آل یا زائو ترسان در اصل یه باور خرافیه که به عنوان یک موجود اهریمنی می تواند به زنان تازه زا آسیب بزنه و یا حتی اونارو بکشه. بر اساس این باور اگه زائو در شش یا 10 روز اول تولد نوزادش، تنها بمونه، آل از دیوار خانه یا پشت بام وارد اتاق مادر میشه و قلب و شش ( جگر ) زن تازه زایمان کرده را در میاره و با خودش می بره که در اون صورت اگه آل بتونه جگر زن رو به آب برسونه و یا از آب عبور بده، زائو بیمار میشه و حتما می میره. علاوه بر این، آل ها گاهی جفت بچه ها را هم میدزدن و می خورن که در این صورت نوزاد هم جان خودش رو از دست میده. تو بعضی موارد هم آلها، نوزادان زیر چهل روز را میدزدن و اون بچه رو با بچه خودشون یا بچه ی جن عوض می کنن.
این موجود خیالی که در باور مردمان قفقاز، ایران، آسیای میانه و بخشی از جنوب روسیه وجود داشته، در مناطق مختلف با نام های متفاوتی هم شناخته می شد. به این موجود اهریمنی تو بین کرد زبانها ئاله شه وه ، تو قفقاز الک، تو افغانستان و تاجیکستان هال یا خال، تو کشور های ترک زبان آسیای میانه آلباستی یا آلماستی، تو بین مردم تالش آله ژنک و تو کشمیر و بدخشان هالماستی می گفتن.
در داستان ها و روایات این موجودات خرافی با بینی گلی، چشمانی آتشین، موهایی ژولیده و نامرتب، دندان هایی آهنین با نیش هایی به جلو آمده مانند گراز های وحشی و پستان هایی آویزان مانند پیرزنان توصیف شده که علاوه بر کارهایی که قبلا گفته شده، باعث آسیب رساندن به جنین در زهدان مادر و سقط جنین هم میشن.
در افسانه های قدیمی مربوط به خاور نزدیک، علت دشمنی آل با حوا و همه دخترانش این گونه نقل شده که خدا یک آل برای همسری حضرت آدم خلق می کنه، اما آدم فانی و خاکزاد با آل که از جنس آتشه، بنای ناسازگاری میزاره و همین موضوع باعث شروع دشمنی این موجود اهریمنی با زنان میشه. شاید هم به خاطر همین کینه ی قدیمی، آل ها نوزادان پسر را می کشتن و دختران را می دزدیدن.
در اون دوران تقریبا تو همه ی مناطقی که به این موجود افسانه ای باور داشتن، از انواع و اقسام روش ها برای مبارزه با آل استفاده می کردن مثلا یهودی ها تا سه سال موهای پسراشون رو کوتاه نمی کردن تا آل دچار شک و تردید بشه و یا تو ایران موقع زایمان، مردی از طایفه ی زن به پشت بام می رفت و بر تشت مسی می کوفت. تو بعضی از مناطق هم به هیچ وجه تو اتاق و وسایل خواب نوزاد و مادر از رنگ قرمز استفاده نمی کردن و تو ده روز اول زایمان، نام اصلی زائو را به زبان نمی آوردن و اون رو با نام های مریم، عذرا و یا مادر حضرت مسیح صدا میزدن و تا سه روز هم به زن زائو آب نمی دادن. تو بعضی جاها هم موقع زایمان اذان می گفتن و قرآن می خوندن و با خالی کردن آب حوض، تلاش می کردن تا از رسیدن آل به آب جلوگیری کنن.
استفاده از انواع دعاها، وردها، زدن سوزن و سنجاق به لباس نوزاد، چرخاندن شمشیر، خنجر، چاقو و قیچی توسط ماما در بالای سر زائو هم برای جلوگیری از ورود آل به اتاق زائو خیلی رایج بود. علاوه بر اینها قرار دادن سیر، پیاز، زغال، دوده، سوخته ی باروت و کشیدن هفت خط با زغال در اطراف بستر مادر و نوزاد از جمله کارهایی بود که در تصور عموم مانع از رسیدن آل به زائو و نوزاد می شد.
قطعا این روزها با پیشرفت علم و دانش پزشکی، همه ی تصورات پیشینیان در مورد وجود موجودی به نام آل زیر سوال رفته و دلایلی کاملا منطقی مانند آمبولی ریه و پارگی رحم برای مرگ زنان زائو وجود داره که اعتقاد به این مسائل را کمرنگ تر از همیشه می کنه. ولی با این وجود داستان های بی شماری در مورد آل ها از زبان مادر بزرگها نقل میشه که مربوط به خاطرات دوران بچگیشونه. داستان هایی که تو اونها زنان زیادی فقط به خاطر غفلت و تنها موندن، بچه هاشونو از دست میدن و تا ابد حسرت به دل می مونن.
