچینی یا دروغ و فرافکنی، همچنین رفتارهای ضدهنجار روی آورد، بنابراین با رواج این نوع رفتارها در بخشهای مختلف اقتصادی افراد بهجای کار و تلاش برای افزایش توان بنگاه، به تنازع برای بقا دست میزنند.
آثار این رفتارهای ضداخلاقی به مرور بهرهوری نیروی کار، همچنین موجودیت بنگاه را بهخطر میاندازد. سرمایه انسانی ناکارآمد بالطبع نمیتواند، سرمایه اقتصادی و بهدنبال آن سرمایه اجتماعی خلق کند و بهدنبال این وضعیت بحران اقتصادی و اجتماعی شکل میگیرد. این بحران دقیقا ضد سرمایه اجتماعی است، اما در جامعه مدنی باثبات این اقدامات بهندرت دیده میشود.
یک ابزار مهم دیگر برای تقویت سرمایه اجتماعی، افزایش سرمایه نمادین یا تلاش برای حفظ آن است. منظور از این سرمایه، سرمایههای فیزیکی مثل آثار و بناهای تاریخی یا سرمایههای انسانی مثل شخصیتهای بزرگ تاریخی و مذهبی است. زمانی که در جامعه این سرمایهها به اشکال مختلف تخریب میشوند، زمینه برای تهدید سایر سرمایهها فراهم میشود. برای مثال، تخریب شخصیتهای تاریخی یا مذهبی یا شخصیتهای اثرگذار تاریخی به کمرنگشدن سرمایه اقتصادی و بالطبع سرمایههای اجتماعی منجر میشود در حالی که کشورهای توسعهیافتهای مثل انگلیس از این شخصیتها و حتی شخصیتهای نمادین معاصر درآمدزایی بسیاری دارند. نقش سرمایه نمادین را در رشد درآمدهایی مثل درآمد صنعت گردشگری بهوضوح میتوان دید. شخصیتی مثل دیوید بکام برای کشوری مثل انگلیس منبع غنی ثروتهای مادی شده است یا آثار باستانی در کشورهای توسعهیافته محلی برای جذب ارز و درآمدزایی است. وقتی سرمایه نمادین تقویت نمیشود، سرمایه اجتماعی نیز به خطر میافتد و پس از آن تلاش برای بهبود وضعیت اقتصادی دستوپازدن بیهوده است. سرمایه مهم دیگر در کشور، سرمایه فرهنگی است که به دلیل کاهش سرمایه اجتماعی و نمادین، بسیار ضعیف شده است و البته عواملی چند در کشور مانع از تقویت این سرمایه نیز هست. با توجه به تاثیراتی که این سرمایهها بر همدیگر دارند، تقویت هریک به تقویت دیگری و ضعف هریک به ضعف دیگری منتهی خواهد شد. در صورتی که سیاسیون و اقتصاددانهای کشور عزمی برای اصلاح وضعیت فعلی داشته باشند، باید ارتباط این سرمایهها را بدانند و برای تقویت آن، راهکاری بیندیشند وگرنه خروج ارزهای خانگی یا انجام اقدامات اقتصادی دیگری که به همکاری مردم نیاز دارد، میسر نیست.
این نوشته را در انگاره بخوانید