? ایمان نمديان پور
دانشجوی دکتری جامعه شناسی اقتصادی توسعه دانشگاه بابلسر
دانشگاه در مقام یک نهاد علمی برساخت کدام موقعیت تاریخی انسان است و قرار است انسان دانشگاهی چگونه انسانی در تحلیل یک واقعیت اجتماعی باشد. در یک پاسخ دم دستی و و ساده می توان گفت بار مسئولیت رسمی تولید تفکر بر عهده این نهاد باشد. این نهاد آنچنان که از ساختار آن پیداست سر تا پا در خدمت مهم ترین شاخصه سرمایه داری متاخر یعنی بورکراسی قرار دارد. می توان با صراحت گفت بورکراسی نه به معنی تنظیم ساختار اداری ،بلکه به مثابه یک نیروی هژمونیک ،آدمیان را در خدمت او قرار داده است. به طور مشخص قرار بر این بود که بورکراسی موانع ساختاری نظام اداری را تسهیل کند،و در خدمت انسان در جهان معاصر باشد.
در جهان دانشگاهی، بورکراسی به جان منطق علم و تفکر افتاده است و مجال اندیشه آزاد و دقت علمی تفکری را از او کاسته است.
در جهان دانشگاهی، بورکراسی به جان منطق علم و تفکر افتاده است و مجال اندیشه آزاد و دقت علمی –تفکری را از او کاسته است. به گمان من مهم ترین مسئله دانشگاه نه پولی شدن و تبدیل آن به یک بنگاه اقتصادی بلکه تهی شدن دانشگاه از مقام ایده پردازی است. اساسا دانشگاه در مقام یک نهاد عریض و طویل به واسطه بودجه های کلان در ظاهر نشان از فربه گی در امر پژوهش دارد.ولی آنچنانکه دست آورد این نهاد مخصوصا در عرصه علوم اجتماعی و انسانی به ما نشان داد است فاقد کیفیت و دقت است. دلایل آن را می توان در چندین امر نشان داد.یکی از دلایل سطحی شدن علوم اجتماعی در ایران غلبه تفکر کمی و عددی شدن این علم است. جهان جدید زاده سلطه امر تکنیک بر کلیت روح جهان است و دقت و تامل ،مشخصا خود را در تبیین امر آماری نشان می دهد. فیزیک و ریاضی در عصر جدید سرور علوم محسوب می شوند و اساسا سخن گفتن در هر حوزه ای در سلطه این علوم قرار دارد. دست آوردهای جهان جدید نه به اتکا علوم انسانی بلکه به واسطه دقت علمی و تکنیکی رخ داده است و در حال پاسخ دادن به پرسش های بنیادین انسان ها است.مفهوم مرگ، طول عمر،زیبای بدن،سفر به جهان های دیگر و تمام اموری که در پیرامون ماست به زعم بیشتر مردم نه به واسطه تامل در علوم انسانی بلکه با کنکاش در علوم تجربی در حال رخ دادن است.این رویکرد علوم اجتماعی را به سمت کمی دیدن و رویکرهای تکنیکی نزدیک کرد. آنچنان که بیشتر تبیین های نظام دانشکاهی مبتنی بر آمار و تحلیل آماری است.فقدان تامل فلسفی و تاریخی در پس امر آماری از ویژه گی های علوم اجتماعی در ایران است.مسله دیگری که علوم اجتماعی با آن درگیر است بورکراسی منطق مقالات دانشگاهی و مرتبه علمی اساتید دانشگاهی است. اکثر اساتید دانشگاهی خود را درگیر مسائل بنیادین و مسئله مند اجتماعی نمی کنند و تمام تلاشان نوشتن مقالات صرفا برای کسب رتبه دانشگاهی است. مقایسه نوشته های متفکران بیرون دانشگاه و درون دانشگاه دقیقا تفاوت کیفی نوشتار را نشان می دهد. برای نمونه مقایسه کنید ابن خلدون به روایت آزاد ارمکی استاد جامعه شناسی و جواد طباطبایی نویسنده و منتقد خارج از حوزه منطق دانشگاهی. ارمکی صرفا متنی نوشته است برای رفع تکلیف و به مثابه یک جزوه درسی برای یک ترم دانشگاهی و طباطبایی متنی نوشته با دقت علمی و منابع متعدد برای نشان دادن این متفکر و پرسش های پیرامون آن. در تحلیل نهایی آزاد ارمکی قرار است متنی بنویسد برای رتبه دانشگاهی ومنزلت علمی،اما طباطبایی با نوشتن این کتاب خود را آماده یک چالش بزرگ در برابر منتقدین می کند. مسئله دیگر در نظام دانشگاهی که این نظام به شدت درگیر آن است مفهوم "فرصت" است. اکثر مدرسان دانشگاهی فاقد فرصت تامل و تفکر هستند الا نادرا. فرصت یعنی زمانی معین و سیستماتیک و بلند مدت برای تامل واندیشیدن در باب مسائل و رخ دادهای اجتماعی،سیاسی و فلسفی و آنچه در پیرامون جهان ما در حال رخ دادن است. این فرصت به دلایل متعدد در اختیار اساتید دانشگاهی نیست. شاید یکی از دلایل آن مسئله اقتصاد باشد و یا مسئله بورکراسی در سازمان دانشگاه.به عنوان نمونه یک مدرس در دانشگاه نه به اندازه موظوی خود بلکه فرا تر از آن واحدهای درسی خود را پر میکند،علاوه بر این یک مدرس تلاش می کند چه به صورت رسمی و یا حق التدریس به تدریس در دانشگاهای دیگر بپردازد. این رفتار، استاد را به استاد–کارمند تبدیل میکند در صورتی که قرار براین بود که ما با یک موجود فکر-مند مواجه شویم.در وضعیت فکر-مند مدرس به تامل در خود و جهان انتزاعی و انضمامی می پردازد و دست به تولید امر فکری نه درسطح مقامات دم دستی دانشگاهی بلکه تلاش می کند به مثابه یک موجود فکر-مند جهان را به طور تاملی مورد سنجش قرار دهد.به گمان من مفهوم "فرصت" برای اکثر اساتید دانشگاهی به یک مسئله تبدیل شده است و او را به یک استاد – کارمند تقلیل داده است.سلطه بورکراسی، آماری شدن علوم اجتماعی و مفهوم فرصت دست کم ساختار علوم اجتماعی را دچار بحران تفکر کرده است. دست آورد آن رشد اساتیدی است که فارغ از مسئله تفکر در درون نهاد دانشگاه به بازتولید امتناع تفکر دامن می زنند.
?#رسانه شمایید. اگر میپسندید، برای دوستانتان بفرستید.