اگه به شنیدن این جور داستان ها علاقه دارین و دلتون می خواد ساعت ها پای صحبت بزرگترها بشینین و از ماجراهای اون روزها بشنوین، بهتون پیشنهاد می کنم یه سر به اتاق هالای پوزان مجموعه ی انیگما بزنین و یه سفر یه ساعته به روزهای قدیم و ماجراهای آل و طلسمهاش داشته باشین.
سناریوی این اتاق از این قراره که میرزا محمد آقاجانیان پسر کدخدای روستای سردرود، تصمیم می گیره با وجود همه ی مخالفت های خانوده با خدیجه دختر زیبا اما رعیت زاده ی روستا ازدواج کنه. چند سالی میگذره و میرزا محمد که حالا بعد از مرگ پدر به کدخدایی روستا رسیده، صاحب اولادی نشده و همین موضوع باعث میشه تا دوباره حرف و حدیث های جدیدی از سر گرفته بشه
به خاطر بچه دار نشدن خدیجه، میرزا محمد مجبور میشه به اصرار مادر و خواهرش با گلاب بانو ازدواج کنه، چند ماه بعد خبر بارداری گلاب بانو در روستا می پیچه و همه ی روستا رو غرق در شادی می کنه. با گذشت نه ماه کم کم اهالی روستا آماده ی برگزاری جشن تولد پسر میرزا می شدن که متاسفانه نوزاد مرده به دنیا میاد. این نهمین نوزادیه که تو یک سال گذشته، تو روستا مرده به دنیا میاد
دوباره حرف و حدیث ها شروع میشه؛ از نظر خیلی از مردم روستا همه ی این ماجراها زیر سر آل و باید یه فکری برای این شرایط بکنن.... در هر صورت این شرایط باعث میشه تا فضای روستا رو هاله ای از ترس و نگرانی فرا بگیره، حالا نوبت شماست تا به عنوان بازیکن وارد این اتاق فرار بشین و با کمک هم پرده از راز مخوف این روستا بردارین
آلها در مناطق گوناگون دارای نامهای مختلفی هستند مثلاً در ارمنستان به «آلک»، در میان کردها به «ئالو شەوە»، در افغانستان و تاجیکستان به «هال» یا «خال»، در کشورهای ترکزبان آسیای میانه به «آلباستی» یا «آلماستی» و در میان مردم کشمیر و بدخشان به «هالماستی» معروفند.
در فرهنگ بختیاریها هم وجود آل ها با عبارات رایجی مانند «آل برده» و «الهی آل ببردت» به چشم میخورد.
در روایات ارمنی، آلها قلب و شش زن درحال زایمان، زن آبستن و زنی تازه زایمان کرده (زائو) را میدزدند وسبب مرگ او میشوند. آنها همچنین با آسیب رساندن به جنین در زهدان مادر سبب سقط جنین میشوند. آلها نوزادان زیر چهل روز را دزدیده و اقدام به تعویض آنها با بچه خود یا بچه جن میکنند. (مانند الفها در باورهای ژرمنی). آلها نیز مانند انسانها داری دو جنس زن و مرد هستند.
اجزای بدن و صورت آل ها بر اساس افسانهها
اجزای بدن وصورت آلها بدین صورت توصیف شدهاست: بینی گِلی، چشمانی آتشین، موهایی ژولیده و نامرتب، دندانهایی آهنین با نیشهایی به جلو آمده مانند گراز وحشی و پستانهایی آویزان مانند پیرزنها. بنابر باورهای کهن، آلها پس از دزدیدن قلب و شش زن و زمانی که دیگر زن زنده نماندهاست، اقدام به فرار و عبور از اولین آب جمع شده در یک جا یا اولین منبع آب میکنند. طلسمهای مانع آل، مانند دیگر طلسمها برای دیگر شیاطین است. این طلسمها شامل افسون، دعا، اشیای فلزی، سیر و پیاز و جلوگیری کردن از رسیدن آل به آب است. در ایران آلها به شکل پیرزنی لاغر و استخوانی با بینی گِلی وصورتی سرخ به همراه سبدی حصیری برای شش و جگرهای دزدیده شده تصویر شدهاست. در آسیای میانه، آلها چنین روایت شدهاند: موجوداتی چاق و زشت و پیرزنانی پرمو با پستانهای آویزان به همراه سبدی پشمی که جگر و ششهای قربانیان را درون آن قرار میدهند. برطبق بسیاری از روایات خاور نزدیک، خدا یک آل را برای همسری آدم یا اولین بشر آفرید امّا آدم فانی و خاکزاد با آل که از جنس آتش است، ناسازگار بود. این آغاز و ریشهٔ دشمنی آلها با حوا وهمه دختران اوست.
