? ایمان نمديان پور
دانشجوی دکتری جامعه شناسی توسعه اقتصادی بابلسر
بازخوانی سنت دقیقا به چه معنا ست. سنت یک وضعیت چندگانه و متکثرتاریخی دارد.می توان مولفه های آن را سبک زندگی ، متون کلاسیک ، نظام و اداب اسطوره ای و دین دانست ، که در مجموع در یک مفصل مشترکی به نام سنت صورت بندی می شوند. اساسا غرب با واکاوی سنت، خود را بازساری کرد. غرب مشخصا با خوانش انتقادی دین و متون کلاسیک رخ داده های گذشته ی تاریخ خود و لایه های آن را مورد با زبینی مضاعف قرار داد.
کنت ،دورکیم ،وبر،مارکس و .... به طور مشخص گذشته جهان خود را خوانش کردند و امروز هم در غرب این خوانش به طور جدی امتداد دارد. البته امروز ایرانیان نیز در این بین درحال خوانش متون کلاسیک غرب هستند و تمام اینها بر فربه گی غرب خواهد افزود. قسمتی از بازخوانی ما به زعم عده ای از اندیشمندان بازخوانی غرب است. پرسش بنیادین در تاریخ ما این است که ما چگونه باید خود را خوانش کنیم. به طور مشخص درلحظات آغازین تاریخ مواجهات ما با غرب، متفکران مشروطه به چند طیف تقسیم شده بودند. عده ای دقیقا به دلیل عدم تولید ایده و عدم تامل در وضعیت منطق تاریخ و مناسبات نظام تولیدی وعدم فهم شرایط امکان ایده، تغییر،تحول و توسعه را درغربی شدن،غربی اندیشیدن و روند تکوین غرب فرض کردند. به طور مشخص این جریان امروز ترجیح می دهد با خوانش متفکران کلاسیک و مدرن غرب راه رهایی از وضعیت متصلب اندیشه نشان دهد. خوانش کانت، هگل، وبر، دورکیم و....نوع نگاه اکثر فعالان فکری این طیف در ایران است. مترجمانی همچون فرهادپور،اباذری ،بابک احمدی و تعداد زیادی از دانشجویان متاثر از این جریان این روش را پیشه خود قرار دادند. به طور مشخص این نوع نگاه تاریخ درازی دارد، و واجد پیش فرض های معرفت شناختی مشخصی است. یکی ازپیش فرض های بنیادین این نگاه جهانشمول دانستن ایده و توان بسط ایده ها در تمام جهان ها است.گویا ایده ها همچون فرمول های ریاضی و فیزیک در تمام وضعیت ها قابل تعمیم هستند. در این نگاه ایده، ایده است و اساسا تفاوتی بین شرق، غرب وجود ندارد. تمایز تاریخ غرب و تاریخ شرق و ایران آنچنان مورد توجه نیست. دوگانگی و دوگانه ساختن جهان و شرق و غرب سازی زیست بوم و من و دیگری سازی در عرصه اندیشه قابل فهم نیست.انسان به مثابه انسان بودن قابل فهم است، دقیقا همان نگاه زمخت غیر تازیخی فلسفی که فاقد رویکرد انسان شناختی و جامعه شناختی است. مشخصه اصلی این جریان عدم خوانش تاریخ زیست بوم تاریخ ایران است. گویا با خوانش روح هگل و تاریخ اروپا این توان را خواهیم داشت که تاریخ روح ایرانی را بازخوانی کنیم. تاریخ این جریان اساسا نشان از ناکامی تحلیل مشخص از تاریخ فرهنگی ،اقتصادی سیاسی ایران دارد. می توان گفت این جریان حتی اگر بتوان این واژه را بکار برد یک غرب شناسی درجه چندم هم محسوب نمی شوند. تفاوت نظام تولید در شرق و غرب، تفاوت حکومت مطلقه در غرب و خودکامگی در ایران تفاوت منطق عرفان ایرانی و غرب و مشخصا تفاوت اسلام و مسحیت از جمله تمایز های بنیادینی محسوب می شود که این تیپ مترجمان کمتر به آن توجه کرده اند. خوانش کج و کوله چپ اروپایی برای مخاطبین بیشتر از خوانش تاریخ چپ ایرانی اهمیت دارد. میل نظام دانشگاهی و خیل عظیمی از متفکران خرد و درشت ایرانی برای فهم غرب، در پاره ای موارد روشی درست و در قسمت های زیادی بدون تامل به مبانی ایران اسلامی است. اکثر پایان نامه های دانشگاهی و مقالات علمی در ایران در توضیح روش ،دقیقا گمان می کنند با روش آزموده شده در غرب می توان مفهوم انحراف، فساد، تحلیل فرهنگی ،و غیره را تبیین کرد. این امر دقیقا از عدم فهم تمایز دو نظام ایران و غرب برمی خیزد. نفی این جریان به معنای درغلتیدن به جریان بومی گرایی نیست و نباید گمان کرد بین این دو جریان حد وسطی وجود ندارد.تمدن ها در یک دیالکتیک تاریخی شکل می گیرند و اساسا از یکدیگر وام دار هستند. نمیتوان تمدنی را به طور مطلق جدا از تمدن های دیگر تصور کرد. امروز هژمونی غالب جوامع، نظام و غول بی اخلاق بنام سرمایه داری است که در تمام جوامع بسط یافته و خود را به مثابه یک گفتمان غالب معرفی کرده است. منطق نظام سرمایه داری ایران و غیر ایران نمی شناسد و با منطق مصرف و سود جهان خود را بسط می دهد. بنابراین برای فهم منطق غرب و رشد آن لاجرم خوانش سنت غرب به ما در فهم تکوین لحظه های قبض و بسط غربی شدن کمک خواهد کرد. غرب یک شدن تاریخی است و افق آن نامشخص و ایران نیز در حال شدن و سیرورت تاریخی است . قسمتی از تجربیات غرب می تواند به ما در فهم تفسیر جهان ایرانی کمک کند نه تمام تجربیات غرب. قسمت دیگر تاملات ما اساسا باید با پاره های از سنت متفاوت ما خوانش شود. خوانش غزالی، بیهقی، مولوی، سعدی و غیره نوع نظام اخلاقی و سنت متصلب ما را برایمان شفاف خواهد کرد. اگر رهایی از خودکامگی فردی میسر باشد.
#نویسنده_مهمان