فاطمه کریمخان در بخش نخست سلسله گزارشهای اختصاصی خود برای انصاف نیوز نوشت: چین، یا آنطور که در اسناد رسمی از آن نام برده میشود، جمهوری خلق چین، (یا چینیان)، بزرگترین کشور آسیا و پرجمعیتترین کشور جهان است، که تقریبا کل وسعت منطقهی آسیای شرقی را زیر پوشش دارد و در مجموع یک چهاردهم زمین خشک کره زمین را شامل میشود. از نظر وسعت این کشور تنها با روسیه و کانادا قابل مقایسه است، اما اندازهی آن به اندازهی کل قاره اروپا است، بنا بر این تعجبی ندارد اگر رقیب اقتصادی قابل ملاحظهای برای اتحادیه پولی یورو هم محسوب شود.
چین به ۳۳ منطقهی تحت کنترل دولت مرکزی تقسیم میشود، از این ۳۳ منطقه، ۲۲ منطقه تحت عنوان استان اداره میشوند، ۵ منطقه خودمختار هستند، ۴ منطقهی چونگ کینگ، پکن، شانگهای، و تیانجین به عنوان شهرداری اداره میشوند، یعنی دولت محلی با اختیارات محدود دارند که در مورد جمعیت ساکن در منطقهی خود مسئول است و دو منطقهی باقی مانده یعنی هنگ کنگ، و ماکائو هم زیر عنوان «منطقه ویژه اداری» قرار دارند، جزیره تایوان، در جنوب شرقی چین هم از جمله مناطق مناقشه برانگیز حوزه است که از ۱۹۴۹ ادعای استقلال کرده است، اما درگیری برسر آن هنوز ادامه دارد.
احتمالا مهمترین نکتهای که همهی مردم دنیا در مورد چین میدانند این است که پرجمعیتترین کشور دنیاست، از هر پانزده نفر آدم زنده روی کره زمین، یک نفر چینی است، نژاد اکثریت بزرگی از مردم چین، «چینی» (هان) است، با اینکه بنظر میرسد چین از نظر نژادی یکی از یکدستترین کشورهای دنیاست، اما کمتر کشوری در دنیا به اندازهی چین گوناگونی قومی دارد. حتی در میان نژاد هان، گوناگونیهای فرهنگی و زبانی قابل ملاحظهای در مناطق مختلف کشور وجود دارد، میتوان گفت تنها عامل مشکل بین مردم چینی در مناطق مختلف جغرافیایی چین، زبان نوشتاری یکسان این کشور است، با اینکه جمعیت و وسعت زیاد چین با هم همنشین شدهاند، به دلیل فاکتورهای جغرافیایی و آب و هوایی، پراکندگی جمعیت در همه مناطق این کشور یکسان نیست، قسمتهای بزرگی از این کشور خالی از سکنه یا دارای جمعیتی بسیار پراکنده هستند که همین مسئله بر توسعهی شاخصهای انسانی در چین تاثیر میگذارد.
تاریخ ثبت شدهی چین، بیش از چهار هزار سال است، میشود گفت چین یکی از معدود تمدنهای باستانی است که نه تنها قلمرواش از هم نپاشیده، بلکه در عرصهی سیاسی و اقتصادی قدرت چشمگیری به حساب میآید. با اینحال، بخش عمدهای از توسعه فرهنگی این کشور با تاثیر نسبتا کم از آنچه در دنیا رخ داده، انجام شده. معرفی و ورود بودیسم از هند به چین، یک استثنا در مورد ورود و پذیرفت فرهنگ غیر به چین محسوب میشود. حتی هجوم اقوام بربری مثل «مانچو»ها هم نتوانسته تغییر جدی در عرصهی فرهنگی در چین ایجاد کند و به سرعت در فرهنگ غالب منطقه جذب شده است. این انزوا از آنچه در بیرون از مرزهای سرزمین پهنآور چین میگذرد، در طول قرنها به ساخته شدن یک فرهنگ خاص و پالوده در چین ختم شده اما هزمان باعث شد چین در «مقابل» جهان بیرون قرار بگیرد. از اواسط قرن نوزدهم که این کشور هم مثل بسیاری نقاط دیگر دنیا، در معرض فنآوریای که خارجیها به آن دست یافته بودند قرار گرفت، یک قرن نزول و کهتری در قلمرو فرهنگی این سرزمین بروز کرد، کشور در برابر یورشهای خارجی بیدفاع و درمانده بود و آسیبدیدگی از این حملهها، به عامل مهم نارضایتی مردم و انگیزهی انقلاب تبدیل شد. در نیمههای قرن بیستم، انقلاب علیه نظام قدیمی، به تاسیس دولت کمونیستی در ۱۹۴۹ ختم شد که مقدمهی تبدیل چین به یکی از تاثیرگذارترین کشورهای جهان در طول سالهای بعد بود.
ادامه گزارش در مورد اقتصاد چین را در انصاف بخوانید.