برای جلوگیری از ورود این موجود افسانهای به خانهها و دفع او اولین اقدامی که در خانهها انجام میشد، جلوگیری از رسیدن آل به آب بوده است، چرا معتقد بودند اگر پای آل به آب برسد، دیگر نمیتوان مانع مرگ نوزاد شد، به همین دلیل اگر حوضی در خانه بود قبل از هر کاری آن را از آب خالی میکردند. در اتاق و وسایل خواب و لباس مادر و نوزاد از رنگ قرمز استفاده نمیکردند و در مدت 10 روز هرگز نام زائو را به زبان نمیآوردند و او را به نامهای مریم،عذرا یا مادر حضرت مسیح(ع) مینامیدند و تا سه روز به زن زائو آب نمیدادند.
همچنین از هنگام شروع درد زائو تا تولد نوزاد، مردی از خویشاوندان زن بر پشت بام رفته بر تشت مسی میکوفت و مرد دیگری اذان گفته و قرآن میخواند. به غیر از اینها استفاده از انواع دعاها و اوراد و ذکر بسم الله و قرار دادن قرآن در کنار زائو و نوزاد، زدن سوزن و سنجاق به لباس نوزاد و مادر و استفاده از شمشیر و خنجر و چاقو و قیچی و چرخاندن آنان توسط ماما در بالای سر زائو و همچنین قرار دادن سیر و پیاز و زغال و دوده و سوخته باروت وکشیدن هفت خط با ذغال به اطراف بستر مادر و نوزاد و در اصطلاح حصار کشیدن از جمله اعمالی بوده که برای مبارزه با آل انجام میشده است. آلها نمونهای از موجودات افسانهای خونآشام هستند که خون و جگر نوزدان را میخوردند.
یک داستان از آل در روستایی همین نزدیکی
سناریوی این اتاق از این قراره که میرزا محمد آقاجانیان پسر کدخدای روستای سردرود، تصمیم می گیره با وجود همه ی مخالفت های خانوده با خدیجه دختر زیبا اما رعیت زاده ی روستا ازدواج کنه. چند سالی میگذره و میرزا محمد که حالا بعد از مرگ پدر به کدخدایی روستا رسیده، صاحب اولادی نشده و همین موضوع باعث میشه تا دوباره حرف و حدیث های جدیدی از سر گرفته بشه.
به خاطر بچه دار نشدن خدیجه، میرزا محمد مجبور میشه به اصرار مادر و خواهرش با گلاب بانو ازدواج کنه، چند ماه بعد خبر بارداری گلاب بانو در روستا می پیچه و همه ی روستا رو غرق در شادی می کنه. با گذشت نه ماه کم کم اهالی روستا آماده ی برگزاری جشن تولد پسر میرزا می شدن که متاسفانه نوزاد مرده به دنیا میاد. این نهمین نوزادیه که تو یک سال گذشته، تو روستا مرده به دنیا میاد.
دوباره حرف و حدیث ها شروع میشه؛ از نظر خیلی از مردم روستا همه ی این ماجراها زیر سر آل و باید یه فکری برای این شرایط بکنن.... در هر صورت این شرایط باعث میشه تا فضای روستا رو هاله ای از ترس و نگرانی فرا بگیره، حالا نوبت شماست تا به عنوان بازیکن وارد این اتاق فرار بشین و با کمک هم پرده از راز مخوف این روستا بردارین.
هالای پوزان
هالای پوزان در زبان ترکی اصطلاحیه که برای آل به کار میره و تمام اتفاقات و ماجراهای این اتاق که تقریبا تو دهه ی پنجاه رخ داده، حول محور آل و باورهای ذهنی مردم اون دورانه. سرنخ ها و معماهای طراحی شده تو این اتاق هم به نوعی بر می گرده به کارهایی که معمولا تو اون روزها برای خلاصی از دست آل انجام میدادن
سناریوی جذاب این اتاق فرار در کنار دکور خاص و منحصر بفردی که تداعی کننده ی شرایط اون دورانه، فضای این اتاق رو اونقدر باور پذیر ساخته که حتی بازیکنانی که به چنین موجوداتی اعتقاد ندارن، با قرار گرفتن تو چنین محیطی مثل همه تلاش کنن تا از طلسم ها و جادوهای آل جلوگیری کنن و از دستش فرار کنن. این اتاق فرار که در شهر کرج قرار داره، به خاطر معماها و دکور خاصش بسیار مورد توجه حرفه ایهای این بازی قرار گرفته و تقریبا مناسب هر سلیقه ایه
درسته که امروزه کمتر کسی پیدا میشه که هنوز به این چیزا اعتقاد داشته باشه، ولی ترس و هیجان حاکم بر این محیط، به قدری زیاده که در اون شرایط به تنها چیزی که فک نمی کنین؛ خرافات و اعتقادات بی ارزشه. لذت بردن از شرایط؛ تنها مزیت حضور تو این اتاق نیست و شما می تونین از بازی کردن تو این اتاق لحظات خاطره انگیزی بسازین که تا مدت ها از یادآوریشون سر ذوق بیاین و هیجان زده بشین
این قضیه اعتقادی نداشتند. پس بهتره شما به اتاق فرار هالای پوزان برید و از نزدیک این داستان رو لمس کنید
منبع: اتاق فرار انیگما