به قلم راضیه علی پور
به خاطر میآورم با یکی از مدرسان روش تحقیق در خصوص مسأله «فقر» گفتوگو میکردم و ایشان از من پرسیدند به نظر شما آیا «فقر» در حال حاضر یک مسأله به حساب میآید؟ تا به آن روز حتی تصور نمیکردم کسی در خصوص «فقر» که مساله اساسی در کشور است به این صورت پرسش کند. امروز مساله «مازندران» نیز چنین است. مساله توسعه محلی و مسائل مربوط به آن به حاشیه کشیده شده و متنهای علمی در محیطهای آکادمیک به شدت تحت تاثیر آنچه که«مد علمی» میتوان گفت نگاشته میشود. دغدغههای پژوهشگران حوزه علوم اجتماعی و اندیشمندان ما در دانشگاه نه یک قدم پیشتر از مردم بلکه دنباله رو آنها خواهد بود.امروز مساله آزادی بیان، آزادی سیاسی، آزادی زنان، آزادی مطبوعات و هرآنچه که پیشوند آزادی و دموکراسی را به آن سنجاق کنید بسیار مساله جذاب مینماید و جامعه در شرایط حاضر حتی حاضر به شنیدن آنچه که شما میگویید نیست. اما آنچیزی که باید ما را علاقهمند به نگریستن مساله ای کند همانا جذاب نبودن آن از سوی بقیه و نادیده انگاشتن آن است.چرا که رسالت جامعهشناسی باید این باشد؛دیدن آنچیزی که دیگران نمیبینند و بیرون کشیدن مکانیسمهای پس آن که دیگران توان آن را نخواهند داشت.
در روزهای دی ماه98 همه شاهد به آتش کشیده شدن جنگلهای استرالیا و گرفتار شدن حیوانات در آن بودهایم.ابراز همدردی مردم برای گرفتار شدن کوالاهای تنها در آتش را اگر مقایسه کنید با کشتار بی رحمانه پرندگان مهاجر و مرگ سرخ فلامینگوها در میان کاله در خواهیم یافت اینجا هر آنچیزی که در جایگاه فرودست قرار گیرد از نظر مردم پاک خواهد شد.امروز، اگر این پرندگان به جای مهاجرت به سرزمینی که حتی مردمانش نیز برای دفاع از خود سلاحی ندارند به سرزمینی دیگر مهاجرت کردهبودند شاید به سرنوشت این چنین گرفتار نمیشدند.
بنابراین، از سویی سخن گفتن از مسأله اجتماعی در استانی که به نظر استانی پر از امکانات طبیعی فراوان از نظر دیگران است به شدت غیرجذاب و عجیب به نظر خواهد رسید و از سویی دیگر، مازندران نه به دلیل امکانات طبیعی فراوان بلکه به بهانه طبیعت شگرفش همواره در جایگاه فرودست باقی خواهد ماند.آنچیزی که امروز شاهد آن هستیم این استان بهشت افراد ثروتمندی است که در تعطیلات و اوقات فراغت خود به اینجا کوچ میکنند و جهنمی است هر چند سبز برای مردمانی که در جایگاه فرودست قرار دارند.
گویا این استان آماده شده است برای مردمانی که با ماشینهایشان روی بهترین طبیعت جهان برای نابودیاش باهم رقابت کنند و مردمان این استان نیز برای چنین لطفی از آنها سپاسگزار باشند.
اقتصاد نابه سامان مازندران که ماحصل جنگ نابرابر فرادستان با فرودستان است بیش از پیش قدرتنمایی میکند.طبق آماری که از استانهای کشور منتشر شد مازندران جز ثروتمندترین استان ها به حساب میآید.آیا کسی از خود پرسیدهاست اساساً چگونه میتوان چنین آماری را به دست داد با توجه به اینکه در کشوری همچون ایران شفافیت مالی معنایی ندارد؟
در حقیقت، در این جنگ فرادست-فرودست تنها فرادستان هستند که حتی در آمارها دیده میشوند و موجب بازتولید فضای موجود خواهند شد.در این جنگ نابرابر، اقتصاد کشاورزی که به شدت سنتی باقی مانده است و هیچ متولی ای ندارد آسیب جدی به آن وارد شده است.هرساله کشاورزان با هزینه تولید بالا محصولاتی تولید میکنند که در بازار توان رقابت با مافیای واردات را ندارد و این خود موجب تشویش،سردرگمی و انتخاب اهداف کوتاه مدت به جای اهداف بلند مدت برای کشاورزان شدهاست.در حقیقت، آنچیزی که به عنوان «خرده فرهنگ دهقانی» از آن سخن به میان آید زاییده همین سیاستهای نادرست کشور و اتفاقاً تصمیم هوشمندانه و عقلانی کشاورزان برای ادامه بقا است.
از دست رفتن هر روزه بافت کشاورزی و اضافه شدن به بافت توریستی پدیده «دست فروشی» را در این استان به یک خطر جدید بدل کرده است.بازارهای محلی، جادههای منتهی به دریا و جنگل مقصد مردمانی است که یا از کار کشاورزی دلسرد شدهاند و یا از کارخانههای ورشکسته اخراج.مردمان فرودست تمام دارایی شان را به حراج میگذارند؛خانههایی برای اجاره؛ محصولات سنتی و از همه مهمخاکی که باارزش ترین است.مسئولان مازندران را به حراج گذاشته اند با قیمتی ارزان.
رشد نامتوازن شهرها موجب ایجاد شدن روستا-شهرهایی شد که از نظر تقسیمات کشوری جز شهر ولی از نظر اجتماعی-اقتصادی روستا به حساب میآیند و در این بین نه از مزایای شهری میتوانند استفاده کنند و نه از مزایای روستایی بودن.اینجا همه چیز به نفع فرادستان تمام میشود. فاجعه جایی قابل رویت است که بگوییم ییلاق هایی که همه از زیبایی اش سخن میگویند برای مردم آن جهنم است.سالمندانی که بدون هیچ امکانات بهداشتی در حال گذران زندگی هستند و برای کوچک ترین مشکل خود باید خود را به شهر برسانند.شهری که سه ساعت با آن فاصله دارند.
حمل و نقل جاده ای به قدری با مشکل مواجه است که حتی روستاهای چسبیده به شهر برای رفت وآمد فرزندان شان باید به هر کسی متوسل شوند و شرایط اقتصادی نیز موجب میشود نتوانند هزینه گزاف حمل ونقل های خصوصی را بدهند.مساله ای که در زندگی بسیاری عادی به نظر میرسد.اما دولت سالهاست به دنبال ایجاد قطار سریع وسیری است که دسترسی گردشگران را به مازندران آسان تر کند بدون آن که به حمل ونقل بین شهرها و روستاها توجه کند.
حال با فاجعه کرونا باید منتظر ماند فرادستان فرودستان را ببلعند. بافت کشاورزی مازندران موجب شده است که مردان و زنان با نزدیک شدن فصل بهار به شدت به کشت و کار کشاورزی مشغول باشند،کارگران فصلی و دایمی هر روز باید به خیابان هایی بروند درحالی که سلاحی برای دفاع از خود در مقابل این بیماری ندارند.حالا باید منتظر فاجعه ماند؛ فاجعه نابودی مازندرانی که سال هاست غم بزرگی را بی صدا بر دوش میکشد.
این نوشته پیشتر در وبسایت انگاره منتشر شدهاست.